پاسخ اجمالی:
علمی که انبیاء با اراده الهی به آن دسترسی می یابند، محدود است نه نامحدود؛ انبیای الهی به اذن خدا در مواردی که نیاز به بهره گیری از آن دانش داشتند و در محدوده ای که خداوند متعال برای شان پیش بینی کرده بود، از علم غیب مطلع می شدند. اطلاع انبیای الهی از چنین محدوده معینی از علم غیب هیچ منافاتی با موضوع محدود بودن وجود مقدس آنها و نامحدود بودن حقایقی که بالقوه قابل کشف به وسیله علم غیب هستند، ندارد.
پاسخ تفصیلی:
هنگامی که بحث از علم انبیاء و محدوده آن به میان می آید ما معتقدیم که آن حضرات به اذن الهی به علم غیب دسترسی داشتند و برای اثبات این ادعا می گوییم پیامبران باید از تمام اصول و فروع شریعت و آنچه مربوط به معارف الهی و احکام و اخلاق و اسباب سعادت و شقاوت انسانها است آگاه باشند و برای ابلاغ این امور و رسیدن به اهداف والاى نبوّت، اطلاع از این علم غیب لازم است. در امور مربوط به مدیریت جامعه و تشکیل حکومت نیز باید آگاهى کافى از سوی انبیاء به این امور وجود داشته باشند. چرا که انبیاء علاوه بر جنبه تعلیم و تربیت، مقام ولایت را نیز دارا بودند و بعضی از آنها حکومت تشکیل دادند.(1)
در مقابل چنین دیدگاه و استدلالی ممکن است این سؤال نیز به ذهن برسد که وجود پيامبران، وجودی محدود است و علم غيب نامحدود است. به حکم عقل، محدود نمی تواند بر غير محدود احاطه پيدا کند. بنابراین چگونه هنوز می توان اعتقاد داشت که پیامبران صاحب علم غیب هستند؟!
محدوده یا نامحدود بودن علم غیب انبیاء؟
در پاسخ به این سؤال می گوییم تصویری که بیانات قرآنی و حدیثی از علم غیب برای ما ترسیم می کند، تصویر علم غیبی است که به صورت نسبی و تحت شرایط و ضوابطی خاص در دسترس آن بزرگواران است و روشن است که چنین علم غیبی، به معنای کشف حقایقی معین و محدود برای آن مردان الهی است نه حقایقی مطلق و نامحدود. در نتیجه اطلاع انبیای الهی از چنین محدوده معینی از علم غیب هیچ منافاتی با موضوع محدود بودن وجود مقدس آنها و نامحدود بودن حقایقی که بالقوه قابل کشف به وسیله علم غیب اند، ندارد.
برای توضیح بیشتر این موضوع چند عنوان از بیانات قرآنی و حدیثی مربوط به علوم انبیاء و اولیاء را بررسی می کنیم.
در حدیثی از امام محمد باقر(علیه السلام) راجع به موضوع امکان شناخت کنه ذات خداوند متعال می خوانیم: «کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ»(2)؛ (هر آنچه به وسیله اوهام و اندیشه های تان تشخیصش می دهید، حتی در معانی دقیق و ظریف آن، مخلوق و ساخته شده توسط خودتان است و به خودتان برمی گردد). این روایت یکی از پربسامدترین بیانات در استدلال های مربوط به عدم امکان شناخت ذات خداوند است و از اطلاقی که دارد می توان این نکته را استفاده کرد که این موضوع یکی از موارد مورد استثنای اطلاع پیامبران از علم غیب است.
آیه 34 سوره لقمان نیز یکی دیگر از این استثناها را مورد اشاره قرار می دهد. در این آیه می خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ»؛ (آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست و اوست كه باران را نازل مى كند و آنچه را كه در رحم ها[ى مادران] است مى داند و هيچ كس نمى داند فردا چه به دست مى آورد و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد؟ خداوند عالم و آگاه است).
در آيه فوق سخن از علومى به ميان می آید كه مخصوص پروردگار است. آگاهى به زمان قيام قيامت، آگاهی از تمام جزئیات باران، آگاهی از همه مشخصات فرزندانی که در رحم هستند، آگاهی از اتفاقاتی که در روز بعد برای انسان رخ می دهند و نهایتا اطلاع از اینکه هر کسی در چه سرزمینی می میرد، همه اینها دانسته هایی مخصوص خداوند است که هیچ کس غیر خداوند از آنها اطلاع ندارد.(3)
شبیه چنین معنایی یعنی انحصار اطلاع از موعد قیامت به خداوند در آیه 15 سوره طه نیز مورد اشاره قرار گرفته آنجا که می خوانیم: «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها»؛ (قيامت خواهد آمد و من مى خواهم آن را پنهان سازم).
در تفسير «در المنثور» نقل شده كه مردى به نام وراث از طائفه بنى مازن خدمت پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) آمد گفت: اى محمد كى قيامت بر پا مى شود؟ به علاوه اینکه شهرهاى ما در خشكسالى فرو رفته. كى فراوانى نعمت مى شود؟ و نيز هنگامى كه آمدم همسرم باردار بود. كى فرزند مى آورد؟ و نيز من مى دانم امروز چه كرده ام. فردا چه خواهم كرد؟ و بالأخره من مى دانم در كجا متولد شده ام بگو ببينم در كدام سرزمين مى ميرم؟ بعداز آن آيه فوق نازل شد و پیامبر(ص) گفت علم همه اين امور نزد خدا است.(4) این آیه و شأن نزولی که برای آن بیان شده نیز به یکی دیگر از مواردی که محدوده علم انبیاء با قید می خورد، اشاره دارد.(5)
با در نظر گرفتن نسبی بودن - و نه مطلق بودن - اطلاع انبیاء از علم غیب، ممکن است سؤال دیگری به ذهن برسد و آن هم اینکه علم غیب پیامبران چه محدوده ای دارد و ناظر به چه اموری می گردد؟ اما پیش از آن شاید بد نباشد، بیانی اجمالی راجع به منابع کسب علم نزد پیامبران را مورد اشاره قرار دهیم.
منابع کسب علم انبیاء؟
پيامبران خدا در درجه اوّل حقايق علمى خود را از منبع وحى دريافت مى داشتند كه گاه از طريق «فرشته وحى» بر آنها نازل مى شد.
راه ديگر علوم پيامبران ارتباط روحى و معنوى با علم غيب است. خداوند چشم حقيقت بين آنها را آنچنان بينا مى كرده كه حجاب هاى عالم غيب را مى شكافته و به مارواى آن راه پيدا مى كرده است همان گونه كه در آیه 75 سوره انعام درباره ابراهيم خليل مى فرمايد: «وَ كَذلِكَ نُرِى ابْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّموَاتِ وَ الْارْض وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»؛ (اين گونه ملكوت [و غيب] آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا اهل يقين گردد). انبیای الهی علاوه بر آگاهى از عالم «ملك» از عالم «ملكوت» نيز آگاهى داشتند و بسيارى از علوم خود را از طريق مشاهده درونى و باطنى ملكوت دريافت مى كردند و به تعبير ديگر آنها درك و ديدى غير از درك و ديد ظاهرى ما داشتند.
راه سوّم همان سير و مشاهده آفاقى بود كه براى بعضى از پيامبران به فرمان خدا رخ مى داد و از اين طريق از عوالم مختلف اين جهان آگاه مى شدند همان گونه كه در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) در مسأله معراج واقع شد.
طريق چهارم آن است كه از آيات متعددى در قرآن بر مى آيد كه حقيقتى به نام «روح القدس» با انبيا بوده است و آنها را در مسير خود، آگاه و تأييد و تقويت مى نموده است. مفسّران براى «روح القدس» عمدتا دو تفسير ذكر كرده اند: يكى فرشته وحى جبرئيل و ديگرى نيروى مرموز غيبى خاصى كه با انبيا بوده است. اين روح مقدّس و پاك منبع الها بخش بزرگى براى انبيا بوده است.
يكى ديگر از منابع علمى انبیا عقل فوق العاده اى بوده كه خداوند در انبيا و اوصياى معصوم آنها قرار داده است چه اين كه بسيارى از حقايق علمى از طريق عقل قابل درك است. عقل و خرد معمولى انسان ها شعاع خاصى را روشن مى سازد ولى عقول انبيا و اوليا شعاع بسيار گستردهاى را. اين امر سبب مى شده كه حقايقى را به دست آوردند كه از ديگران پوشيده و پنهان بوده است.
منبع دیگر علوم انبیا علومى است كه به وراثت از يكديگر مى بردند. مدارك بی شمارى وجود دارد كه نشان مى دهد پيامبران علوم و دانش هاى خود را به پيامبران ديگر يا به اوصياى خود منتقل مى ساختند و به ارث مى گذاشتند.
مجموع اين منابع شش گانه سبب مى شده كه پيامبران الهى کم و بیش از علوم و دانش هاى ديگرى نيز آگاه باشند اعم از آنچه تأثير مستقيم در اداى وظيفه رسالت داشته است يا تأثير غير مستقيم در تكميل اهداف نبوت.(6)
محدوده علم غیب انبیاء؟
بعداز اشاره به سرچشمه های کسب علم نزد انبیاء، به پرسش پیشین برمی گردیم و دوباره می پرسیم علم غیب پیامبران چه محدوده ای دارد و ناظر به چه اموری می گردد؟
پاسخ اصلی این پرسش این است که علم پیامبران به غیب منوط به اذن و اراده الهی و محدود به آن مقدارى است که خداوند ایشان را بر آن مطلع مى گرداند نه بیشتر.(7) به بیان دیگر در هر حال كه خدا اراده كند و به اصطلاح حالت «بسط» به انبیاء دست دهد، آنها از اين اسرار با خبر مى شوند و در حالى كه اين اراده برگرفته شود و به اصطلاح حالت «قبض» حاصل گردد اين علوم موقتا از آنها پنهان مى شود.(8)
اذن و اراده الهی نیز امر بی حساب و کتابی نیست و خداوند بر اساس مصالحی که مربوط به رشد و تعالی مراتب اخلاقی و معنوی انبیاء می شود یا بر اساس ضرورت هایی که در مأموریت های تبلیغی و هدایتی آنان پدید می آید، دایره این دانش های غیبی را برای هر کدام از انبیاء وسعت می بخشد یا محدود می نماید.(9)
در تبیین چگونگی تعلق گرفتن اراده الهی و پدید آمدن مصلحت در افاضه علم غیب به انبیاء نیز می گوییم از آنجا که هدف از بعثت پیامبران تعلیم و تربیت و اجرای عدل و قسط در جامعه و هدایت مردم به توحید و یکتاپرستی و در نهایت کمال و سعادت انسان بوده و از آن جایی که برای رسیدن به این اهداف باید همه اسباب و وسایل ارشاد و هدایت [از جمله دایره علمی وسیع] در اختیار آنان باشد، خدا علم لازم و کافی را جهت تحقق اهداف والای بعثت به آنها داده است. به عبارت دیگر امکان ندارد اینان نسبت به حکم و یا حق و یا وظیفه ای ناآگاه باشند.(10)
بنابراين آنها از تمام معارف و احكام و تواريخ انبياء و مسائل آفرينش و حوادث گذشته و آينده، تا آنجا كه ارتباط با هدايت انسان ها دارد بالفعل آگاهند اما ضرورتى نيست كه قائل شویم خارج از اين دايره، خداوند ملزم به افاضه علم غیب به ایشان بوده است.(11) به عبارت دیگر بنا به دلايل عقلى لزومى ندارد كه پيامبران از علوم ديگرى كه ارتباط مستقيم با اهداف آنها ندارد آگاه باشند.(12)
به هر حال موضوع نسبی بودن اطلاع انبیاء از علم غیب و محدودیتی که خداوند متعال برای افاضه این دانش و اسرار به آنها قائل شده، هیچ منافاتی با اصل بهره داشتن آنها از چنین علمی ندارد. بله، علم غیب با وصف نامحدود یعنی آن علم غیب مطلق ممکن است به آنها تعلق نگیرد، اما با توضیحاتی که دادیم مشخص می شود که این موضوع موجب هیچ نقصی برای انبیاء نخواهد بود.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.