پاسخ اجمالی:
آنچه حقّ ز ازل می دانست اعمال اختیاری انسان است. علم پيشين الهی را می توان به آگاهی معلّم به سرنوشت دانش آموزی که رفوزه خواهد شد، تشبیه نمود. مسلّما آگاهی معلّم تأثیری در رفوزه شدن دانش آموز ندارد و اختیار را از او سلب نمی کند. علم خدا به اعمال ما نیز با انجام اختیاری آن از سوی ما منافات ندارد. آیات بسیاری از قرآن بر اختیار انسان دلالت دارند. اگر ما در اعمال خویش مجبور باشیم، ارسال رسل، پاداش و عذاب الهی لغو خواهد بود؛ در حالی که خداوند حکیم است و نسبت امور لغو و بیهوده بر او روا نیست.
پاسخ تفصیلی:
یکی از مهمترین مسائل بحث خداشناسی و از معروف ترین اشكالات جبریّون این سوال است که اگر خداوند از ازل به همه امور علم دارد پس افعال ما که متعلّق این علم قرار گرفته است جبرا باید محقّق شود. به عبارت دیگر خداوند از ازل، از آنچه واقع می شود و آنچه واقع نمی شود آگاه است و هیچ حادثه ای نیست كه از علم ازلی الهی پنهان باشد. از طرفی، علم الهی تغییرناپذیر است و ممكن نیست عوض شود و صورت دیگر پیدا كند؛ زیرا تغییر با تمامیّت و كمال ذات واجب الوجود منافات دارد. از سوی دیگر نیز، ممكن نیست آنچه او از ازل می داند با آنچه واقع می شود مخالف و مغایر باشد؛ زیرا لازم می آید علم او صحیح نبوده، بلکه جهل باشد. این نیز با تمامیّت و كمالات خداوند سازگار نیست.
با این مقدمه سوالی که در ذهن ایجاد می شود این است که: خدا از ازل مي دانسته كه من فلان گناه را در زمان معیّنی انجام می دهم، بنابرين اگر من این گناه را انجام ندهم، علم خدا غلط از آب در مي آيد؛ و به قول خیام نیشابوری «گر می نخورم علم خدا جهل بود»؛ با این حال، آیا عذاب اخروی گناه کار مجبور، منافی عدل الهی نیست؟
در پاسخ به این سوال لازم است اموری را توضیح دهیم تا روشن شود که «اختیار انسان» با «علم خدا» منافات ندارد.
اوّلا: علم خدا در اينجا از قبيل علم قضا و قدرى نيست كه سبب ايجاد اشياء در خارج باشد، بلكه اختيار و داعى و خلق و خوى بندگان را مي داند و مي داند چه خواهند كرد، مانند علم خود ما به اعمال دوستان و آشنايان خودمان چون از خوى و عادت آنها آگاهيم و علم ما تابع فعل آنها است نه فعل آنها تابع علم ما.
ثانیا: اجبار مردم به كار خير ذاتا خوب است اما این امر «خير قليل» است كه از آن «شرّ كثير» برمى خيزد و آن «شرّ كثير» نقض غرض از خلقت انسان که «رستگاری آدمی بر اساس انتخاب های آزادانه» است می باشد؛ اما اختيار داشتن مردم «شرّ قليل» است كه گاهى خطا مي كنند و فساد و فتنه می کنند و با ترك اين «شر قليل» از «نفع كثير» محروم مي مانند.(1) بنابراین، انسان در انجام کار خیر مجبور نمی باشد؛ زیرا در غیر این صورت، از نفع کثیر محروم می ماند.
ثالثا: اگر علم خدا به اين تعلق گيرد كه فلان آدم به زودى فلان عمل را به اختيار و اراده خود انجام مى دهد، و يا به خاطر عملى اختيارى، شقى مى شود، چنين علمى باعث نمى شود مگر صدور اختیاری و ارادی فلان عمل را از فلان انسان.(2) به همین دلیل است که انسان در همین دنیا نیز از سوی دیگران نسبت به ظلم و جنایتش مؤاخذه می گردد؛ چه رسد به آخرت.
با این توضیحات واضح است که علم پيشين الهی، هرگز موجب «جبر» و سلب آزادى از انسان نمى شود؛ چرا که آنچه حقّ ز ازل می دانست، می خوردن اختیاری بود نه جبری و یا مطلق بدون توجّه به علل و اسباب آن. بنابراین، صحیح نیست که علم ازلى خداوند را بهانه قرار داده و خود را در انجام گناه مجبور و مضطرّ قلمداد نمايیم؛ زيرا خداوند نه تنها از اصل عمل آگاه است بلكه می داند كه آن شخص اين جنايت را از روى اختيار و با كمال آزادى انجام مى دهد. (دقّت كنيد).
شايد اين بيان فلسفى براى بعضى سنگين باشد، در اين صورت در رفع اشكال از مثال زير كمك مى گيريم: كسانى كه «علم ازلى خدا» را دست آويز جنايت بزه كاران قرار داده و آنان را در انواع تعدى ها و ظلم ها و ارتكاب زشتى ها و بدى ها معذور مى شمارند، آيا حاضرند در مثال زير نيز چنين داورى بنمايند؟
بسيارى از استادان و دبيران بخوبى مى توانند آينده شاگردان خود را پيش بينى كنند؛ معلّمى كه از اندازه كار و كوشش و آمادگى شاگردان براى امتحان آگاهى كامل دارد، مى تواند «قبول» و يا «رفوزه» شدن بسيارى از آنها را پيش بينى كرده و نظر قاطع دهد. فرض كنيد استادى از تنبلى و سهل انگارى شاگردى كه وقت گران بهاى خود را صرف كارهاى بيهوده و احياناً مضر مى نمايد، اطلاع دارد و مى بيند كه دلسوزى ها و يادآورى هاى وى در روح و روان او اثرى نگذارده و همچنان سرگرم اتلاف وقت در مراكز فساد است؛ در اين موقع استاد آگاه از وضع شاگرد، چند هفته پيش از آغاز امتحان بخوبى مى تواند آينده شاگرد خود پيشبينى كرده و بطور قاطع نظر صائب و صد در صد مطابق واقع بدهد، اكنون بايد ديد عامل شكست وى در امتحان چه بوده است؟ آيا اطّلاع معلّم از وضع وى سبب عدم موفّقيّت وى گرديده؟ بطورى كه اگر معلّم با همين وضع بعكس پيش بينى مى كرد، آيا امكان داشت نتيجه غير اين شود و در امتحان پيروز گردد، يا اين كه شكست وى در امتحان معلول سهل انگارى و تنبلى وى در ايّام تحصيلى بوده است؟
هيچ انسانى نمى تواند پيش بينى و علم استاد دلسوز را موجب شكست وى بداند بلكه بايد تقصير را متوجّه خود شاگرد نموده و سهل انگارى او را سبب عدم موفّقيّتش دانست. در اين مورد استاد با ذكاوت و دلسوز كه با هوشيارى از سرنوشت شاگرد آگاه گرديده چه تقصيرى مى تواند داشته باشد؟ آيا حقيقت جز اين است كه محصّل سهل انگار با كمال آزادى طرّاح سرنوشت خود بوده است و با اختيار و اراده خويش مقدّمات بدبختى و «رفوزه» شدن خود را فراهم ساخته است؟ گو اين كه معلّم نيز از نتيجه كار او آگاه بوده و حتّى تذكّرات لازم را هم داده است.
آرى ميان علم خدا به سرنوشت بندگان و آگاهى استاد از نتيجه امتحان شاگرد، تفاوتهايى هست و علم نامتناهى خدا قابل مقايسه با علم محدود معلّم نيست و خداوند با علم نامحدود خود بسیار بهتر از معلم از کار بندگان آگاهی دارد، ولى اين تفاوتها تأثيرى در اين پاسخ ندارد و هيچ يك از اطّلاعات پيشين، علّت كار ما نبوده و موجب سلب اختيار و آزادى از ما نيست.
خلاصه سخن اين كه: خداوند بشر را با يك سلسله مواهب طبيعى آفريده و به او عقل و خرد و اراده و اختيار و حرّيّت و آزادى داده و راه سعادت و بدبختى را به او نشان داده است و هر فردى را انتخاب سرنوشت خود آزاد گذارده است. اين ما هستيم كه از روى اراده و اختيار سرنوشت خود را تعيين كرده و جز ما كسى طرّاح و سازنده سرنوشت ما نيست و علم و اطّلاع او از آينده ما، كوچكترين لطمه اى به اختيار و آزادى ما نمى زند و آنچه را كه در شعر منسوب به «خيّام» دليل تصوّر شده و علم ازلى خداوند عذر براى گناه و آلودگى معرّفى گرديده، در واقع سفسطه اى بيش نيست؛ آنجا كه مى گويد:
من مى خورم و هركه چو من اهل بود
مى خوردن من به نزد او سهل بود
مى خوردن من حق ز ازل مى دانست
گَر مى نخورم علم خدا جهل بود
مرحوم خواجه نصير الدّين طوسى فيلسوف شرق در پاسخ رباعى فوق، رباعى زير را سروده است:
آن كس كه گنه به نزد او سهل بود
اين نكته يقين بداند از اهل بود
علم ازلى علّت عصيان بودن
پيش عقلا ز غايت جهل بود.(3)
در نتیجه علم خدا به اعمال ما، با اختیارمان منافاتی ندارد و ما با اعمال اختیاری خود سعادت و شقاوت خویش را رقم می زنیم؛ لذا خداوند انسانها را در قیامت به دو دسته تقسیم کرده و در آیه 106 سوره هود می فرماید: «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا»؛ (آنها كه شقاوتمند شدند) و در آیه 108 سوره هود مى گويد: «أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا»؛ (اما آنها كه سعادتمند شدند). اگر شقاوت و سعادت ذاتى بود مى بايست گفته شود «اما الاشقياء و اما السعداء» و مانند آن. اين آيات مى گويند: در آن روز گروهى در پرتو اعمالشان سعادتمند و گروهى بخاطر اعمالشان شقاوتمندند و خدا مى داند چه كسانى به اراده خود و به خواست و اختيار خود در طريق سعادت گام مى نهند و چه گروهى با اراده خود در مسير شقاوت گام مى نهند. شاهد سخن اينكه آيات فوق، به دنبال بیان داستان هایی از اقوام پيشين است كه گروه عظيمى از آنها بر اثر ظلم و ستم و انحراف از جاده حقّ و عدالت، و آلودگى به مفاسد شديد اخلاقى، و مبارزه با رهبران الهى گرفتار مجازات هاى دردناكى در اين جهان شدند.
اصولًا اگر ما محكوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشيم، و بدون اراده به بديها و نيكيها كشانده شويم تعليم و تربيت لغو و بيهوده خواهد بود. آمدن پيامبران و نزول كتب آسمانى و نصيحت و اندرز و تشويق و توبيخ و سرزنش و ملامت و مؤاخذه و سؤال و بالاخره كيفر و پاداش همگى بى فايده يا ظالمانه محسوب مى گردد.(4) چنانکه امام علی(علیه السلام) در روایتی در نفی جبر و اثبات اختیار به این نکته مهم اشاره فرمودند: «...إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَ تَخْيِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الرُّسُلَ هَزْلًا وَ لَمْ يُنْزِلِ الْقُرْآنَ عَبَثاً وَ لَمْ يَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ «وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ»»(5)؛ (خداوند امر كرده در حالى كه به مردم اختيار داده است كه روى اختيار خود اطاعت امر كنند، و نهى كرده است در حالى كه نهى او فقط از نظر ترسانيدن است، و تكاليف او سهل و آسان و در حدود قدرت بندگان او مى باشد، و مخالفت و عصيان مردم نه از لحاظ مغلوب بودن و ضعف او است، و اطاعت و فرمانبردارى اشخاص از راه اجبار و اضطرار نباشد، و بعثت انبياء و ارسال رسولان امر عبث و بيهوده نبوده و نازل كردن كتاب آسمانى كار لغو و مهملى نيست، و خلق آسمانها و زمين و مخلوقات ديگر را باطل و بى فائده نيافريد. اين سخن اشخاصى است كه پروردگار جهان را منكر شده و روى عناد و كفر چنين حرفى مى زنند، و واى باد كافران را از آتش دوزخ!).(6)
باسلام
اگر خداوند علم دارد که انسان به راه خطا میرود، بر خداوند لازم نیست انسان را از مسیر گمراهی نجات بده پس عدالت و لطف خداوند چی میشه؟
سلام و رحمة الله
ضمن تشکر
خداوند راه هدایت و سعادت را به انسان نشان داده است: إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً؛ امّا اختیار را از او نمی گیرد؛ چرا که هدایت جبری فایده ای ندارد.
خدا وند هم بشر را با يك سلسله مواهب طبيعى آفريده و به او عقل و خرد و اراده و اختيار و حرّيّت و آزادى داده و هم او را با راسال پیامبران هدایت کرده و رحمت و لطف خود را تمام کرده است.