تشبيه «كشاورزان» به «كفّار» در قرآن كريم!

چرا قرآن كريم «كشاورزان» را به «كفّار» تشبيه كرده است؟!

«كَفَرَهُ» يعنى چيزى را پنهان و مخفى كرد و زارع را به اين اعتبار كافر گويند كه بذر را در زمين پنهان مى كند؛ همان طور كه به شب نيز كافر مي گويند به اين اعتبار كه با تاريكی خود همه چيز را پنهان كرده آنها را مي پوشاند.

محرومیّت برخی افراد از اسباب هدایت الهی!

چرا خداوند همه را هدایت نکرده و راه کمال را برای همگان باز ننموده است؟!

هدایت الهی شامل همه موجودات و انسانها می گردد، امّا اگر کسی خود بستر رشد و هدایت تکوینی را نابود کند یا در برابر هدایت تشریعی عناد ورزد، ضلالت او به اختیار خود است. هدایت الهی چون نور خورشید و باران بر وجود همگان نازل می شود، امّا بعضی از انسانها از معرض نور و باران می گریزند.

هدایت و ضلالت الهی به معنای زمینه سازی یا از بین بردن زمينه هاى مساعد است، بدون اينكه فرد توسط اراده الهی بر هدایت یا گمراهی اجبار شده باشد. این توفیقات و یا سلب توفیقات از سوی خداوند بی حساب و کتاب نیست؛ بلکه هر بنده ای با اعمال اختیاری خود که شامل نافرمانی و کفر و نفاق یا با توبه و جهاد و اطاعت فرامین خداوند است، توفیقات الهی را به خود جلب و یا از خود سلب می کند.

تکفیر شیعه بخاطر اعتقاد به بداء!

چرا مخالفان شیعه بخاطر اعتقاد به «بداء» شیعیان را نکوهش کرده و به کفر متّهم می کنند؟

مخالفین شیعه به خاطر درک و تصور نادرستی که از عقیده «بداء» نزد شیعه دارند و آنرا برگرفته از افکار یهود و موجب تغییر در علم الهی و نسبت دادن جهل به خدا دانسته اند، شیعه را متهم به کفر می کنند. در حالیکه بداء به معنای جهل و ناآگاهی در خداوند راه ندارد، و طبق روایات شیعه از هر کس که چنین سخنی را بگوید باید تبرّی جست.
بداء در عقیده شیعه به این معنی است که خداوند بر اساس وضعیت موجود یک انسان، برای او تقدیری در لوح تقدیرات ثبت می کند. پس از مدتی این شخص کارهای نیکی مثل صله رحم و کمک به فقرا انجام می دهد. در نتیجه، خداوند تقدیر قبلی وی را عوض کرده، تقدیر جدیدی را برای او ثبت می کند. این تغییر در تقدیر، «بداء» نام دارد. منابع اهل سنت حاوی مواردی از تقریر معنای مورد قبول شیعه از بداء است.

قبله و طریق و شریعت اختصاصی هر یک از ادیان، تاییدی بر پلورالیسم

آیا شریعت و منهاج و قبله اختصاصی هر یک از شرایع تاییدی بر پلورالیسم است؟

اولا: قرآن در آیات دیگر اشاراتی به تحریف انجیل و تورات و همچنین انحراف عقاید اهل شرایع گذشته از مسیر اصلی دارد؛ در آیاتی دیگر فقط اسلام را دین کامل می داند و دیگران را به سوی خویش دعوت می کند و مخالفان خویش را سرزنش می کند. وقتی قرآن عقاید اهل کتاب را انحرافی و باطل می داند و فقط به خود دعوت می کند، نمی توان گفت مشروعیت شرایع گذشته را تایید می کند.
ثانیا: دین الهی دینی است واحد که به صورت شریعت های متعدد ظهور یافته است. پیامبر هر عصری آن خطوط کلی را به انضمام خطوطی جزئی در فروع احکام بیان کرده است، که در آیه 48 سوره مائده از آن تعبیر به شریعت و منهاج شده است. این خطوط جزئی بر حسب شرایط و استعداد امت ها در طول تاریخ تغییر کرده است در حالی که آن خطوط کلی ثابت مانده است. بنابراین اختلاف شریعت و منهاج هر یک از انبیای اولواالعزم‌‌(ع) با دیگر شرایع و مناهج، به معنای اختلاف خطوط جزئی و متغیر شریعت آن هاست، نه اختلاف در خطوط کلی. در نتیجه کسی که شریعت اسلام محمدی(ص) را می‌ پذیرد، در حقیقت به رهاورد حقیقی و بدون تحریف انبیای گذشته مانند موسی و عیسی‌‌(ع) ایمان آورده و تنها در شریعه و منهاج، با آن ها تفاوت دارد.
ثالثا: از آنجا که هر پیامبر اولواالعزمی شریعت و منهاجی مستقلّ دارد، شریعت پیامبر پیشین، با آمدن شریعت پیامبر جدید نسخ می‌ شود. اینکه هر امتی منهاج و قبله‌ ای دارد از اصول دین و احکام تکوینی تغییرناپذیر نیست و از فروع دین بوده و به حسب گونه‌ گونی احوال و مصالح امت ها مختلف است که در این باره باید تسلیم وحی بود، هرچند حکمت آن بر مردم پوشیده باشد.

 

تقیه انبیاء در ابلاغ پیام الهی!

آيا پيامبران الهي در دعوتشان مجاز به تقيه و توریه بوده اند؟ آیا جواز این امر، با وظیفه هدایتگری پیامبران الهی منافات ندارد؟

«تقیه خوفی» به این معنا که انبياء حقایق دین را کتمان کنند و یا اظهار کفر کنند برای پیامبران جایز نیست؛ چنانکه قرآن می فرماید: «پيامبران پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى‏ كردند و از او (خدا) مى‏ ترسيدند و از هيچكس جز خدا واهمه نداشتند».
اما انواع دیگر تقیه مثل «تقیه تحبيبى» که برای جلب عقیده طرف مقابل عقیده خود را مکتوم کنند و «تقیه پوششى» که براى رسيدن به هدفی نقشه های شان را كتمان كنند، در مورد پیامبران اشکالی ندارد.
«توریه» نیز در صورتى كه موجب تزلزل اعتماد عمومى مردم نشود ایرادی ندارد؛ چنانکه حضرت ابراهیم(ع) برای شکستن بتها اظهار بيمارى کرد.

کناره گیری امام حسن (ع) از خلافت به نفع یک کافر!

اگر معاویه کافر بود، چرا امام حسن(ع) به نفع یک کافر از خلافت مسلمین دست کشید؟!

اولا: صلح، بدون رضایت امام(ع) به ایشان تحمیل شد؛ ایشان جنگ با فردی چون معاویه را بر صلح ترجیح می دادند. چنانکه خود ایشان خطاب به منتقدین صلح می فرمایند: «اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى‏ جنگیدم تا کار یکسره شود» و خطاب به معاویه می فرمایند: «اگر قرار به جنگ باشد پيش از هر كس بايد با تو بجنگم. چه مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازم تر است».

ثانیا: امام حسن(ع) نه تنها هیچ گاه معاویه را تایید نکرد، بلکه همواره از انتقاد نسبت به معاویه دست نکشید و همواره با بیانات و اقدامات خود اعلام می کرد که خلافت معاویه را به رسمیت نمی شناسد. مناظره های آن حضرت با معاويه و مزدوران و طرفداران او شاهد اين معنا است.

ثالثا: معاویه فردی نیست که با پذیرش اجباری صلح توسط امام حسن(ع) تطهیر شود؛ گرچه معاویه با حجّت ظاهری مسلمان نامیده می شود، ولی منابع تاریخی اهل سنّت او را در حد یک منافق متظاهر، یک فرد فاسق و جنایت کار، یک حاکم بدعت گذار و دغل کار معرفی می کنند!

سرچشمه و منشأ «جدال»

قرآن کریم چه چیزی را به عنوان سرچشمه و منشأ «جدال باطل» معرفی کرده است؟

خداوند در آيه 56 سوره غافر «تکبر» را ريشه اصلى مجادله دانسته و می فرماید: «كسانى که جدل و ستيزه جويى مى كنند در دل هايشان فقط كبر و غرور است»، و از آنجا که اين رذيله اخلاقى يكى از دامهاى خطرناك شيطان است، می فرماید: «به خدا پناه ببر». قرآن همچنين تعصب، لجاجت، کینه توزی و عداوت را از سرچشمه هاى جدال باطل دانسته، که اجازه تسليم در برابر حق را به انسان نمى دهد.

گفتارخداوند در مذمت «سخن چينان»

خداوند با چه تعابيری پيامبر(صلی الله علیه و آله) را از «سخن چينان» برحذر داشته است؟

خداوند خطاب به پيامبر(ص) می فرمايد: «از آنها كه بسيار سوگند ياد مى كنند و افراد پستى هستند، بسيار عيب جو و سخن چين اطاعت مکن». علاوه بر این، مبتلایان به صفات دیگری مانند: ممانعت کننده از كار خير، تجاوز کننده به حقوق سایرین، كينه توز، خشن، و کسانی که به آيات الهى كفر می ورزند را در زمره همین گروه بر می شمرد. این آيه با ذکر سخن چينی در رديف این صفات [مخصوصا کفر] بیان کننده زشتی و قباحت فراوان این صفت است. این افراد بنا به فرموده قرآن در دنيا و آخرت رسوا مى شوند.

حکم «انفاق» به غير مسلمانان؟

حکم «انفاق» به غير مسلمانان در قرآن چیست؟

قرآن در جواز «انفاق» به غیر مسلمانان می فرمايد: «هدايت آنها بر تو نيست؛ ولى خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند و آنچه را از خوبي ها انفاق می كنيد براى خودتان است، [ولى] جز براى رضاى خدا انفاق نكنيد و آنچه از خوبی ها انفاق می كنيد به شما داده می شود». آيات قبل از این، مسأله انفاق را بطور كلّى مطرح كرده و در اين آيه مسأله جواز انفاق به غير مسلمانان شرح داده شده است. پس، مؤمنان بايد موقع انفاق هاى مستحبّى و رفع نيازمندی هاى بينوايان، رعايت حال غير مسلمانان را بكنند! البتّه به شرطی كه موجب تقويت كفر نگردد.

نجات و بهشت رفتن انسان گنهکار به صرف گریه بر امام حسین(ع)!؟

چه توجیهی دارد که یک نفر تمام عمر گناه و معصیت کند و با گریستن برای امام حسین(ع) و یک اشک به بهشت برود؟!

اینکه آدمی مشمول شفاعت و درک ثواب عزاداری امام حسین(ع) باشد، شرایط و ضوابطی دارد که مهم ترین آنها رعایت «تقوای الهی» است. یعنی حدود الهی را که چیزی جز «انجام واجبات و ترک محرمات» نیست، رعایت کند. هیچ عمل مستحبی ولو دارای ثواب زیاد، نمی تواند خسران ترک واجب یا ارتکاب حرام را جبران کند؛ به خصوص اگر در این بین «حق الناس» ضایع شود.
اصولا ثواب هاى‏ عظيم و پاداش‏هاى فوق العاده ای که در احادیث برای عزاداری امام حسین(ع) بیان شده، از آن كسانى است كه عارف به حق ایشان باشند و بدانند آن حضرت براى چه هدفى قيام كرد و در چه راهى شربت شهادت نوشيد و در مسير اهداف آن بزرگوار قرار گيرند.
ضمن اینکه «مداومت» بر گناه به امید واهی جبران آن در عزاداری و امید واهی به شفاعت، بعداز مدتی ممکن است «توفیق عزاداری» را نیز از او سلب کند. بسیاری از گناهان انسان را از جاده مستقیم الهی خارج می سازند و به کوره راه های كفر و عناد با اهل بیت(ع) می کشانند.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال علي (عليه السلام):

جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَاِذعانَهُمْ لِعِزَّتِهِ

خداوند حجّ را نشانه قرار داد تا بندگان در برابر عظمت او فروتنى نموده، به عزّت و بزرگوارى پروردگار اعتراف کنند

نهج البلاغه، خ1