پاسخ اجمالی:
- درباره آیه اول باید گفت، دلیلی بر خلاف ظاهر آیه و بیان حضرت ابراهیم(ع) نداریم که واقعا بیمار نبوده باشند.
- درباره مورد دوم حضرت ابراهیم(ع) این سخن را به عنوان یک فرض و احتمال درباره تحقیق از خدا گفت، نه اینکه واقعا مرادش آن بوده باشد.
- درباره شکسته شدن بت ها به دست آن حضرت نیز باید گفت که ایشان قصد جدى از انتساب شکستن بتها به بت بزرگ نداشتند و فقط مى خواست عقائد بی اساس بت پرستان را به رخ آنان بكشد.
- درباره حضرت(ع) یوسف نیز باید گفت ایشان در آنجا توریه کرده و مراد ایشان سابقه برادران در سرقت یوسف از پدرشان بود.
پاسخ تفصیلی:
در قرآن آیاتی وجود دارد که ممکن است شائبه انتساب گناه دروغ به پیامبران را داشته باشند و بدیهی است این موضوع منافات صریحی با «عصمت» انبیاء دارد. با این وجود باید این نکته را در نظر گرفت که با دقت و تأمل در سیاق، فضا و شأن نزول این آیات می توان دریافت که هیچ تناقض و منافاتی با موضوع «عصمت» ندارند. در ادامه برخی از این آیات را مرور می کنیم.
تهمت دروغ به ابراهیم(ع) در ادعای بیماری
سرگذشت حضرت ابراهیم(علیه السلام) در سوره های مختلف قرآن یکی از داستان هایی است که مواردی از شائبه انتساب دروغ به پیامبران را دارا است. برای مثال درباره آیات 88 و 89 سوره صافات یعنی «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ* فَقالَ إِنِّي سَقِيم»؛ ([سپس] او نگاهى به ستارگان افكند* و گفت من بيمارم [و با شما به مراسم جشن نمى آيم])، آمده که آن حضرت برای اینکه در جشن بت پرست ها که در بیرون شهر برگزار می شده شرکت نکند – نعوذبالله – به دروغ ادعا کرده که مریض است و این بهانه جویی فقط برای این بوده که از فرصت تنها شدن در شهر استفاده کند تا بت های بت پرستان را نابود کند.
در پاسخ به این اشکال سه احتمال مختلف بیان شده که می توان بنای این آیه شریفه را بر هر کدام از آنها گذاشت تا شائبه گفته شده در باره آیه مطرح نشود.
احتمال اول این است که بگوییم حضرت ابراهیم(علیه السلام) واقعا بیمار بود و این بیماری بهانه خوبى براى عدم شركت در آن مراسم و استفاده از فرصت طلايى براى درهم كوبيدن بتها بود. هر چند اگر سالم هم می بود در آن مراسم شرکت نمی کرد.(1) بنابراین احتمال معنای آيه چنين مى شود: وقتى اهل شهر خواستند همگى از شهر بيرون شوند تا در بيرون شهر مراسم عيد خود را به پا كنند ابراهيم(علیه السلام) نگاهى به ستارگان انداخت و سپس به ايشان اطلاع داد كه به زودى كسالت من شروع مى شود و من نمى توانم در اين عيد شركت كنم.
احتمال دومی را نیز برخی از مفسرین گفته اند و آن هم اینکه ابراهيم(علیه السلام) واقعا بيمارى جسمى نداشت اما روحش بر اثر اعمال ناموزون جمعيت بت پرستان و كفر و شرک و ظلم و فسادشان بيمار بود. بنابراين او واقعيتى را بيان كرد هر چند آنها طور ديگرى فكر كردند و او را از نظر جسمى بيمار پنداشتند.(2)
احتمال سوم این است که گفته شود حضرت ابراهیم(علیه السلام) در هنگام گفتن کلام توریه(3) کرده باشد، يعنی منظور آن حضرت اين بوده كه او به زودى دچار بيمارى مى شود.(4) چون نمی شود که آدمى در طول عمر هیچ وقت مریض نباشد. اما مردم خيال كردند منظور ابراهیم(ع) اين است كه همين امروز كه روز عيدشان است مريض است. آنچه در نظر آن حضرت – با این توریه – مرجح بوده این بوده که در شهر تنها بماند و آن هدفى را كه در نظر داشته انجام دهد يعنى بت هاى اهل شهر را بشكند.(5)
کدام احتمال نزدیک تر به واقع است؟
با وجود این احتمالات اما به نظر می آید احتمال اول و دوم قوی تر از احتمال سوم است(6) زیرا اولا دليلى كه به قوت دلالت كند بر اينكه آن جناب در آن ايام مريض نبوده در دست نداريم، بلكه برعکس دليل داريم بر اينكه حضرت ابراهیم(علیه السلام) در آن وقت مريض بوده است. براى اينكه از يک سو خداوند متعال حضرت ابراهیم(ع) را صاحب قلبى سليم معرفى كرده(7) و از سوى ديگر سخن آن حضرت را نقل کرده كه صريحا گفته است: «من مريضم». كسى كه داراى قلب سليم است دروغ و سخن بيهوده نمى گويد.(8)
شائبه انتساب دروغ به ابراهیم(ع) در پرستش خورشید و ستارگان
آیات دیگری از سرگذشت ابراهیم(علیه السلام) که برای برخی شائبه – نعوذبالله – انتساب دروغ را به آن پیامبر بزرگ الهی پدید آورده، آیات 76 تا 78 سوره انعام است: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ* فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ* فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ»؛ (هنگامى كه [تاريكى] شب او را پوشانيد ستاره اى مشاهده كرد گفت: اين خداى من است؟ اما هنگامى كه غروب كرد گفت غروب كنندگان را دوست ندارم* و هنگامى كه ماه را ديد [كه سينه افق را] مى شكافد گفت اين خداى من است؟ اما هنگامى كه [آن هم] افول كرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند مسلما از جمعيت گمراهان خواهم بود* و هنگامى كه خورشيد را ديد [كه سينه افق را] مى شكافت گفت اين خداى من است؟ اين [كه از همه] بزرگتر است اما هنگامى كه غروب كرد گفت اى قوم! من از شريك هايى كه شما [براى خدا] مى سازيد بيزارم).
در این آیات می بینیم که آن حضرت در تحلیل مشاهدات خود از پدیده های آسمانی چند بار با اشاره به آنها می گوید که «این پروردگارم است». این در حالی است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) به عنوان یک از پیامبران اولوالعزم الهی نمی توانسته معتقد به چنین عقیده شرک آمیزی باشد.
تفسیرهای صحیح آیات فوق
مفسران قرآن در توضیح این آیات نظرات متفاوتی دارند که از میان همه آنها دو تفسير قابل ملاحظه تر است:
تفسیر نخست اينكه حضرت ابراهيم(علیه السلام) شخصا مى خواست درباره خداشناسى بيانديشد و معبودى را كه با فطرت پاک خويش در اعماق جانش مى يافت پيدا كند. او خدا را با نور فطرت و دليل اجمالى عقل شناخته بود و تمام تعبيراتش نشان مى دهد كه در وجود او هيچ گونه ترديدى نداشت اما در جست وجوى مصداق حقيقى او بود. بلكه مصداق حقيقى او را نيز مى دانست اما مى خواست از طريق استدلالات روشن تر عقلى به مرحله «حق اليقين» برسد و اين جريان قبل از دوران نبوت و احتمالا در آغاز بلوغ يا قبل از بلوغ بود. بنابراين هنگامى كه ابراهيم(ع) مى گويد «هذا ربى»؛ (اين خداى من است) این جمله را به عنوان يک خبر قطعى نمی گوید بلكه به عنوان يک فرض و احتمال براى تفكر و انديشيدن مطرح می کند؛ درست مثل اينكه ما مى خواهيم در علت حادثه اى پى جويى كنيم و به این خاطر تمام احتمالات و فرض ها را يک يک مورد مطالعه قرار مى دهيم و لوازم هر يک را بررسى مى كنيم تا علت حقيقى را بيابيم و چنين چيزى نه كفر است و نه حتى دلالت بر نفى ايمان مى كند، بلكه راهى است براى تحقيق بيشتر و شناسايى بهتر و رسيدن به مراحل بالاتر ايمان.
در این باره از محمد بن مسلم از امام باقر يا صادق(علیهما السلام) چنين نقل شده است: «إِنَّمَا كَانَ طَالِباً لِرَبِّهِ وَ لَمْ يَبْلُغْ كُفْراً وَ إِنَّهُ مَنْ فَكَّرَ مِنَ النَّاسِ فِي مِثْلِ ذَلِكَ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَتِهِ»(9)؛ (ابراهيم اين سخن را به عنوان تحقيق گفت و هرگز سخن او كفر نبود و هر كس از مردم به عنوان تفكر و تحقيق اين سخن را بگويد همانند ابراهيم خواهد بود).
تفسير دوم اين است كه ابراهيم(علیه السلام) اين سخن را به هنگام گفت وگو با ستاره پرستان و خورشيدپرستان بيان كرد و احتمالا بعد از مبارزات سرسختانه او در بابل با بت پرستان و خروج او از آن سرزمين به سوى شام بود كه با اين اقوام برخورد كرد. ابراهيم كه لجاجت اقوام نادان را در راه و رسم غلط خود در بابل آزموده بود براى اينكه نظر عبادت كنندگان خورشيد و ماه و ستارگان را به سوى خود جلب كند نخست با آنها همصدا شد و به ستاره پرستان گفت: شما مى گویيد اين ستاره زهره پروردگار من است بسيار خوب يعنى باشد كه سرانجام اين عقيده را براى شما بازگو كنم. چيزى نگذشت كه چهره پرفروغ ستاره در پشت پرده تاريک افق پنهان گشت. اينجا بود كه حربه محكم به دست ابراهيم افتاد و گفت: من هرگز چنين معبودى را نمى توانم بپذيرم. بنابراين جمله «هذا ربى» مفهومش اين است: «به اعتقاد شما اين خداى من است» و يا اينكه آن را به عنوان استفهام گفت: «آيا اين خداى من است»؟(10)
از آيات 43 تا 47 سوره مريم كه در مقام حكايت احتجاجات ابراهيم(علیه السلام) در برابر پدرش است(11) نیز چنين برمى آيد كه آن حضرت حقيقت امر را مى دانسته و ايمان داشته كه مدبر امورش و آن كسى كه به او احسان نموده و در اكرامش از حد گذرانيده همانا خداى سبحان است بنابراين اينكه در برابر ستاره و ماه و خورشيد گفت: «هذا رَبِّي»؛ (این پروردگار من است) در حقيقت از باب تسليم و به زبان خصم و دشمن حرف زدن است. وى در ظاهر خود را يكى از آنان شمرده و عقايد خرافى آنان را صحيح فرض نموده و آن گاه با بيانى مستدل، فساد آن را ثابت كرده است و اين نحو احتجاج بهترين راهى است كه مى تواند انصاف خصم را جلب كرده و از طغيان و تعصب او جلوگيرى نمايد و او را براى شنيدن حرف حق آماده سازد.(12)
انتساب کذب به ابراهیم(ع) در نسبت دادن بت شکنی به بت بزرگ
سومین مورد در سرگذشت حضرت ابراهیم(علیه السلام) در قرآن که در آن احتمال انتساب کلام غیرواقع به آن حضرت وجود دارد، آیه 63 سوره انبیاء یعنی «قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا»؛ (گفت: بلكه بزرگ شان كرده باشد) است. گفته شده وقتی بت های بتکده را خود حضرت ابراهیم(ع) ویران کرده، چه نیازی است که در بیانی غیر واقعی چنین کاری را به بت بزرگ بتکده منسوب کند؟
پاسخ به این سؤال کار چندان سختی نیست. ابراهيم(علیه السلام) به طور قطع اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى تمام قرائن شهادت مى داد كه او قصد جدى از اين سخن ندارد، بلكه فقط مى خواسته عقائد سراسر خرافی و بی اساس بت پرستان را به رخ آنها بكشد و به آنان بفهماند كه اين سنگ و چوب هاى بى جان آن قدر بى عرضه اند كه حتى نمى توانند يک جمله سخن بگويند و از عبادت كنندگان شان يارى بطلبند تا چه رسد كه بخواهند به حل مشكلات آنها بپردازند. نظير اين تعبير در سخنان روزمره ما فراوان است كه براى ابطال گفتار طرف مقابل، مسلمات او را به صورت امر يا اخبار و يا استفهام در برابرش مى گذاريم تا محكوم شود و اين به هيچ وجه دروغ نيست.(13)
در این باره روایتی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «إنَّمَا قَالَ بَل فَعَلَهَ كَبِيرُهُم إرَادَة الإصلَاح وَ دلَالَة عَلَى أنَّهُم لَا يَفعَلُونَ، ثُمَّ قَالَ وَ اللَّه مَا فَعَلُوه وَ مَا كَذب»(14)؛ (ابراهيم اين سخن را به خاطر آن گفت كه مى خواست افكار آنها را اصلاح كند و به آنها بگويد كه چنين كارى از بت ها ساخته نيست. سپس امام فرمود: به خدا سوگند بت ها دست به چنان كارى نزده بودند ابراهيم نيز دروغ نگفت).
شائبه دروغ در یکی از اقدامات یوسف(ع)
یکی دیگر از آیاتی که برخی را به این صرافت انداخته که گناه دروغ را – نعوذبالله – به یکی دیگر از انبیاء الهی منتسب کنند، آیه 70 سوره یوسف است: «ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ»؛ (سپس كسى صدا زد: اى اهل قافله، شما دزد هستيد). برخی گفته اند اینکه یوسف(علیه السلام) به دروغ به برادران خود اتهام دزدی زده، منافی عصمت آن نبی الهی است.
در جواب باید گفت اگرچه مفسرین تفاسیر و توضیحات متعددی را برای این بخش از داستان یوسف(علیه السلام) ذکر کرده اند، اما درست ترین جواب آن است که بگوییم آن حضرت در اینجا از توریه استفاده کردند. معناى ابتدايى «إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ»؛ (شما دزد هستيد)، همان «سرقت فعلى» است ولى تاب اراده «سرقت قبلى» (سرقت كردن يوسف را از پدر) نيز دارد.(15) مشهور در ميان فقهاى ما اين است كه در مواردى كه دروغ بخاطر ضرورتى تجويز مى شود از «توريه» بايد استفاده كرد و تا توريه ممكن است نبايد دروغ صريح گفت.(16)
علاوه بر آن، دستگیری برادر تنی توسط حضرت یوسف(علیه السلام) امر مذموم و ناپسندی نیز نبود. زیرا اين امر با توافق خود بنيامين بوده است چرا كه يوسف قبلا خود را به او معرفى كرده بود و او مى دانست كه اين نقشه براى نگهدارى او چيده شده است و اما نسبت به برادران تهمتى وارد نمى شد. تنها ايجاد نگرانى و ناراحتى مى كرد كه آن نيز در مورد يك آزمون مهم، مانعى نداشت.(17)
همه این توضیحات که بیاناتی مستدل و برآمده از سیاق آیات است نشان می دهد که نباید با این چنین آیاتی از قرآن برخوردی سطحی و ظاهری داشت و باید آنها را در درست ترین چارچوب معنایی شان که همانا نفی هر گونه نقض و معصیت از انبیاء الهی است درک کرد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.