پاسخ اجمالی:
توحید افعالی یعنى هر وجودى، هر حرکتى و هر فعلى در عالم است به ذات پاک خدا برمى گردد. این عقیده با عقیده به اختیار انسان منافاتی ندارد؛ زیرا اگر افعال انسان را به خدا نسبت می دهیم به خاطر آن است که همه مقدّمات و اسباب آن را او در اختیار ما گذاشته است. ولى از این نظر که تصمیم نهایى با ما است، ماییم که از قدرت و اختیار خداداد استفاده کرده و یکى از دو طرف فعل یا ترک را انتخاب مى کنیم، از این جهت افعال به ما نسبت داده مى شود و ما در مقابل آنها مسئول هستیم.
پاسخ تفصیلی:
توحید افعالی یعنى هر وجودى، هر حرکتى و هر فعلى در عالم است به ذات پاک خدا برمى گردد؛ «مسبب الاسباب» او است، و «علّت العلل» ذات پاک او مى باشد. حتّى افعالى که از ما سر مى زند به یک معنى از او است.(1) به عبارت دیگر توحید افعالی درک و شناختن اين نکته است که جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل خدا و كار او و ناشى از اراده اوست. موجودات عالم همچنان كه در ذاتْ استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند، در مقام تأثير و علّيت نيز استقلال ندارند و در نتيجه خداوند همچنان كه در ذات شريك ندارد در فاعليت نيز شريك ندارد. هر فاعل و سببى، حقيقت خود و وجود خود و تأثير و فاعليت خود را از او دارد و قائم به اوست.(2)
باید توجّه داشت خداى متعال در انجام كارهاى خودش نيازى به هيچ كس و هيچ چيز ندارد. هر كس، هر چه دارد از او و در حيطه قدرت و سلطنت و مالكيتِ حقيقى و تكوينى اوست و قدرت و مالكيّت ديگران در طول قدرت الهى و از فروع آن است. مخلوقات الهى نیز در كارهاى خودشان بى نياز از خداى متعال نيستند و تأثيرهايى كه در يكديگر دارند به اذن خدا و در سايه نيرويى است كه خداى متعال به آنها عطا مى فرمايد. در حقيقت تنها كسى كه مستقلا و بدون احتياج به ديگرى در همه جا و در همه چيز تأثير مى بخشد همان ذات مقدّس الهى است و فاعليّت و تأثير ديگران در طول فاعليّت و تأثير او و در پرتو آن مى باشد. بر همين اساس است كه قرآن كريم، آثار فاعل هاى طبيعى و غيرطبيعى را به خداى متعال نسبت مى دهد و باريدن باران و روييدن گياه و ميوه دادن درختان(3) را هم مستند به او مى كند و اصرار دارد كه مردم اين استناد به خدا را درک كنند و بپذيرند و همواره به آن توجّه داشته باشند. به همین خاطر است که تمام اعتماد انسان باید بر خدا باشد و در همه كارها بر او توكّل كند و تنها از او يارى بخواهد و ترس و اميدى جز از او و به او نداشته باشد و حتى هنگامى كه اسباب عادى براى تأمين خواسته ها و نيازمندی هايش فراهم نباشد باز هم نا اميد نشود، زيرا خدا مى تواند از راه هاى غيرعادى نیز نياز او را تأمين كند.(4) چنين انسانى تحت ولايت خاص الهى قرار مى گيرد و از آرامش روحى بى نظيرى برخوردار مى گردد. «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(5)؛ (آگاه باشيد [دوستان و] اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند).
با این وجود برخی اوقات بر اثر عدم توجّه لازم به معنای صحیح «توحید افعالی»، ممکن است در ذهن برخی افراد ابهامات و سوالاتی پدید آید. یکی از نتایج عدم درک صحیح این مسأله، سلب مسئوليّت از انسان است. سلب مسئولیّت به معناى نفى مهمّ ترين ويژگى انسان، و پوچى و بيهودگى هر نظام تربيتى و اخلاقى و حقوقى و از جمله نظام تشريعى اسلام است. در صورتى كه انسان، اختيارى در انجام كارهايش نداشته باشد، ديگر جايى براى وظيفه و تكليف و امر و نهى و پاداش و كيفر باقى نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچى و بى هدف بودن نظام تكوين نيز مى باشد؛ زيرا چنانكه از آيات كريمه قرآن(6) و براهين عقلى به دست مى آيد؛ هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه آفرينش انسان است تا با فعاليّت اختيارى و عبادت و بندگى خداى متعال به والاترين كمالات امكانى و مقام قرب الهى نائل گردد و شايسته دريافت رحمت هاى ويژه پروردگار شود و در صورتى كه انسان، اختيار و مسئوليتى نداشته باشد، شايسته دريافت پاداش و نعمت هاى جاودانى و رضوان الهى نخواهد شد و هدف آفرينش نقض خواهد گرديد، و دستگاه آفرينش نیز به صورت يک صحنه وسيع خيمه شب بازى در خواهد آمد كه انسان ها عروسك هاى آن را تشكيل مى دهند و بى اختيار، حركاتى در آنان پديد مى آيد و سپس بعضى مورد نكوهش و كيفر و برخى مورد ستايش و پاداش قرار مى گيرند.(7)
تبعات غیرقابل توجیهِ پذیرش چنین سلب مسئولیتی، باید آدمی را بر آن دارد که تأمّل دقیق تری در معنای «توحید افعالی» بنماید و جایگاه اختیار خود را در این بین بیابد. قدرت تصميم گيرى و انتخاب، يكى از يقينى ترين امورى است كه مورد شناسايى انسان واقع مى شود؛ زيرا هر كسى آن را در درون خويش با علم حضورى خطاناپذير، مى يابد؛ چنانكه از ساير حالات روانى خودش با چنين علمى آگاه مى شود و حتى هنگامى كه درباره چيزى شک دارد وجود خود «شک» را با علم حضورى درک مى كند و نمى تواند درباره آن ترديدى به خود راه دهد. همچنين هر كسى با اندک توجّهى به درون خويش مى يابد كه مى تواند سخنى را بگويد يا نگويد؟؛ يا دستش را حركت دهد يا ندهد؟؛ يا غذایى را تناول كند يا نكند؟ به طور کلّی ارزش انسانى هنگامى ظاهر مىشود كه بين خواست هاى گوناگون، تزاحمى پديد آيد و شخص براى رسيدن به فضايل اخلاقى و كمالات روحى و ابدى و قرب و رضوان الهى از خواست هاى پست و حيوانى خودش بگذرد. هر كارى كه با اختيار بيشتر و انتخاب آگاهانه تر انجام گيرد تأثير بيشترى در تكامل يا تنزّل روحى و معنوى خواهد داشت و استحقاق بيشترى را براى پاداش و كيفر پديد خواهد آورد.
با این توضیحات به روشنی مشخص می شود که جاى هيچ ترديدى در وجود اراده و اختيار نيست و نبايد شبهات گوناگون موجب تشويش ذهن و شک درباره چنين امر وجدانى و بديهى گردد. وجود اختيار به عنوان يک اصل بديهى در همه نظام هاى تربيتى و اخلاقى، و اديان و شرايع آسمانى، پذيرفته شده و بدون آن جايى براى وظيفه و تكليف، و نكوهش و ستايش، و كيفر و پاداش وجود نخواهد داشت.(8)
چنین اختیاری به هیچ وجه با «توحید افعالی» ذات باری تعالی نقض نمی شود؛ زیرا افعال ما را هم مى توان به ما نسبت داد، و هم به خدا. اگر به خدا نسبت دهیم به خاطر آن است که همه مقدمات آن را او در اختیار ما گذاشته است. او است که به ما قدرت و نیرو و اراده و اختیار و آزادی داده است. بنابراین چون همه مقدمات از او است مى توان اعمال ما را به او نیز نسبت داد و او را خالق آنها دانست. ولى از این نظر که تصمیم نهایى با ما است، ماییم که از قدرت و اختیار خداداد استفاده کرده و یکى از دو طرف فعل یا ترک را انتخاب مى کنیم. از این جهت افعال به ما نسبت داده مى شود و ما در مقابل آنها مسئول هستیم. به تعبیر فلسفى، در اینجا دو علت در عرض یکدیگر نیستند؛ بلکه در طول یکدیگرند. وجود دو علّت تامّه در عرض هم معنى ندارد، امّا اگر طولى باشند، هیچ مانعى نخواهد داشت. از آنجا که افعال ما لازمه مقدّماتى است که خدا به ما داده است، این لوازم را هم مى توان به او نسبت داد و هم به کسى که افعال را انجام داده است.(9)
حضرت علی(علیه السلام) در تبیین صحیح معنای اختیار انسان به سوال کننده ای می فرماید: «وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِها»(10)؛ (وای بر تو ای مرد شامی که گمان می کنی قضا و قدر به معنای اجبار است اگر چنین بود ثواب و عقاب و وعد و وعید الهی بیهوده بود. خداوند سبحان بندگان خود را امر کرده و مخیّر ساخته و نهی کرده و بر حذر داشته و تکالیف آسانی بر دوش آنان گذارده هرگز تکلیف سنگین نکرده، و در برابر کار کم پاداش زیادتر قرار داده، و هیچ گاه کسی از روی اجبار او را معصیت نکرده و از روی اکراه اطاعت نکرده است).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.