پاسخ اجمالی:
قرآن در جواز «انفاق» به غیر مسلمانان می فرمايد: «هدايت آنها بر تو نيست؛ ولى خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند و آنچه را از خوبي ها انفاق می كنيد براى خودتان است، [ولى] جز براى رضاى خدا انفاق نكنيد و آنچه از خوبی ها انفاق می كنيد به شما داده می شود». آيات قبل از این، مسأله انفاق را بطور كلّى مطرح كرده و در اين آيه مسأله جواز انفاق به غير مسلمانان شرح داده شده است. پس، مؤمنان بايد موقع انفاق هاى مستحبّى و رفع نيازمندی هاى بينوايان، رعايت حال غير مسلمانان را بكنند! البتّه به شرطی كه موجب تقويت كفر نگردد.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در قرآن در جواز انفاق به غیر مسلمانان می فرماید: «لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَّشَاءُ وَ مَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنفُسِكُمْ وَ مَاتُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ مَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لَاتُظْلَمُونَ»(1)؛ (هدايت آنها [بطور اجبار] بر تو نيست؛ [بنابراين ترك انفاق به غير مسلمانان براى اجبار به اسلام صحيح نيست]؛ ولى خداوند هر كه را بخواهد [و شايسته باشد] هدايت مى كند و آنچه را از خوبي ها انفاق می كنيد، به سود خودتان است؛ [و خدا به آن نیازى ندارد] ولى جز براى رضاى خدا، انفاق نکنید. و آنچه از اموال نیکو انفاق مى کنید، [پاداش آن] به طور کامل به شما بازگردانده مى شود؛ و به شما ستم نخواهد شد).
در تفسير «مجمع البيان» از «ابن عبّاس» نقل شده كه مسلمانان حاضر نبودند به غير مسلمين انفاق كنند، آيه فوق نازل شد و به آنها اجازه داد كه در مواقع لزوم اين كار را انجام دهند. شأن نزول ديگرى براى آيه فوق نقل شده كه بى شباهت به سخن اوّل نيست و آن اين كه زن مسلمانى بنام اسماء در سفر «عُمرة القضاء» در خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) بود، مادر و جدّه آن زن به سراغ او آمدند و از او كمكى خواستند، از آنجا كه آن دو نفر مشرك و بتپرست بودند «اسماء» از كمك به آنها امتناع ورزيد، [به آنها] گفت: بايد از پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) اجازه بگيرم؛ زيرا شما پيرو آيين من نيستيد، نزد پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) آمد اجازه خواست، آيه مورد بحث نازل گرديد و به او اجازه داد. [قرآن در اين زمينه] مى فرمايد: «لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ»؛ (تو مجبور به هدايت آنها نيستى).
اين جمله خطاب به پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) است و ارتباط آن با آيات قبل روشن است؛ زيرا آيات قبل، مسأله انفاق را بطور كلّى مطرح نموده و اين آيه، مسأله جواز انفاق به غير مسلمانان را شرح مى دهد، به اين معنى كه عدم انفاق بر بينوايان غير مسلمان به منظور اين كه تحت فشار فقر قرار گيرند و اسلام را اختيار كنند و هدايت شوند، صحيح نيست! بنابراين، همان طور كه بخشش هاى الهى و نعمت هاى او در اين جهان شامل حال همه انسان ها (صرف نظر از عقيده و آيين آنها) مى شود، مؤمنان هم بايد به هنگام انفاق هاى مستحبّى و رفع نيازمندی هاى بينوايان، رعايت حال غير مسلمانان را نيز بكنند! البتّه اين در صورتى است كه انفاق بر غير مسلمانان به خاطر يك كمك انسانى باشد و موجب تقويت كفر و پيشبرد نقشه هاى شوم دشمنان نگردد؛ بلكه آنها را به روحِ انسان دوستىِ اسلام آگاه سازد.
روشن است كه منظور از عدم وجوب هدايت مردم بر پيامبر اين نيست كه او موظف به ارشاد و تبليغ آنها نباشد؛ زيرا ارشاد و تبليغ، روشن ترين و اساسى ترين برنامه پيامبر است؛ بلكه منظور اين است كه او موظّف نيست كه آنها را تحت فشار قرار دهد و اجبار بر هدايت كند و به عبارت ديگر منظور، نفى هدايت اجبارى است نه اختيارى و به تعبير ديگر منظور، نفى هدايت تكوينى است نه تشريعى.
سپس مىافزايد: «وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنفُسِكُمْ». اين جمله مى گويد منافع انفاق به خود شما بازگشت مى كند و به اين وسيله انفاق كنندگان را تشويق به اين عمل انسانى مى نمايد. مسلّماً انسان هنگامى كه بداند نتيجه كار او به خود او باز مى گردد بيشتر به آن كار علاقه مند خواهد شد؛ ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق كننده، همان پاداش و نتايج اخروى آن است؛ البتّه اين معنى صحيح است؛ ولى نبايد تصوّر كرد كه سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد؛ بلكه از نظر اين دنيا نيز به سود آنهاست. از نظر معنوى، روح گذشت و بخشش و فداكارى و نوع دوستى را در انفاق كننده پرورش مى دهد و در حقيقت وسيله مؤثّرى براى تكامل روحى و پرورش شخصيّت اوست و امّا از نظر مادّى وجود «افراد محروم و بينوا» در يك اجتماع، موجب انفجارهاى خطرناك مى گردد، همان انفجارى كه گاه تمام اصل مالكيّت را در خود فرو مى برد و تمام ثروتها را مى بلعد و نابود مى سازد!
انفاق، فاصله طبقاتى را كم مىكند و خطراتى را كه از اين رهگذر متوجّه افراد اجتماع مىشود، از ميان مى برد. انفاق، آتش خشم و شعله هاى سوزان طبقات محروم را فرو مى نشاند و روح انتقام و كينه توزى را از آنها مى گيرد. بنابراين، انفاق از نظر سلامتِ جامعه و امنيّت آن به سود انفاق كنندگان نيز هست و در ادامه مى افزايد: «وَ مَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَآءَ وَجْهِ اللَّهِ»؛ يعنى، مسلمان ها اموال خود را انفاق نمى كنند؛ مگر براى «وجه اللَّه»، براى طلب رضا و خشنودى او. ممكن است همانطور كه بعضى از مفسّران گفته اند اين جمله «خبريّه» در اين جا به معنى نهى باشد؛ يعنى مردم نبايد انفاق كنند مگر براى رضاى خدا؛ زيرا تنها در صورتى انفاق، آن همه منافع دارد كه به خاطر خدا انجام گيرد.
اما در توضیح «وجه اللَّه» می توان گفت: «وجه» در لغت به معنى صورت است و گاهى به معنى ذات به كار برده مى شود، بنابراين «وجه اللَّه» يعنى ذات خدا. انفاقكنندگان بايد نظرشان ذات پاك پروردگار باشد، پس ذكر كلمه وجه در اين آيه؛ متضمّن يك نوع تأكيد است، زيرا هنگامى كه گفته شود «براى ذات خدا» تأكيد آن از «براى خدا» بيشتر است. بعلاوه، صورت، شريف ترين قسمت ظاهرى بدن است؛ زيرا اعضاى مهمّ بينايى، شنوايى و گويايى در آن قرار گرفته است؛ به همين دليل هنگامى كه كلمه وجه به كار برده شود شرافت و اهمّيّت را مى رساند و در اينجا كه به طور كنايه در مورد خداوند به كار برده شده است، در واقع يك نوع احترام و اهمّيّت از آن فهميده مى شود؛ بديهى است كه خدا نه جسم است و نه صورت دارد.
و در جمله پايانى آيه آمده است: «وَ مَا تُنْفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لَاتُظْلَمُونَ». اين جمله مطلب گذشته را روشن تر مى سازد كه گمان نكنيد تنها از انفاق، سود مختصرى مى بريد؛ بلكه تمام آنچه را انفاق مى كنيد به طور كامل به خود شما باز مى گردد و كوچكترين ظلمى به شما نخواهد شد؛ بنابراين، در انفاق هاى خود كاملاً دست و دل باز باشيد. اين جمله ضمناً دليل ديگرى بر مسأله تجسّم اعمال است؛ زيرا مى گويد همان چيزى را كه انفاق كرده ايد به شما پس داده خواهد شد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.