صلح حسنی زمينه ساز قيام حسينی
تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
بنا بر نقل جمعى از علما و مورّخان، روز بيست و هشتم صفر سال 50 هجرى، روز شهادت امام حسن مجتبى(عليه السلام) است و اين روايت بيشتر در ميان شيعيان مشهور است تا روايت هفتم ماه صفر.(1)
نگاهی کوتاه به صلح امام حسن(ع)
یکی از حوادثی که مرور آن می تواند درس های زیادی برای محبان اهل بیت(علیهم السلام) داشته باشد صلح تحمیلی بر امام حسن(علیه السلام) است که ناشی از کمبود یاران با وفا و فریب و نیزنگ دشمنان ایشان بود. این صلح گرچه بسیار تلخ بود ولی به شیعه فرصت داد همچنان در صحنه باقی بماند و اگر امام حسن(ع) این تصمیم سرنوشت ساز را نمی گرفتند بدون هیچ دستاوردی به شهادت می رسیدند و شیعه نیز منزوی می گشت.
صلح یا جنگ دو تاکتیک متفاوت است که متناسب با شرایط طرف مقابل لحاظ می شود. در مورد صلح با معاویه و جنگ با یزید نیز به دلیل شرایط متفاوتی که وجود داشت با یکی صلح شد و با دیگری جنگ شد و نه صلح از روی اجبار به معنی راضی شدن به خلافت بنی امیه بود و نه جنگ از روی اجبار به معنی خشونت طلبی است.
در روایتی از امام حسن(علیه السلام) می خوانیم: «اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است...».(2) البته امام حسن(علیه السلام) [در ابتدای حکومت خویش] اقدام به مقابله با معاویه کردند، اما در ادامه شرایطی بوجود آمد که مجبور به صلح شدند. اگر امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد، امام حسین(ع) نیز بعد از شهادت امام حسن(ع) به همان دلائل وارد جنگ با معاویه نشد، و اگر امام حسین(ع) با یزید وارد جنگ شد، امام حسن(ع) نیز اگر در آن شرایط قرار می گرفت قطعا وارد جنگ می شد.(3)
جالب اینجاست که کسانی که به صلح امام حسن(علیه السلام) اعتراض می کردند در زمان قیام امام حسین(علیه السلام) حاضر به یاری ایشان نشدند و اگر امام حسین(ع) به كربلا نمى آمد شايد مانند ياران امام حسن(ع) سيل اعتراضات خود را متوجّه آن حضرت مى ساختند.(4)
این در حالی است که در صورت رد صلح از سوی امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هيچ دستاويزی برای قيام های مخالفان و اعترض بخاطر کشتن امام نمی ماند. روشن است که با پذيرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن(علیه السلام) و به بيان ديگر، پذيرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئوليت [معاویه] در صورت قتل امام، از بين می رفت. ضمن اینکه امام حسن(ع) با پذیرش صلح از خونریزی [و کشتار عمومی] که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی(ع) را به هر قیمتی نابود کند، جلوگیری نمود.(5)
تفاوت معاویه با یزید
یکی از مهمترین نکاتی که درباره صلح با معاویه و جنگ با یزید باید در نظر گرفت این است که معاويه مردى محافظه كار و مرموز بود و سعى مى كرد اعمال نارواى خود را در قالب هاى فريبنده و عوام پسند بريزد. داستان بر سر نيزه كردن قرآن ها در جنگ صفّين و با اين حيله جلو شكست قطعى خود را گرفتن نمونه اى از اين موضوع است.(6)
معاویه با سیاستی که داشت برای رسیدن به حکومت برخی امور را رعایت می کرد و علنا به فسق و فجور نمی پرداخت. هدف اصلی معاويه «وصول کم هزينه به هدف» (يعنی همان حکومت) بود؛ زيرا می دانست صاحب اصلی حکومت امام حسن(علیه السلام) است و برای به دست آوردن حکومت بايد صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترين راه آن صلح بود. به اين ترتيب معاويه از نتايج نگران کننده جنگ که بارها به آن تاکيد داشت و عواقب درگيري با فرزند رسول الله که جايگاه معنوی و اعتقادی مهمی ميان مردم داشت، در امان می ماند.
در کنار هدف اصلی، وی پنداشته بود کناره گيری امام حسن(علیه السلام) از حکومت به نفع او و در افکار عمومی به معنای کناره گيری از خلافت تلقی خواهد شد و او به عنوان خليفه قانونی معرفی خواهد شد. مؤيد اين نظر بيعتی است که معاويه از مردم به عنوان خلافت خود گرفت و در خطبه اش هم تصریح کرد که هدف من خلافت و سلطه بر شما بود.(7)
بی وفایی یاران امام حسن(ع)
غیر از اینکه امام حسن(علیه السلام) با دشمن حیله گری مواجه بود، یاران وفاداری نیز نداشت. جريان شناسی دقيق دو طيف متعارض (صالحان و ناصالحان) نشان می دهد، «دنيازدگی و عدم دينداری»، مردم در نهايت موجب خیانت آنها به امام حسن(ع) و پذيرش صلح از سوی امام حسن(ع) شد؛ لذا آن حضرت اين دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبير «أَنْتُمْ عَبِيدُ الدُّنْيَا»(8)؛ (شما بندگان دنیا هستید)، از آنان ياد می کند.
امام مجتبى(علیه السلام) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود: «وَ اللَّهِ مَا سَلَّمْتُ الْأَمْرَ إِلَيْهِ إِلَّا أَنِّي لَمْ أَجِدْ أَنْصَاراً وَ لَوْ وَجَدْتُ أَنْصَاراً لَقَاتَلْتُهُ لَيْلِي وَ نَهَارِي حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ لَكِنِّي عَرَفْتُ أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ بَلَوْتُهُمْ وَ لَا يَصْلُحُ لِي مِنْهُمْ مَا كَانَ فَاسِداً إِنَّهُمْ لَا وَفَاءَ لَهُمْ وَ لَا ذِمَّةَ فِي قَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ إِنَّهُمْ لَمُخْتَلِفُونَ وَ يَقُولُونَ لَنَا إِنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَنَا وَ إِنَّ سُيُوفَهُمْ لَمَشْهُورَةٌ عَلَيْنَا»(9)؛ (به خدا قسم من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند).
پیشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت: «در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم. به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد».(10)
امام مجتبى که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مى شناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید».(11) و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمى یابند.(12)
صلح حسنی زمينه ساز قيام حسينی
در حقیقت امام حسن(عليه السلام) زمینه ساز قیام امام حسین(علیه السلام) بود؛ چرا که باعث بیدار شدن مردم شد و آنها متوجه ظلم و تبعیض بنی امیه و عهدشکنی آنها شدند.(13) همچنین این صلح به اهل بیت(علیهم السلام) و یاران ایشان، که در صورت جنگ امکان شهادت آنها وجود داشت، این فرصت را داد تا تجدید قوا کنند و در زمان مناسب قیام کنند.(14)
امام حسن(عليه السلام) به خاطر مصالح اسلام و مسلمين صلح كرد و امام حسين(عليه السلام) نیز به خاطر مصالح اسلام و مسلمين جنگيد و شهيد شد. اگر هر کدام از این دو امام خلاف مصالح اسلام و مسلمین عمل می کردند از سوی خداوند مورد مجازات قرار می گرفتند؛ چنانکه خداوند حضرت يونس(عليه السلام) را به خاطر ترك اولى، كه به مصالح غير واجبه امّت مربوط مى شد، در شكم ماهى زندانى كرد.(15) اگر امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در زمان معاویه دست به قیام نزدند به این دلیل بود که معاویه در ظاهر خود را پایبند به مفاد صلحنامه نشان می داد و اعمال نارواى خود را در قالبهاى فريبنده و عوام پسند اجرا می کرد.
امام حسين(عليه السلام) بعد از برادرش امام حسن(عليه السلام) حدود ده سال در برابر معاويه صبر كرد و اقدام به مبارزه و جنگ ننمود و حتی در پاسخ نامه جمعى از مردم كوفه كه براى همراهى و قيام اعلام آمادگى كردند، نوشت: «... فَالْصِقُوا بِالْأَرْضِ، وَ أخْفُوا الشَّخْصَ، وَ اكْتُمُوا الْهَوى، وَ احْتَرِسُوا مِنَ الْأَظِنَّاءِ مادامَ ابْنُ هِنْدَ حَيّاً، فَانْ يَحْدُثْ بِهِ حَدَثٌ وَ انَا حَىٌّ يَأْتِكُمْ رَأْيِي»(16)؛ (اكنون حركتى انجام ندهيد، و از آشكار شدن دورى نماييد و خواسته خويش پنهان كنيد و از حركات شك برانگيز - تا زمانى كه فرزند هند [معاويه] زنده است - پرهيز نماييد. اگر او مرد و من زنده بودم، تصميم خود را به شما اعلام خواهم كرد).
«ابن اثير» از «حسن بصرى» نقل مى كند كه گفت: معاويه چهار عمل انجام داد كه هر يك از آنها براى تباهى او كافى بود، و آنگاه يكى از آنها را چنين مى شمارد: «وَاسْتِخْلَافُهُ بَعْدَهُ إِبْنَهُ سِكِّيراً خِمِّيراً يَلْبِسُ الْحَرِيرَ وَ يَضْرِبُ بِالطَّنَابِيرِ»(17)؛ (جانشين كردن فرزند بسيار مست و شرابخوار خود را كه لباس حرير مى پوشيد و به ساز و آواز مشغول بود).(18)
یزید نه تنها به اصول اسلام عقيده اى نداشت بلكه از اصول كشور دارى و سياست بكلّى بى بهره بود، لذا آن مختصر حفظ ظاهرى را هم كه معاويه مراعات مى كرد رعايت نمى نمود، آشكارا قوانين اسلام را زير پا گذاشته و بى پروا با مقدّسات اسلام مخالفت مى نمود و پرده درى و وقاحت را به حدّاكثر رسانيده بود.
لذا امام حسین(علیه السلام) به محض اين كه شنيد معاويه از دنيا رفته و فرزند وى يزيد به جاى او نشسته، مبارزه را شروع كرد و از آغاز با ردّ قطعى بيعت او، به وى اعلان جنگ داد و از پاى ننشست تا در صحنه جانبازى كربلا آخرين قطرات خون خود را در راه سربلندى و عظمت اسلام و كوتاه كردن دستهاى آلوده و جنايتكار بنى اميّه نثار كرد.(19)
به شهادت رساندن امام حسن مجتبى(ع)
معاويه مى دانست كه با وجود امام حسن(عليه السلام) نمى تواند به سادگى به اهداف شوم دراز مدّت خويش و تثبيت خلافت در خاندان اموى دست يابد؛ مخصوصاً كه در پيمان نامه صلح او با امام مجتبى(عليه السلام) آمده بود كه معاويه پس از خويش، كسى را براى خلافت معرّفى نكند و كار آن را به مسلمين بسپارد.(20) از اين رو، معاويه براى برداشتن موانع از سر راه خويش و هموار ساختن سلطنت يزيد فاسد، دست به جنايت ديگرى زد و امام مجتبى(عليه السلام) را به شهادت رساند. ولى براى در امان ماندن از پى آمد چنين جنايت بزرگى، مخفيانه و با مسموم ساختن آن حضرت، به چنين عملى اقدام كرد.
مطابق نقل جمعى از مورّخان شيعه و سنّى، معاويه به همسر امام حسن(عليه السلام) كه دختر اشعث بن قيس(21) بود، پيام داد كه اگر وى حسن بن على عليه السلام را مسموم سازد، او را به همسرى پسرش يزيد درخواهد آورد. معاويه براى جلب اعتماد «جعده دختر اشعث» مبلغ يكصد هزار درهم نيز براى وى فرستاد. دختر اشعث نيز پذيرفت كه همسر خود حضرت امام مجتبى عليه السلام را مسموم سازد و به شهادت برساند (هر چند معاويه، وى را هرگز به همسرى يزيد در نياورد!).(22)
ابوالفرج اصفهانى مورّخ بزرگ اهل سنّت در کتاب معروفش «مقاتل الطالبیین» مى نویسد: «حدود سال 50هـ ق که معاویه تصمیم گرفت از مردم مسلمان براى خلافت پسرش یزید بیعت بگیرد مانعى مقاوم تر از حسن بن على(علیهما السلام) و سعد بن ابی وقاص در پیش پاى خود ندید، لذا دسیسه سم دادن آنها را به اجرا درآورد که منجربه وفات هر دو شد. براى مسموم کردن حسن بن على(علیه السلام) پیامى به دختر اشعث همسر امام حسن(ع) فرستاد که به پاداش مسموم کردن آن حضرت تو را به ازدواج یزید در خواهم آورد».(23) در کتاب انساب الاشراف نیز به نقل از هیثم بن عدی آمده است که مسمومیت امام حسن(علیه السلام) به تحریک معاویه صورت گرفت.(24)ابن اثیر نیز در کتاب «الکامل» می نویسد: «جعده دختر اشعث بن قیس کندى همسرش حسن بن علی را سم داد و او را کشت».(25) تأسّف بارتر آنكه، وقتى خبر شهادت امام حسن(عليه السلام) به شام رسيد، معاويه و ديگر درباريان جنايتكارش خوشحال شدند و به سجده افتادند.(26)
به هر حال، ترديدى نيست كه معاويه براى رسيدن به اهداف شوم خود، سعى مى كرد همه موانع را از سر راه خود بر دارد و مسير را براى «خلافت موروثى آل اميه» هموار سازد كه يكى از موانع مهم، حضور امام حسن مجتبى(عليه السلام) با آن همه شايستگى ها و عظمت فردى و خانوادگى بود. از اين رو، دست خود را به اين جنايت عظيم آلوده ساخت و به واسطه زنى دنياپرست - به خيال خويش - به هدفش نائل شد.(27)
مطالعه بیشتر درباره: امام حسن مجتبی علیه السلام
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.