آفات و مفاسد «کاپیتالیسم»؛ (سرمایه داری)

مکتب اقتصادی «کاپیتالیسم» چه آفات و مفاسدی را برای جوامع سرمایه داری پدید آورده است؟

«آزادی نامحدود» و «فردگرایی افراطی» دو پایه اصلی مکتب «کاپیتالیسم» را تشکیل می دهند و همین دو اصل برای متلاشی کردن این جوامع کافی است؛ زیرا این مکتب منافع گروهی کوچک را بر منافع عمومی ترجیح می دهد. این واقعیت را در چند چهره زیر می توان مشاهده کرد: 1. گروه بندی و توافق کمپانی های عظیم که به زیان مصرف کنندگان است. 2. سیستم تولید انحصاری و بازاریابی انحصاری، جانشین اقتصاد آزاد می شود. 3. اقتصاد سرمایه داری سبب افزایش شکاف طبقاتی می شود. 4. تبلیغات دروغین در دنیای سرمایه داری سبب ایجاد تقاضای کاذب و دزدیدن افکار مصرف کنندگان می شود و ... .

معرفی مکتب اقتصادی «کاپیتالیسم»؛ (سرمایه داری)

مکتب اقتصادی «کاپیتالیسم»؛ (سرمایه داری) چه مکتبی است و بر چه اصول و پایه هایی بنا شده است؟

منظور از «کاپیتالیسم»، مالکیّت شخصی و سرمایه داری خصوصی در شکل صنعتی و آمیخته با تکنولوژی مدرن، مبتنی بر نظام کارخانه داری و کارگر و کارفرما است. به تعبیر دیگر با گسترش صنایع تولیدی، جامعه به دو گروه صاحبان کارخانه و کارگر تقسیم می شوند. بررسی ریشه های این مکتب نشان می دهد که اصول اساسی این مکتب عبارتند از: 1. مالکیت شخصی نامحدود و بی هیچ قید و شرط. 2. شناخت سرمايه به عنوان عامل درجه اوّل ارزش. 3. آزادى بهره كشى از سرمايه به هر شكل و به هر كيفيت. 4. آزادى مصرف در هر راه و هر اندازه و بدون قيد و شرط.

منظور از «اراده خدا» در روايات اسلامی

منظور از «اراده خدا» در روايات اسلامی چگونه بيان شده است؟

درباره «اراده خداوند» در روايت آمده است كه: «اراده در مورد مخلوقات تصميم درونى، و افعالى كه بعد از آن ظاهر مى شود مى باشد؛ و امّا در مورد خداوند اراده او فقط به معنى ايجاد است، نه انديشه مى كند، و نه تصميم مى گيرد، و نه فكر مى كند؛ و اينگونه صفات از او منتفى است؛ چه اين كه اينها همه از صفات خلق است». روشن است كه حديث اشاره به «اراده فعلى» خداوند دارد و «اراده ذاتى» علم به نظام احسن است.

رابطه «فقر و غنا» با «عدل الهی»

آيا تفاوت انسان ها در فقر و غنا با مسئله «عدل الهی» سازگار است؟

مسأله تفاوت مردم در فقر و غنا از قبيل قضا و قدرِ مشروط الهى است؛ يعنى افراد يا ملت هاى سخت كوش معمولا غنى تر و افراد سست و ملت هاى تنبل فقيرترند. مواردى نيز وجود دارد كه فقر از خارج بر جمعيت يا فردى تحميل مى شود كه عدل الهى را زير سؤال نمي برد. شكّى نيست كه خداوند به انسان آزادى داده است. اگر آزادي نمى داد در شرايط اجبارى راه تكامل پيمودنى نبود و نيز شكّى نيست كه گروهى از اين آزادى سوء استفاده مى كنند كه البتّه خداوندِ عادل، سرانجام حق مظلوم را از ظالم مى گيرد و اين همان عدل الهی است.

گر می نخورم علم خدا جهل بود!

خدا از ازل مي دانسته كه من فلان گناه را در زمان معیّنی انجام می دهم، بنابراين اگر من این گناه را انجام ندهم، علم خدا غلط از آب در مي آيد و به قول خیّام نیشابوری: «گر می نخورم علم خدا جهل بود»! در این صورت مگر من می توانم بر خلاف علم خدا کاری کنم؟ در نتیجه مجبورم طبق علم الهی رفتار نمایم و تلاش من ثمری نخواهد داشت و عاقبت علم الهی تحقّق خواهد یافت.

اوّلا: علم خدا در اينجا از قبيل علم قضا و قدری نيست كه سبب ايجاد اشياء در خارج باشد؛ بلكه خدا به اراده و امکانات، انگیزه و خلق و خوى بندگان علم دارد و مي داند چه خواهند كرد، مانند علم خود ما به اعمال دوستان و آشنايان خودمان؛ چون ما از خوى و عادت آنها آگاهيم، علم ما تابع فعل آنها است نه فعل آنها تابع علم ما. علم الهی نیز در اینجا از علم او به علّت ها ناشی می شود؛ علّت ها نیز در وجود بشر و در اختیار او هستند، مثل قدرت و اراده و خلقیات و انگیزه ها.
ثانیا: اگر ما محكوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشيم و بدون اراده به بديها و نيكيها كشانده شويم، آمدن پيامبران و نزول كتب آسمانى، تعليم و تربيت، نصيحت و اندرز، تشويق و توبيخ، سرزنش و ملامت، مؤاخذه و سؤال و بالاخره كيفر و پاداش همگى لغو و بيهوده خواهد بود. در حالی که خداوند حکیم است و نسبت امور لغو و بیهوده بر او روا نیست.
ثالثا: آنچه خداوند از ازل می دانست، اعمال اختیاری انسان است. بنابراین، صحیح نیست که علم ازلى خداوند را بهانه قرار داده و خود را در انجام گناه مجبور قلمداد نمايیم؛ زيرا خداوند نه تنها از اصل عمل آگاه است بلكه می داند كه آن شخص اين جنايت را از روى اختيار و با كمال آزادى انجام مى‏ دهد.
علم پيشين الهی را می توان به آگاهی معلّم به سرنوشت دانش آموزی که رفوزه خواهد شد، تشبیه نمود؛ مسلّما آگاهی معلّم تأثیری در رفوزه شدن دانش آموز ندارد و با علمِ معلّم، اختیار از دانش آموز سلب نشده است.

ديدگاه اسلام درباره «خرافه» و «خرافه پرستی»

«خرافه» چیست و اسلام راجع به «خرافه پرستی» چه دیدگاهی دارد؟

يكي از آسيب ها در جوامع ديني، وجود «خرافه» است. «خرافه» به هر كار غير عُقَلايي و غير منطقى كه نه پشتوانه وحى آسمانى داشته باشد، و نه عقل سالم آن را اجازه دهد گفته مي شود. از مصادیق «خرافه پرستی» مي توان به بت پرستی، زنده به گور کردنِ دختران، فال بد، بد قدمی و خوش قدمی، سحر و جادو، بخت خوب و بد، گدایی به اسم گرفتن حاجت اشاره كرد. اسلام «خرافه» و «خرافه پرستی» را به شدت مردود می شمارد. در روایت آمده که: «فال بد شرک است، کسی که فال بد بزند از ما نیست».

راهکار دین برای حل اشکال تضاد بین «سلطه» و «آزادی»

راهکار دین برای حل اشکال تضاد بین «سلطه» و «آزادی» چیست؟

یکی از بارزترین اشکالات در علم سیاست، تضاد بین سلطه و آزادی است؛ زیرا سلطه منشأ سلب آزادی است، در حالی که آزادی حق طبیعی هر انسانی است. از این رو بشر تلاش کرده از سلطه دیگران بگریزد. زیرا از لحاظ علمی نمی توان بین آزادی نامحدود انسان و تضییق ها جمع کرد. همچنین از لحاظ عملی، چه ضمانتی دارد که همه مردم مطیع حاکم سلطه گرا باشند؟ دین در حل این تضاد، آزادی مطلق را حق طبیعی انسان نمی داند، بلکه انسان را به عبودیت الهی سفارش می کند تا از طریق بندگی به مقام خلیفه اللَّهی برسد.

تشریع احکام برده داری، و مسئله عدل الهی

شریعت اسلام احکام بسیاری را در جهت برده داری وضع نموده است، آیا عادلانه است که با احکام اسلامی، انسانی به بردگی انسان دیگری در آید؟ آیا این امر که مخالف عقل و نیز مخالف ماده چهارم حقوق بشر است، عدل الهی را زیر سؤال نمی برد؟

حکم اولیّه در اسلام این است که «به بردگی گرفتن انسان آزاد حرام است». در روايتى از حضرت رسول(ص) آمده است: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ باعَ النَّاس‏»؛ طبق اين حديث بدترين معاملات معامله انسان است. تدوین احکام برده داری فقط برای خدمت به برده های آن زمان و فراهم شدن زمینه آزادی آنها بود. لغو  پدیده گسترده ‏برده داری به یکباره مقدور و مصلحت نبود. اسلام برای لغو برده داری، «راه های برده گیری را محدود کرد»، «آزادسازی بردگان را کفاره گناهان قرار داد»، «ثواب بسیار زیادی برای آزادی برده قرار داد» و «قرادادهایی (مكاتبه) برای آزادی بردگان بین مالکان و برده ها ایجاد نمود». اسلام تنها در يك مورد و بنا به اقتضای شرایط آن روز اجازه برده گرفتن اسرای جنگی را داده است، که آن نيز جنبه الزامى نداشته است؛ در آن روز زندانى نبود كه بتوان اسيران جنگى را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگهداشت، و مصلحت امنیتی نیز نبود همه اسیران را آزاد کنند، لذا راهى جز تقسيم كردن آنها در ميان خانواده ها و نگهدارى به صورت برده وجود نداشت.

محترم بودن همه عقايد؟!

آيا هر عقيده اي محترم است؟ و صرف اینکه افراد زیادی طرفدار آن هستند ما نیز باید آن را به رسمیّت بشناسیم؟ محدوده احترام و آزادی عقاید تا چه حد است؟

از نگاه اسلامی «توهين» به عقاید و مقدسات ديگران، امری ناپسند بوده و حتّی «فحّاشی» به بت بی جان نیز مذموم است؛ ضمن اینکه جان، مال و آبروی هر انسانی فارغ از «عقیده اش» محترم است. اما این به معنای درست پنداشتن و صحیح شمردن، حق دانستن و به رسمیّت شناختن همه آن عقاید نمی باشد. یعنی «عقیده» از حیث «عقیده» و «مبنای آن» مصون از نقد، چالش و مبارزه نخواهد بود و از این حیث محترم نیست. راه دين در تعامل با پيروان باورهای مختلف، نقد و بررسي عقلاني آنهاست؛ آنها که بر پایه منطق و مبانی عقلی و فطری بنا شده باشند، محترم شمرده شده و آنها که بر اساس تقلید، تعصب، خرافه و ... باشند، ارزشی نخواهند داشت و با عقایدی مانند بت پرستی، شیطان پرستی، انحرافات جنسی اخلاقی و ... که نوعی انحراف و بیماری فکری و اخلاقی است، مانند یک بیماری برخورد خواهد شد، نه نوعی «اندیشه و باور محترم عقلانی»!

ممنوع نشدن اصل برده داری در اسلام!

هنوز هم در نظر علمای اسلام برده گرفتن کفّار حربی جایز است و برده زاده برده شمرده می شود، چرا اسلام اصل برده داري را ممنوع و حرام اعلام نکرد؟!

از نظر اسلام اصل اولیه «آزادی» انسانها می باشد. آزادی یکباره بردگان در صدر اسلام امری معقول و به مصلحت نبود. با ظهور اسلام تمامی راه های بردگی محدود و مسدود شد و برای آزادی بردگان برنامه دقیقی ارائه و احکام برده داری برای حفظ حقوق آنها در حین بردگی و آزادی تدریجی آنان تدوین شد. آزاد سازى بردگان آنچنان ثواب و فضیلت یافت که مسلمانان به این کار تشویق شدند و از طرفی کفاره بسیاری از گناهان را آزادی بردگان قرار داده شد. آنچه در صدر اسلام بر «جواز» و نه «رجحان و مطلوبیت» آن حکم شده جواز به بردگی گرفتن «اسیر جنگی کافر» است که حکم جواز آن از وضعیت و امکانات آن عصر نشأت گرفته بود و حکم برده برای «کافر محارب» از کشتن و اسیر کردن او معقول تر بود؛ در آن روز زندانهايى نبود كه بتوان اسيران جنگى را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگهداشت، و همه اسیران را نیز مصلحت نبود آزاد کنند تا به اردوی دشمن بر گردند یا جاسوسی کنند؛ لذا راهى جز تقسيم كردن آنها در ميان خانواده ها و نگهدارى به صورت برده وجود نداشت. در هر عصری همه انسانها مشمول حکم اولیه اسلام در «حرمت برده گرفتن آزاد» هستند؛ نیز در عصری که قراردادهای بین المللی روشن و مورد پذیرش اسلام و امکان «زندانی» کردن اسیر کافر و محارب وجود دارد از بردگی گرفتن آنها اجتناب می شود.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال الحسينُ عليه السّلام :

اَنا قَتيلُ الْعَبْرَةِ لا يَذْکُرُنى مؤ مِنٌ اِلاّ بَکى .

من کُشته اشکم . هيچ مؤ منى مرا ياد نمى کند مگر آنکه (بخاطر مصيبتهايم ) گريه مى کند.

بحارالانوار، ج 44، ص 279