تضاد علم پیشین خدا با اختیار آدمی و منافات آن با عدل الهی!

خدا از ازل مي دانسته كه من فلان گناه را در زمان معیّنی انجام می دهم، بنابراين اگر من این گناه را انجام ندهم، علم خدا غلط از آب در مي آيد و به قول خیّام نیشابوری: «گر می نخورم علم خدا جهل بود»! با این حال، آیا عذاب اخروی گناه کار مجبور، منافی عدل الهی نیست؟

آنچه حقّ ز ازل می دانست اعمال اختیاری انسان است. علم پيشين الهی را می توان به آگاهی معلّم به سرنوشت دانش آموزی که رفوزه خواهد شد، تشبیه نمود. مسلّما آگاهی معلّم تأثیری در رفوزه شدن دانش آموز ندارد و اختیار را از او سلب نمی کند. علم خدا به اعمال ما نیز با انجام اختیاری آن از سوی ما منافات ندارد. آیات بسیاری از قرآن بر اختیار انسان دلالت دارند. اگر ما در اعمال خویش مجبور باشیم، ارسال رسل، پاداش و عذاب الهی لغو خواهد بود؛ در حالی که خداوند حکیم است و نسبت امور لغو و بیهوده بر او روا نیست.

اعتقاد به «بداء» نسبت جهل و ناآگاهى به خدا!

آیا اعتقاد به بداء با علم الهی منافات ندارد؟!

بداء در نزد شیعه به معنای «ظهور امری برای خدا بعد از خفا» و یا «پشیمانی او از اراده قبلی اش» نیست؛ بلکه به معنای «تغییر مقدرات انسان توسط ذات مقدس الهی و به سبب اعمال خود انسان است». در این تغییر تقدیر، «ظهور برای انسان رخ می دهد نه برای خدا؛ آنچه ظاهر می شود تقدیر اصلی و پوشیده خدا برای انسان است». از روایات شیعه استفاده می شود که بداء به معنای جهل و پشیمانی در خداوند راه ندارد، بلکه از هر کس که چنین سخنی را بگوید باید تبرّی جست؛ زیرا چنین کسی کافر است!
ضمن اینکه «علم ذاتی» خدا، عین ذات اوست و ازلی و ابدی است و تغییر در آن راه ندارد. ولی «علم فعلی»، صفت فعل خداست و از مقام فعل خداوند متعال، انتزاع می شود و خارج از ذات و ممکن الوجود است. به دیگر سخن خداوند بر اساس وضعیت متغیّر انسان بواسطه کارهای او برای او تقدیرات جدید و متفاوتی ثبت می کند و بداء رخ می دهد. خداوند با علم ذاتی و مطلق خود، از همه این تقدیرات گذشته و آینده آگاه است و «علم به تغییر» با «تغییر در علم» متفاوت است و خود بداء متعلق علم الهی است.

منافات قضا و قدر الهی با اختیار، سعی و اراده انسان!

مقصود از قضا و قدر چیست؟ اگر مقصود اینست که آفریدگار سرنوشت هر فردی را معیّن کرده است و هر یک از ما ناچاریم از آن پیروی نماییم و نمی توانیم از سرنوشت خود پا را فراتر گذاریم، پس معنای آیه «لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» چیست؟

«قضا» در لغت یعنی «حکم کردن و فیصله دادن» و در اصطلاح همان «فراهم نمودن اسباب تحقّق امور» است. «قَدَر» نیز در لغت یعنی «اندازه گیری» و در اصطلاح، اشاره به «ویژگی های طبیعی و حدّ وجودى و حدود تحقّق اشیاء» است. قضا و قدر «تکوینی» یعنی همه امور بر اساس علل و ویژگی های خاصّی محقّق می شوند و قضا و قدر تشریعی به معنى فرمان الهى در تعيين وظائف انسان و مقدار و حدود اين وظائف است. قضا و قدر با اختیار انسان منافات ندارد و سرنوشت او وابسته به اسبابی است که از جمله آن، اراده و تلاش انسان است.

اهمیت اکتفا به قدر و منزلت خود

امام علي(علیه السلام) درباره اکتفا كردن انسان به قدر و منزلت خود، چه فرموده است؟

امام علي(ع) درباره اکتفا كردن انسان به قدر و منزلت خویش می فرماید: «كسی كه به ارزش و قدر خود اكتفا كند موقعيتش پايدارتر خواهد بود». تجربه نشان داده كسانى كه پا را از گليم خويش فراتر مى نهند مردم را بر ضد خود مى شورانند. دليل آن روشن است؛ زيرا مردم اين گونه اشخاص را افرادى متقلّب و دروغگو و خائن مى شناسند؛ ولى افراد راستگو را انسان هاى باارزشى مى دانند و هميشه حقشان را ارج مى نهند.

منافات «قضا و قدر الهی» با «اختیار» انسان!

چگونه می توان تصوّر کرد که انسان با وجود «قضا و قدر الهی»، صاحب «اختیار و اراده» باشد؟!

قضا و قدر دو قسم است: 1) «تکوینی» یعنی همه امور بر اساس علل و ویژگی های خاصّی محقّق می شوند. 2) تشریعی به معنى فرمان الهى در تعيين وظائف انسان و مقدار و حدود اين وظائف. قضا و قدر به هر دو معنی با اختیار انسان منافات ندارد. سرنوشت هر معلولی، تابعِ علل و عواملی است؛ و چون خداوند انسان را مختار آفریده، اراده اش نقش مهمّی در سرنوشت او داشته و عامل موثّری در تأمین سعادت او است. اراده انسان در طول اراده و قضا و قدر الهی است و با آن منافاتی ندارد. اگر انسان در اعمالش اختیاری نمی داشت، آمدن پيامبران، نزول كتب آسمانى و كيفر و پاداش همه بى فايده و ظالمانه بود.

معلّق نمودن رفع نیاز بشر به دعا در درگاه الهی!

چرا خداوند در برخی از موارد رفع گرفتاری انسان را منوط به دعا کرده است؟! اگر خدا از گرفتاری انسان خبر دارد و می تواند بدون دعا برطرف کند، آیا منوط شدن رفع گرفتاری به دعا با عدل خدا منافات ندارد؟!

اولا: خداوند بدون دعا و حتی در شرایطی که بندگان گناه می کنند، نعمت های خود را شامل حال آنها می کند و تعلیق رفع برخی گرفتاری ها به دعا یک تعلیق الزامی نیست.
ثانیا: خداوند عالم را طبق نظام اسباب و مسبّبات تدبیر می کند. یکی از امور موثّر برای اجابت حوائج در آن نظام اسباب و مسببات؛ «دعا» است. این سؤال که چرا خداوند در برخی از موارد رفع گرفتاری انسان را منوط به دعا کرده است؟ مثل این است که بپرسیم چرا خداوند رفع بیماری را منوط به دارو کرده است؟!
ثالثا: هر چیزی در این عالَم حکمتی دارد و دعا نیز دعا حکمت های خودش را دارد: 1. دعا نماد سپاس گذاری از منعم و از جمله عبادات محسوب می شود. 2. بنده با دعا خود را وابسته مطلق به خالقش می ببیند و طغیان نمی کند. 3. انسان به وسيله دعا به خداوند توجّه می نماید و همین سبب می شود که خداوند نیز به او توجّه کند. 4. دعا به هنگام حوادث سخت و طاقت فرسا به انسان اميدوارى و آرامش مى بخشد. 5. همچنین دعا باعث تقویت اراده می شود.

منافات دعا کردن با حکمت و مصلحت الهی!

وقتی که شما معتقد باشید تمام امور و وقایع جهان بر اساس حکمت و مصلحت الهی مقدّر می شود، دعا کردن چه ضرورتی دارد؟! آنچه اتفاق خواهد افتاد بر اساس حکمت و مصلحت الهی خواهد بود و شاید خواسته شما در این محدوه قرار نگیرد!

اولا: دعا کردن دستوری است که خدای حکیم داده است و حُکم خدای حکیم منافاتی با حکمت او ندارد.  ثانیا: دستور به دعا فقط برای اجابت نیست؛ حکمت اصلی دعا ارتباط با خداست.  ثالثا: دعا خود در «سلسله اسباب» حکمت و مصلحت الهی قرار دارد. خداوند به همان دليل كه حكيم است، مواهب او نسبت مستقيمى با شايستگى ها و لياقت هاى افراد دارد؛ دعا كنندگان واقعى با رفتن به در خانه خدا ميزان اين شايستگى را در خود بالا مى برند.  رابعا: توجه به اثرات و برکات دعا نشان می دهد که این آموزه دینی به هیچ وجه موضوعی بی ثمر نیست و به خاطر این آثار و برکات امری «راجح» و قابل اعتناء می باشد.

ناسازگاری عقیده به «توحید افعالی» با «اختیار انسان»!

آیا عقیده به «توحید افعالی» با «اختیار انسان» منافات ندارد؟!

توحید افعالی یعنى هر وجودى، هر حرکتى و هر فعلى در عالم است به ذات پاک خدا برمى گردد. این عقیده با عقیده به اختیار انسان منافاتی ندارد؛ زیرا اگر افعال انسان را به خدا نسبت می دهیم به خاطر آن است که همه مقدّمات و اسباب آن را او در اختیار ما گذاشته است. ولى از این نظر که تصمیم نهایى با ما است، ماییم که از قدرت و اختیار خداداد استفاده کرده و یکى از دو طرف فعل یا ترک را انتخاب مى کنیم، از این جهت افعال به ما نسبت داده مى شود و ما در مقابل آنها مسئول هستیم.

رابطه تعیین مقدّرات در شب قدر، با تلاش و اختیار انسان؟!

اگر در شب قدر مقدّرات معیّن می گردد، پس تلاش و اختیار انسان در آینده، چه معنا و مفهومی دارد؟!

باید توجّه کرد که این مقدّرات و سرنوشت انسان بر اساس اسباب و عللی که «اراده و اختیار بشر» نیز جزئی از آن است، رقم می خورد؛ بنابراین، با وجود تلاش اختیاری انسان مقدراتش تقدیر می شود. ضمن اینکه بخشی از مقدّرات انسان غیر حتمی بوده و قابل تغییر است.

گر می نخورم علم خدا جهل بود!

خدا از ازل مي دانسته كه من فلان گناه را در زمان معیّنی انجام می دهم، بنابراين اگر من این گناه را انجام ندهم، علم خدا غلط از آب در مي آيد و به قول خیّام نیشابوری: «گر می نخورم علم خدا جهل بود»! در این صورت مگر من می توانم بر خلاف علم خدا کاری کنم؟ در نتیجه مجبورم طبق علم الهی رفتار نمایم و تلاش من ثمری نخواهد داشت و عاقبت علم الهی تحقّق خواهد یافت.

اوّلا: علم خدا در اينجا از قبيل علم قضا و قدری نيست كه سبب ايجاد اشياء در خارج باشد؛ بلكه خدا به اراده و امکانات، انگیزه و خلق و خوى بندگان علم دارد و مي داند چه خواهند كرد، مانند علم خود ما به اعمال دوستان و آشنايان خودمان؛ چون ما از خوى و عادت آنها آگاهيم، علم ما تابع فعل آنها است نه فعل آنها تابع علم ما. علم الهی نیز در اینجا از علم او به علّت ها ناشی می شود؛ علّت ها نیز در وجود بشر و در اختیار او هستند، مثل قدرت و اراده و خلقیات و انگیزه ها.
ثانیا: اگر ما محكوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشيم و بدون اراده به بديها و نيكيها كشانده شويم، آمدن پيامبران و نزول كتب آسمانى، تعليم و تربيت، نصيحت و اندرز، تشويق و توبيخ، سرزنش و ملامت، مؤاخذه و سؤال و بالاخره كيفر و پاداش همگى لغو و بيهوده خواهد بود. در حالی که خداوند حکیم است و نسبت امور لغو و بیهوده بر او روا نیست.
ثالثا: آنچه خداوند از ازل می دانست، اعمال اختیاری انسان است. بنابراین، صحیح نیست که علم ازلى خداوند را بهانه قرار داده و خود را در انجام گناه مجبور قلمداد نمايیم؛ زيرا خداوند نه تنها از اصل عمل آگاه است بلكه می داند كه آن شخص اين جنايت را از روى اختيار و با كمال آزادى انجام مى‏ دهد.
علم پيشين الهی را می توان به آگاهی معلّم به سرنوشت دانش آموزی که رفوزه خواهد شد، تشبیه نمود؛ مسلّما آگاهی معلّم تأثیری در رفوزه شدن دانش آموز ندارد و با علمِ معلّم، اختیار از دانش آموز سلب نشده است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قالَ الرّضا عليه السّلام :

يَا ابنَ شَبيبٍ! اِنْ کُنْتَ باکِياً لِشَئٍ فَاْبکِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلىّ بْنِ اَبى طالبٍ عليه السّلام فَاِنَّهُ ذُبِحَ کَما يُذْبَحُ الْکَبْشُ.

بحارالانوار، ج 44، ص 286