گزارشی اجمالی از مهم ترین وقایع میدانی روز عاشورا
تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
به رغم تمام تلاش های امام حسین(علیه السلام) برای درگیر نشدن با سپاه کوفه، سرانجام با تکمیل حلقه محاصره جمع کم شمار یاران حضرت و اهل بیت ایشان توسط لشکریان عمر بن سعد و فرا رسیدن صبح روز دهم محرم الحرام سال 61 هـ ق، مشخص شد که این رویارویی به چیزی غیر از یک جنایت خون بار از سوی سپاه یزیدیان ختم نمی گردد. این از آن رو بود که سپاه کوفه به فرمان عبیدالله بن زیاد، به چیزی جز بیعت امام حسین(ع) با یزید راضی نمی شد و حضرت نیز بارها و بارها اعلام کرده بودند که حتی به قیمت جان خویش، زیر بار چنین بیعت ذلیلانه ای نمی روند.(1)
آرایش میدان نبرد
در روایت حوادث میدانی روز عاشورا باید به این نکته توجه داشت که لشکریان کوفه از روز نهم محرم خود را برای هجوم به امام حسین(علیه السلام) آماده ساخته بودند،(2) اما بنابر مهلتی که امام(ع) برای راز و نیاز شب عاشورا خواست، جنگ به روز بعد یعنی روز دهم موکول شد.(3)
بنابر نقل های تاریخی، نیروهای سپاه کم شمار حضرت سیدالشهداء متشکل از 32 نفر سواره و 40 نفر پیاده بودند(4) که امام حسین(علیه السلام) آنها را در صفوفی منظم ساختند.
حضرت، فرماندهی قسم سمت راست نیروهای خود را به «زهیر بن قین» و جناح چپ را به «حبیب بن مظاهر» سپرد و حضرت عباس(علیه السلام) را نیز به عنوان علمدار خود انتخاب کردند.(5)
در تدبیری بسیار هوشمندانه، امام(علیه السلام) که پیش از این اطراف خیمه های اهل و عیال خود و یارانش را خندق کنده بود، دستور به برافروختن آتش در هیزم ها و نی های جمع آوری شده در آن خندق داد تا دشمنان نتوانند از پشت به ایشان شبیخون بزنند.(6) همچنین حضرت دستور داد اصحاب جلوی خیمه ها موضع بگیرند(7) تا از آنجا گزندی به آنها نرسد.
در سوی دیگر میدان جنگ، عمر بن سعد اینگونه لشکرش را آرایش داد: فرماندهی نیروهای سمت راست را به «عَمرو بن حَجّاج زُبَیدی» و فرماندهی نیروهای سمت چپ را به «شمر بن ذی الجوشن» سپرد. «عُزْرَةِ بْن قَیس اَحْمَسی» را نیز به عنوان فرمانده سواره نظام و «شَبَث بن رِبعِی» را برای پیادگان منصوب کرد.(8) همچنین او غلام خود زوید(درید) را برای حمل پرچم سپاه خود انتخاب کرد.(9)
سخنان امام حسین(ع) و اصحابش پیش از شروع جنگ
قبل از شروع نبرد، امام(علیه السلام) سوار بر اسبی همراه با چند نفر از اصحابش پیش روی لشکر کوفه حاضر شد. ابتدا از یکی از یارانش به نام «بریر بن خضیر» که یکی از قاریان قرآن شناخته شده کوفه بود خواست که برای کوفیان سخن بگوید و نصحیت شان کند.(10) بریر نیز امتثال امر کرد و به موعظه آنها پرداخت.(11) بعد از آن خود امام(ع) با صدایی رسا و سخنانی روشن و قاطع، برای سپاهیان عمر بن سعد سخنرانی کرد و آنها را به بازگشت به مسیر عدل و انصاف خواند. امام(ع) در این سخنرانی پس از حمد خدا، بر نسبت خویش با شخصیت های برجسته ای چون پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام علی، حمزه سیدالشهداء و جعفر طیار(علیهم السلام) تأکید کرد و حدیثی نبوی را به کوفیان یادآوری کرد که در آن، خود و برادرش امام مجتبی(علیه السلام) به عنوان سرور جوانان اهل بهشت معرفی شده بودند.
آن حضرت برای تأکید بر صدق کلام خود در نقل این حدیث، بزرگانی از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصاری» و «ابوسعید خُدری» و «سهل بن سعد ساعدی» و «زید بن ارقم» و «انس بن مالک» را گواه گرفت. بعد از آن با خطاب قرار دادن چند نفر از بزرگان لشکر کوفه مانند «شَبَث بن رِبْعی»، «حجار بن ابجر»، «قیس بن اشعث بن قیس» و «یزید بن حارث»، به نامه های دعوت آنان به کوفه اشاره کرد، اما آنان انکار کردند و از حضرت خواستند که تسلیم شود. البته این خواسته آنها با رد قاطع امام(علیه السلام) مواجه شد.(12)
پیوستن حُر بن یزید ریاحی به امام(ع)
در ابتدای روز، وقتی امام حسین(علیه السلام) با صدای رسا ندای یاری طلبی اش را سر داد، «حر بن یزید ریاحی»، یکی از سرداران نام آور سپاه عمر بن سعد که چند روز قبل راه بر امام بسته و مانع حرکت ایشان به طرف کوفه شده بود، هنگامی که به این جمع بندی رسید که قصد کوفیان برای جنگ با امام(ع) جدی است و آنها ابایی از جنایت علیه ایشان ندارند، منقلب شد و اردوگاه کوفیان را ترک کرد و به سمت امام(ع) شتافت.(13) در برخی روایت های تاریخی نقل شده است که حرّ از امام(ع) طلب کرد که پیش از همه به میدان برود و با لشکریان یزید نبرد کند. بعد از اجازه امام، در نبردی سخت و قهرمانانه به شهادت رسید.(14)
امام آغاز کننده جنگ نبود
شمر و عده ای از سواران تحت امرش قصد داشتند از پشت اردوگاه امام حسین(علیه السلام) به ایشان هجوم آورند. امّا ترفند جنگی حضرت در حفر خندق و آتش زدن هیزم های درون آن مانع هجوم آنها شد. شمر که نقشه خود را نقش بر آب دید، به امام(ع) جسارت کرد و به حضرت ناسزا گفت. «مسلم بن عوسجه» آمادگی خود را برای تیراندازی و از پای درآوردن شمر به حضرت اعلام کرد اما امام(ع) چنین اجازه ای را صادر نکرد و صریحا اعلام کرد که: «نمی خواهم آغازگر جنگ باشم».(15)
عمر بن سعد، آغاز کننده جنگ
عمربن سعد که از حب جاه و مقام و علاقه به حکومت ملک «ری» کور شده بود، به هر قیمتی می خواست نظر «عبیدالله بن زیاد» را جلب کند. او در روز عاشورا و ساعتی پیش از ظهر، با پرتاب تیری به سوی اردوگاه امام حسین، با وقاحت تمام اعلام کرد که: «نزد امیر [عبیدالله بن زیاد] گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر انداختم».(16) بعد از آن بود که سپاهیانش، شروع به تیراندازی به طرف امام حسین(علیه السلام) و یارانش کردند.(17)
شروع جنگ به صورت گروهی بود و در اولین حملات تعداد زیادی از اصحاب امام حسین(علیه السلام) به فیض شهادت نائل شدند. بنابر برخی نقل های تاریخی، 50 نفر از یاران امام(ع) در این هجوم کشته شدند و بعد از آن یاران امام و اهل بیت، به صورت فردی یا دو نفره به میدان قتال گام می نهادند. البته بعد از اینکه چندین نفر از سپاه کوفه در نبردهای تن به تن کشته شدند، عمربن سعد دستور داد که دیگر کسی برای نبرد تن به تن به میدان نرود(18) و ادامه جنگ به صورت محاصره ناجوانمردانه یک نفر توسط صدها نفر ادامه یابد.
در تشریح گوشه هایی از جزئیات این هجوم همه جانبه باید گفت که ابتدا «عَمرو بن حَجّاج» و نیروهای تحت امرش به جناح سمت راست لشکریان امام حسین(علیه السلام) حمله ور شدند اما با مقاومت شدید یاران حضرت مواجه شدند و به عقب بازگشتند و حتی هنگام عقب نشینی، با تیراندازی یاران امام، چند نفرشان کشته شدند.(19) با این حال عمرو از پا ننشت و پس از ساعتی، دوباره از سمتی دیگر با نیروهایش به مواضع امام(ع) هجوم آورد و اگرچه باز هم بر اثر مقاومت نیروهای حضرت دوباره عقب نشست اما در این میان، «مسلم بن عوسجه»، یکی از برجسته ترین یاران صدیق و مخلص امام، به شهادت رسید.(20)
در میان لشکریان عمربن سعد، «شمر بن ذی الجوشن» از شمار معدود کسانی بود که اشتیاق فراوانی برای جنگ با امام(علیه السلام) داشت. مدت زمان کوتاهی پس از دفع هجوم عمر بن حجاج، این بار شمر و نیروهایش به جناح چپ اردوگاه امام حمله ور شدند که با مقاومت نیروهای تحت امر امام حسین(علیه السلام) مجبور به عقب نشینی شدند.
در ادامه این حملات گروهی همه جانبه، «عزرة بن قیس» به عنوان یکی از فرماندهان سپاه کوفه که با مقاومت سواره نظام کم شمار تحت امر امام حسین(علیه السلام) نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، از عمر بن سعد درخواست نیروهای کمکی کرد.(21) عمر بن سعد، «حصین بن نمیر» را به همراه سواره نظامی مجهز به اسب های زره پوش و 500 تیرانداز به یاری عزره فرستاد و آنها نیز اقدام به تیرباران اصحاب امام(ع) کردند.(22)
یاران امام(علیه السلام) برای محافظت از خیمه ها، در دسته های سه یا چهار نفره، میان خیمه ها موضع گرفتند و به دفاع پرداختند و حتی شمر و مجموعه ای از یارانش را که توانسته بودند در مقطعی بدان جا نفوذ کنند، عقب راندند.(23)
امام حسین(ع) و اقامه نماز در سخت ترین شرایط
ظهر عاشورا که رسید، «ابوثمامه اسدی»، یکی از یاران امام(علیه السلام) فرا رسیدن وقت نماز را به حضرت یادآور شد. امام برای او دعای خیر کرد و دستور داد که وقتی برای ادای فریضه ظهر، از سپاه کوفه گرفته شود.(24) «حصین بن نمیر» یکی از سپاهیان کوفه به امام جسارت کرد و با عبارات توهین آمیزی از پذیرفته نبودن نماز امام(ع) نزد پروردگار سخن گفت. «حبیب بن مظاهر» که از این جسارت خشمگین شده بود، پاسخ حصین بن نمیر را داد و با او درگیر شد که این درگیری به شهادت حبیب منجر شد.(25)
امام(علیه السلام) و یاران شان به اقامه نماز ایستادند و «زهیر بن قین» و «سعید بن عبدالله»، در برابر امام و یاران شان قرار گرفتند و خود را سپر بلای خطرات احتمالی ساختند. به محض شروع نماز، لشکریان کوفه شروع به تیراندازی به نماز جماعت امام(ع) کردند اما زهیر و سعید مانع آسیب رسانی این تیرها به نمازگزاران شدند(26) به گونه ای که بعداز تمام شدن نماز، سعید بر اثر جراحاتی که از تیراندازی به بدنش وارد شده بود، شربت شهادت نوشید.(27)
حوادث عاشورا در بعداز ظهر و شهادت اصحاب و بنی هاشم
بعداز اقامه نماز، نبرد بین دو جبهه ادامه یافت و طی آن، امام(علیه السلام) تدریجا نزدیک ترین یاران خود مانند زهیر بن قین، بریر بن خضیر همدانی، «نافع بن هلال جملی»، «عابس بن ابی شبیب شاکری»، «حنظلة بن سعد شبامی» و... را به خون افتاده در وسط میدان یافت.(28)
با شهادت اصحاب امام حسین(علیه السلام) دیگر کسی جز مردان خاندان و نزدیکان شان برای دفاع از حضرت شان باقی نماند. اولین کسی که در این بین اذن میدان طلبید علی اکبر بود.(29) او بعد از کسب اجازه از امام(ع) به میدان جنگ رفت و امام حسین در دعایی او را شبیه ترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دانست.(30)
بعداز شهادت علی اکبر، دیگر افراد از بنی هاشم یکی یکی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند که شناخته شده ترین شان عبارت بودند از: «عبدالله بن مسلم بن عقیل»، «عدی بن عبدالله بن جعفر طیار»، «قاسم بن حسن» و برادرش «ابوبکر بن حسن» و برادران حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، یعنی «عبدالله»، «عثمان» و «جعفر».(31) حضرت ابوالفضل العباس(ع) نیز در کنار شریعه فرات و هنگامی که برای شکستن حلقه محاصره آب روانه میدان نبرد شده بود، به شهادت رسید.(32)
وداع امام حسین(ع) با خانوده خود
بعد از شهادت یاران امام حسین(علیه السلام) و بنی هاشم، حضرت تنها ماند. ایشان ابتدا وارد خیمه اهل و عیال خود شد و آنها را به سکوت و صبر وصیت نمود. بعد از آن پیراهنی طلب کرد و آن را از چند قسمت پاره و فرسوده کرد تا رغبتی برای غارت کردن در هیچ کسی از سپاه کوفه برنیانگیزد و این پیراهن را زیر لباس هایش به تن کرد. اما بعدها همین لباس نیز غارت شد.(33)
جنایت سپاهیان کوفه علیه کودک شیرخوار امام حسین(ع)
امام حسین(علیه السلام) نوزادی شیرخوار در کربلا داشت که به دلیل بسته شدن راه و امکان استفاده از آب توسط کوفیان، تشنه شده بود و این تشنگی او را بی تاب ساخته بود. امام(ع) این کودک را نزد کوفیان برد و اعلام کرد: «ای جماعت! اگر به من رحم نمی کنید پس به این کودک شیرخوار رحم کنید». «حرملة بن کاهل اسدی»، یکی از جنایت کارترین عناصر لشکر کوفه در جواب امام، تیری بر گلوی آن نوزاد انداخت و او را در آغوش پدر به شهادت رساند.(34)
شهادت امام حسین(ع)
امام حسین(علیه السلام) بعداز شهادت اصحاب و اهل بیت شان، به میدان رفتند و با اینکه تنها بودند و زخم هایی نیز بر بدن داشتند اما شجاعانه شمشیر می زدند.(35) در توصیف شیوه نبرد ایشان در مقاتل و از زبان سربازان لشکر کوفه نوشته شده که «هرگز مغلوب و شکست خورده ای دیده نشده که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، امّا این چنین استوار و پردل و جسور مانده باشد. پیادگان، از هر سو بر او یورش می بردند و او هم بر آنان، یورش می برد، پس آنان از راست و چپش می گریختند، آن گونه که گله گوسفند از برابر گرگی فرار کنند».(36)
امام(علیه السلام) بعداز مدتی از پیکار با کوفیان به سوی خیمه های عیال و زنان حرم بازگشت و از آنها خواست که بر مصائب صبر کنند و با یکایک شان وداع کرد.(37) دشمن نابکار اما با سوء استفاده از این موقعیت شروع به تیراندازی به طرف خیمه ها کرد به گونه ای که برخی از تیرها خیمه ها را درید و موجب ترس زنان و کودکان شد.(38)
امام(علیه السلام) که برای وحشت نکردن اهل حرم و دلگرم بودن شان به زنده بودنش، در منطقه ای نزدیک به اردوگاه خود می جنگید، مدام با صدای بلند ذکر «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم» را تکرار می کرد تا زنان و کودکان با شنیدن صدایش مضطرب نشوند.(39) با این حال شمر بن ذی الجوشن و چند نفر از نیروهای تحت امرش، با نفوذ به این منطقه میان حضرت و خیمه ها فاصله انداخت. امام با دیدن این وضعیت به آنها این گونه نهیب زد که «وای بر شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید لااقل در دنیای تان آزاده باشید».(40)
پس از نبردهای فراوان، نیروهای پیاده نظام تحت فرماندهی شمر، امام را محاصره کردند ولی جرأت نزدیک شدن به امام(علیه السلام) را نداشتند.(41) شمر دستور تیرباران امام(ع) را صادر کرد و تیرهای زیادی بر بدن مطهر حضرت نشست.(42) حضرت که ناتوان شده بود، لحظه ای برای استراحت توقف کرد. ناگهان سنگی پیشانی اش را شکافت و خون بر چهره شان جریان یافت. تا خواست با لبه پیراهن خون از چهره برگیرد، تیری به سویش پرتاب و بر سینه اش اصابت کرد.(43) «مالک بن نُسَیر» ضربه ای با شمشیر بر کلاه خود حضرت وارد کرد(44) و نزرعة بن شریک تمیمی» نیز شانه چپ شان را با ضربه ای مجروح ساخت و «سَنان بن اَنَس» نیز تیر دیگری را به گلوی شان پرتاب کرد. نهایتا نیز «صالح بن وهب جعفی» (و به نقلی سنان بن انس) با ضربه نیزه به پهلوی امام(ع)، حضرت را از اسب بر زمین انداخت.(45)
پلیدترین و نابکارترین انسان های زمانه سال 61 هـ ق یعنی عناصری چون شمر بن ذی الجوشن، «ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد»، «قشعم بن عمرو بن یزید هردوان جعفی»، «صالح بن وهب یزنی»، «سنان بن انس نخعی» و «خولی بن یزید اصبحی»، امام را محاصره کردند، اما هیچ کدام شان به حضرت نزدیک نمی شدند. شمر به خولی دستور داد کار امام را یکسره کند. او نیز وارد گودال قتلگاه شد اما نتوانست. سرانجام خود شمر(46) - و بنابر نقلی سنان بن انس(47) - وارد گودال قتلگاه شد و مرتکب بزرگ ترین جنایت تاریخ اسلام شد و سر از تن پیکر مطهر امام(ع) جدا کرد.
جسارت لشکر عمربن سعد به پیکر مطهر امام(ع) و سایر شهدا
عمر بن سعد، سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را به دست «خولی بن یزید اصبحی» و «حُمَید بن مسلم ازدی» داد تا همان روز به عبیدالله بن زیاد در کوفه برسانند. همچنین او دستور داد سر سایر شهدای کربلا نیز از تن شان جدا و روانه کوفه گردد.(48) عمر سعد همچنین فرمان عبیدالله بن زیاد در جسارت به بدن مطهر امام حسین(علیه السلام) را نیز اجرایی کرد و دستور داد عده ای از جمله «اِسحاق بن حَیوَه» و «اَخنَس بن مَرثَد»، با تاختن اسب بر بدن حضرت سیدالشهدا، آن را لگدکوب کنند.(49)
مطالعه بیشتر درباره:
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.