پاسخ اجمالی:
«قضا» در لغت یعنی «حکم کردن و فیصله دادن» و در اصطلاح همان «فراهم نمودن اسباب تحقّق امور» است. «قَدَر» نیز در لغت یعنی «اندازه گیری» و در اصطلاح، اشاره به «ویژگی های طبیعی و حدّ وجودى و حدود تحقّق اشیاء» است. قضا و قدر «تکوینی» یعنی همه امور بر اساس علل و ویژگی های خاصّی محقّق می شوند و قضا و قدر تشریعی به معنى فرمان الهى در تعيين وظائف انسان و مقدار و حدود اين وظائف است. قضا و قدر با اختیار انسان منافات ندارد و سرنوشت او وابسته به اسبابی است که از جمله آن، اراده و تلاش انسان است.
پاسخ تفصیلی:
قضا و قدر در لغت
«قضا» در لغت به معنای حکم، قطع، حتمیّت و فیصله دادن به امری است. قاضى را از اين جهت «قاضى» مى گويند كه ميان متخاصمين حكم مى كند و به كار آنها فيصله مى دهد.(1) در اصطلاح نیز به معنای فراهم شدن اسباب تحقّق امور است و اینکه هر چيز و هر حادثه و پديده اى در عالم علّت و سببی دارد(2) که با فراهم شدن آن اسباب، خداوند آن را قطعا محقّق خواهد کرد.
«قَدَر» و «تقدیر» نیز به معنای اندازه گیری و تعیین است.(3) همچنین در اصطلاح به معنای حدّ وجودى هر شیء است که خداوند برای آن قرار داده است؛ به همراه ویژگی های طبیعی اشیاء که شامل اندازه و حدود، طول، عرض و موقعیّت های مکانی و زمانی می گردد.(4)
از امام رضا(علیه السلام) در این مورد پرسیده شد: معنای قَدَر چیست؟ ایشان فرمودند: «تَقْدِيرُ الشَّيْءِ مِنْ طُولِهِ وَ عَرْضِه»(5)؛ (اندازه گیری هر چیز اعم است از طول و عرض آن). در نتیجه، بنا بر حکمت الهی در نظام آفرینش، هر چیزی قدر و اندازه ای خاصّ دارد؛ و هیچ چیز بی حساب و کتاب نیست.
به عبارتی، معنای «تقدیر الهی» اینست که در جهان مادّی، مخلوقات از حیث هستی و آثار و ویژگی ها، محدوده ای خاص دارند. این محدوده با اموری خاصّ که همان علل و شرایط اند مرتبط می باشند. اگر بخواهیم با ادبیاتی فلسفی درباره این موضوع صحبت کنیم، می گوییم: «قَدَر» همان «اصل علیّت» است. «اصل علیّت» نیز همان پیوند ضروری و قطعی حوادث با یکدیگر است. یعنی این که هر حادثه ای حتمیّت و قطعیّت خود را، و همچنین خصوصیات وجودی خود را، از امر یا اموری مقدّم بر خود گرفته است.(6) «اصل علیّت» اصلی عمومی است و نظام اسباب و مسبّبات بر کل جهان ـ از جمله سرنوشت انسان ـ حاکم است.
انواع قضا و قدر
قضا و قدر در دو حوزه تکوینی و تشریعی به دو معنى بیان شده است:
1- قضا و قدر تكوينى:
كه منظور از آن اين است كه هر چيز و هر حادثه و پديده اى در عالم «علت» و «اندازه اى» دارد نه چيزى بدون علت بوجود مى آيد و نه بدون اندازه گيرى معين. بطور مثال اگر سنگى پرتاب كنيم و شيشه اى بشكند اين يك حادثه است كه حتما علتى دارد. اين كه مى گوئيم داراى علت است همان قضاى تكوينى است؛ زيرا قضاء در اصل به معنى حكم و فرمان است (و در اينجا حكم و فرمان تكوينى است) و نيز مسلما ميزان شكستگى و اندازه و حدود آن بستگى به كوچكى و بزرگى سنك و قوت و فشار دست و نزديكى و دورى فاصله و عوامل ديگر شبيه آن دارد، اين ارتباط حادثه فوق با چگونگى علت آن همان قدر تكوينى است. زيرا (قدر) به معنى اندازه گيرى است.(7)
در آيات قرآن، نيز قضا و قدر به تكرار به اين معنا آمده است:
در آیه 12 سوره فصلت می خوانیم: «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَواتٍ فِى يَوْمَيْنِ»؛ (در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد). طبق اين آيه ايجاد آسمانهاى متعدّد، يك قضاى الهى است.
و در آيات متعدّدى مى خوانيم: «إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ»(8)؛ (هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند تنها مى گويد: موجود باش و آن فورى موجود مى شود). «قضا» همانند «قول» و «امر» كه در اين آيات وارد شده، چيزى جز فرمان خلقت و آفرينش و نظام علّت و معلول نيست.
قرآن در مورد «قدر» نیز در آیه 20 سوره مزمل مى فرمايد: «وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ»؛ (خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند).
و در آیه 39 سوره يس می خوانیم: «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنَازِلَ»؛ (و براى ماه منزلگاه هايى قرار داديم).
احتياج به تذكر ندارد كه قدر در اين آيه ها چيزى جز اندازه گيرى در مورد شب و روز يا در مورد سير ماه و مانند آن نيست.
2- قضا و قدر تشريعى:
كه به معنى فرمان الهى در تعيين وظائف فردى و اجتماعى انسانها و مقدار و حدود اين وظائف است: مثلا مى گوئيم: نماز واجب است اين يك فرمان الهى و قضاى تشريعى است. سپس مى گوئيم مقدار نماز در هر شبانه روز 17 ركعت است اين يك قدر الهى و تشريعى است.(9)
در قرآن مجيد قضا و قدر به معناى دوّم نيز آمده است، در آیه 36 سوره احزاب مى فرمايد: «وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»؛ (هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند اختيارى [در برابر فرمان خدا] داشته باشد).
و نيز در آیه 23 سوره إسراء مى فرمايد: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلَّآ إِيَّاهُ وَ بِالوَالِدَيْنِ إِحْساناً»؛ (خداوند دستور داده است كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد).
و در مورد «قدر» در آیه 3 سوره طلاق مى فرمايد: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْءٍ قَدْراً»؛ (خداوند براى هر چيزى [از تكاليف و وظايف] قدر و اندازه اى قرار داده است). البتّه اين يكى از تفاسير آيه است و طبق تفسير ديگرى قدر در اين آيه به معناى «قدر تكوينى» است.(10)
منافات نداشتن قضا و قدر با اراده و اختیار انسان
بنا بر آنچه گفتیم، «قضا» به معنی «اراده الهی» بر جریان امور و حوادث دنیا بر اساس «اسباب و علل و خاصیت اعمال» است که «اراده و اختیار» و اعمال انسان و توانایی های او از مهمترین این اسباب می باشد. «قدر» نیز همان اسباب با خاصیّت مشخص و اندزه تاثیر آن است.
ايمان به «قضا و قدر» نیز همان ايمان به قانون عليت و سلسله نظام علت و معلول و حدود و كيفيات و كميات آنهاست كه در واقع مشتمل بر دو مطلب است:
نخست اين كه بدانيم هيچ حادثه اى در عالم بدون علت نيست و حتى مقدار و كيفيت حادثه بستگى به مقدار و كيفيت علت آن دارد و ديگر اين كه بدانيم سرچشمه همه موجودات و علت العلل همه پديده ها و آفريده ها خداوند است و همه از وجود او سرچشمه مى گيرند.(11) اراده انسان نیز از اموری است که از وجود خداوند سرچشمه گرفته است و از آنجا که در طول اراده خداوند است منافاتی با اراده خداوند ندارد. انسان بخاطر این نیرو و اختیاری که خداوند به او داده است می تواند برای سعادت خود و تامین نیازهای خود تلاش کند و به اندازه تلاشی که می کند نتیجه خواهد گرفت؛ چرا که خداوند تقدیر او را بر اساس تلاش او می نویسد؛ لذا با اینکه خدواند سرنوشت انسان را معین می کند و همه امور به خدواند منتهی می شود، اما تلاش انسان در سرنوشت او بی تاثیر نیست و طبق آیه 39 سوره نجم: «لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» خداوند به اندازه تلاش انسان سرنوشت او را معین می کند.
در نتیجه قضا و قدر در هر دو حوزه تکوینی و تشریعی با اختیار انسان منافات ندارد؛ چرا که خداوند انسان را مختار آفریده است و اراده انسان نقش مهمّی در سرنوشت او داشته و عامل موثّری در تأمین سعادت او است. اگر انسان در اعمالش اختیاری نمی داشت، آمدن پيامبران، نزول كتب آسمانى و كيفر و پاداش همه بى فايده و ظالمانه بود.
جالب توجّه اين كه در حديث معروفى كه در منابع معتبر حديث از على(عليه السلام) نقل شده، قضا و قدر به صراحت به همین معنا تفسير گرديده و به تمام كسانى كه به معانى خرافى، شبيه آن چه جبريّون مى گويند و يا در ميان بعضى عوام معروف است قائلند، حمله شده است. متن حديث چنين است: «لمّا انْصَرَفَ عَلِىٌّ عَليهِ السَّلام مِنْ صِفّيِن فَإنَّهُ قَامَ إلَيْهِ شَيْخٌ، فَقَالَ: أخْبِرْنَا يَا أمِيرَ المُؤمِنِينَ عَنْ مَسِيرنَا إلَى الشَّامِ أَكَانَ بِقَضَاءِ اللّهِ تَعَالَى وَ قَدَرَهِ؟ فَقَالَ أمِيرُ الْمُؤمِنِينَ عليه السلام وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرِءَ النَسِمَةَ مَا وَطَأنَا مَوْطِئاً وَ لَاهَبَطْنَا وَادِياً وَ لَاعَلَوْنَا قَلْعَةً إلّابِقَضَائِهِ وَ قَدَرِهِ. فَقَالَ لَهُ الشَّيْخُ عِنْدَ اللّهَ احتسَبَ عَنَائِى، مَا ارَائِى مِنَ الأجْر شَيْئاً. فَقَالَ لَهُ مَهْ! أيُّهَا الشَّيْخُ بَلْ عَظَّمَ اللّه أَجْرَكُمْ فِى مَسِيِركُمْ وَ أَنْتُم سَائِرُونَ، وَ فِى مُنْصَرَفَكُمْ وَ أَنْتُمْ مَنْصَرِفُونَ، وَ لَمْ تَكُونُوا فِى شَىءٍ مِنْ حَالَاتِكُمْ وَ لَاإلَيْهَا مُضْطَرِّينَ، فَقَالَ الشَيْخُ: كَيْفَ وَ القَضَاء و القدر سَاقَانَا؟! فَقَالَ: وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَرَاً حَتْماً لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ العِقَابُ وَ الوَعْدُ وَ الوَعِيدُ وَ الأمْرُ وَ النَّهْىُ وَ لَمْ تَأْتَ لَائِمَةٌ مِنَ اللّهِ لِمُذْنِبٍ وَ لَامَحْمَدَةٍ لِمَسِيئٍ وَ لَمْ يَكُنِ الْمُحْسِنُ أولَى بِالْمَدْحِ مِنَ المُسِيىءٌ لَاالمُسِيىءُ أوْلَى بالذَّمِّ مِنَ الْمُحْسِنِ، تِلْكَ مَقَالَةٌ عَبَدَةِ الأوْثَانِ وَ جُنُودِ الشَّيْطَانِ وَ شُهُودِ الزُّورِ و أهْلِ الْعَمَى عَنِ الصَّوَابِ وَ هَمْ قَدَرِيَّةُ هَذِهِ الأُمَةِ وَ مَجُوسِهَا إنَّ اللّهَ تَعالَى أَمَرَ تَخْيِيِراً وَ كَلَّفَ يَسِيرَاً وَ لَمْ يَعْصِ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطِعْ مُكْرَهاً وَ لَمْ يُرْسِلْ الرُّسُلَ عَبَثَاً وَ لَمْ يَخْلُقِ السَّمَوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَيْنَهُما بَاطِلًا، ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَّ النَّارِ، فَقَالَ الشَّيْخُ: وَ مَا القَضَاءُ وَ القَدَرُ اللَّذَانِ مَا صِرْنَا إلّابِهِمَا، فَقَالَ: هُوَ الأمْرُ مِنَ اللّهِ تَعَالَى وَ الْحُكْمُ وَ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى «وَ قَضى رَبُّكَ ألّا تَعْبُدُوا إلَّاإيّاه...» ...»(12)؛ (هنگامى كه على(عليه السلام) از «صفّين» مراجعت نمود، پيرمردى برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! مى خواستم از حركت به سوى شام سؤال كنم: آيا اين جريانات به قضا و قدر الهى بود؟! امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود: سوگند به آن كس كه دانه را [در نخستين جنبش حيات] در زير زمين شكافته و آدميان را آفريده، هيچ گامى برنداشتيم و به هيچ درّه اى فرود نيامديم و از هيچ نقطه اى بالا نرفتيم مگر اين كه به «قضا و قدر» الهى بود!. پيرمرد گفت: بنابراين رنج ما بى حاصل بود و اين مصيبت را بايد به حساب پروردگار بگذاريم، زيرا هيچ پاداشى نخواهيم داشت! على(عليه السلام) فرمود: آرام باش اى پيرمرد! خداوند پاداش بزرگى به هنگام رفتن و بازگشت براى شما مقرّر داشته و هيچ گاه و در هيچ حالى مجبور نبوده ايد. پيرمرد گفت: چگونه؟ با اين كه قضا و قدر، ما را در اين راه سير داده؟! فرمود: واى بر تو گويا گمان كردى قضا لازم و قدر حتمى، در كار است [و ما مجبوريم؟]، اگر چنين باشد، «ثواب» و «عقاب» باطل مى گردد و «وعد» و «وعيد» مفهوم نخواهد داشت، «نيكوكار» از «بدكار» سزاوارتر به ستايش نيست و نه «بدكار» بيش از «نيكوكار» در خور مذمّت، نبايد گنه كار سرزنش گردد و نه از اطاعت كننده، مدح شود! اين گفتار و عقيده بت پرستان و لشكريان شيطان و گواهان باطل و نابينايان در برابر حقّ است و آنها جبريّون و مجوس اين امّتند! خداوند، امرِ اختيارى كرده و تكاليف آسان نموده نه كسى را مجبور به معصيت و نه مجبور به اطاعت كرده است و پيامبران را بيهوده نفرستاده و زمين و آسمان و آن چه در ميان آنهاست بيهوده نيافريده است، اين گمان كافران است، و واى بر آنها از آتش دوزخ. پيرمرد [بار ديگر] پرسيد: پس اين قضا و قدر كه ما را به اين راه فرستاد چه بود؟ فرمود: منظور فرمان و حكم خداست، سپس اين آيه راتلاوت كرد: «و قَضى رَبُّكَ ألَّا تَعْبُدُوا إلّاإيَّاهُ ...»؛ پروردگارت فرمان داده كه جز او را نپرستيد...).(13)
با این توضیحات روشن می شود که این سخن که «لازمه ی قضا و قدر الهی اینست که هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولّد مى شود كه تغییر پذیر نيست، و تلاش براى تغيير سرنوشت امری بيهوده می باشد»؛ صحیح نمی باشد. اين تفسير مورد تأييد اسلام نیز نبوده و با مفاهيم مسلّم اسلامى از قبيل: تكليف، جهاد، سعى و كوشش و استقامت، قيامت، حسابرسي و همچنین با بسیاری از آیات قرآن مثل آیه 39 سوره نجم: «لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» سازگاری ندارد و طبق این آیه سرنوشت ما تا آنجا كه به اراده و تلاش ما مربوط است به دست خودمان می باشد.
استاد مطهّرى مى گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي، انكار اسباب و مسبّبات و اختيار و اراده بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد».(14)
بنابراین طبق فرمایش امام صادق(علیه السلام) که می فرماید: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ»(15) واضح است که سرنوشت انسان نیز بر اساس اسباب و عللی خاصّ محقّق می گردد که «اراده و تلاش انسان» یکی از آنها است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.