پاسخ اجمالی:
اولا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان، دستور پیامبر است و شیعه از دستور پیامبر پیروی می کند.
ثانیا: شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد و اگر کسی پیام غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(ع) و سایر امامان اهل بیت(ع) تبعیت خواهد کرد.
ثالثا: بحث از غدیر نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است و مشخص می شود شیعه برای عقاید خود دلیل دارد و از دشمنی هایی که به خاطر تهمت مخالفان وحدت ناشی شده کاسته می شود.
رابعا: اگر این بحث فایده ای ندارد، پس دلیلی برای نگرانی علمای اهل سنّت از ذکر داستان غدیر وجود ندارد!
پاسخ تفصیلی:
حساسیّت زدایی از حادثه غدیر
یکی از ادله ای که برای اثبات خلافت بلافصل امام علی(علیه السلام) بیان می شود حدیث غدیر می باشد. بر اساس این حدیث که شیعه و سنی آن را نقل کرده است، پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) على(عليه السلام) را در غدير خم به خلافت منصوب كرد و درباره او گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»(1)؛ (هر كس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است). بعد از این ماجرا بود که آیه 3 سوره مائده نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا»؛ (امروز دين و آئين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئين شما پذيرفتم). این آیه نشان می دهد که انتخاب امام علی(علیه السلام) به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) از اهمیت بالایی برخوردار است.
اما برخی با طرح شبهاتی سعی دارند این مسأله را کم اهمیت جلوه دهند، به عنوان مثال ادعا می کنند: امام علی بدون فاصله و بعد از پیامبر خلیفه نشدند و با فاصله ای 25 ساله به خلافت رسیدند و در حکومت خویش به شهادت رسیدند. وقتی زمان حکومت مورد نظر در حدیث غدیر از دست ایشان خارج و اینک نیز در دنیا نیستند، اثبات حق خلافت بلافصل و اثبات ماجرای غدیر چه فایده ای جز اختلاف دارد؟!
این در حالی است که اثبات ماجرای غدیر از جهات مختلفی دارای اهمیت است و ثمرات آن محدود به زمان امام علی(علیه السلام) نمی باشد تا بخواهد با شهادت ایشان بحث از آن بی فایده باشد:
اولا: امامت از اصول مذهب شیعه می باشد و شناخت امام مانند شناخت پیامبر اهمیت دارد. در اهمیت این مسأله همین بس که آیه «اکمال دین» درباره آن نازل شده است و اگر این آیه و سایر آیاتی که درباره ولایت اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است را در کنار حدیث غدیر و حدیث ثقلین و سایر احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) در باب ولایت اهل بیت(علیهم السلام) قرار دهیم به خوبی درخواهیم یافت که اهل بیت(علیهم السلام) و سخنان آنها در کنار قرآن همواره یکی از دو بال سعادت و کمال می باشد.
به عبارتی دیگر بحث از غدیر فقط یک مساله سیاسی و حکومتی نیست؛ بلکه با هدایت و انتخاب مسیر و مکتب گره خورده است. اگر کسی حدیث غدیر را قبول کند از مکتب و تفسیر و روایت امام علی(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) تبعیت می کند. امّا وقتی شخصی مثل بخاری که صحیح او نزد اهل سنّت در بالاترین درجه اعتبار قرار گرفته است، حدیث غدیر را قبول ندارد، نه تنها این حدیث مشهور را، که به اعتقاد شیعه و سنی صحیح می باشد، در کتاب خود نقل نمی کند؛ بلکه به روایاتی که از امام علی(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده نیز اهمیت نمی دهد و حاضر است از عكرمه بربرى خارجى دروغگو هزاران حدیث نقل کند، امّا روايتى از امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادى، و حضرت عسكرى(عليهم السّلام) كه هم عصر او بوده اند، نقل نكند!(2)
ثانیا: ابلاغ پیام غدیر به آیندگان دستور پیامبر است. اگر جریان غدیر اهمیت نمی داشت و مطرح کردن آن در آینده فایده نمی داشت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در پایان خطبه ای که در روز غدیر ایراد فرمودند تاکید نمی کردند که حاضران و کسانی که شاهد ماجرای غدیر بودند این حدیث را به غائبان برسانند؛ «ألا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ».(3)
ثالثا: بحث از غدیر برخلاف آنچه در سؤال ادعا شده است، نه تنها اختلاف آور نیست، بلکه حل کننده اختلاف است؛ چرا که وقتی عموم اهل سنت به منطق شیعه و دلیل او آگاهی پیدا کنند، دیگر آنها را به چشم دشمن نمی نگرند و نمی گویند شیعه دلیل ندارد و عقیده آنها «قول زور» است و به تهمتهای تفرقه افکنانه ای که درباره شیعه منتشر می شود، ترتیب اثر نمی دهند. آنچه مايه اختلاف و پراكندگى است جرّ و بحثهاى تعصب آميز و غير منطقى، و پرخاشگرى هاى كينه توزانه است. ولى بحثهاى منطقى و مستدلّ و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محيطى صميمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگيز نيست، بلكه فاصله ها را كم مى كند، و نقاط مشترك را تقويت مى نمايد.
شیعه می گوید «ما در بحث خلافت تابع حدیث پیامبر هستیم» و این نباید اهل سنّت را آزار دهد؛ چنانکه اهل سنّت در عقاید خویش به چهار گروه ماتریدی، اشعری، اثری و معتزله گرایش دارند. آنان درفقه خود نیز به چهار مذهب تقسيم مى شوند (حنفى ها، حنبلى ها، شافعى ها و مالكى ها). وجود اين چهار گروه سبب دشمنی بین آنها نشده، و هنگامى كه آنها عقیده و فقه شيعه را به عنوان مذهب اسلامی پذيرا باشند، بسيارى از مشكلات و پراكندگى ها برطرف مى شود. همان گونه كه مفتى بزرگ اهل سنت، رئيس دانشگاه الازهر مصر «شيخ شلتوت» گام مؤثرى برداشت و رسميّت فقه شيعه را در ميان اهل سنّت اعلام داشت و از اين طريق كمك مؤثّرى به تفاهم اسلامى كرد و روابط دوستانه اى ميان او و مرحوم «آيةاللَّه بروجردى» مرجع بزرگ عالم تشيّع برقرار شد.(4)
اين نكته نيز لازم به تذكّر است كه اتّحاد و وحدت صفوف مسلمين، اعمّ از شيعه و اهل سنّت، مفهومش اين نيست كه شيعيان آنچه را كه مقتضاى مذهبشان و فتواى فقهايشان مى باشد كنار بگذارند، همانگونه كه مذاهب چهارگانه اهل سنّت هر كدام براى خود ويژگيها و خصوصياتى دارند كه پيروان هر مذهب اصرار به حفظ آن دارند.(5)
رابعا: اگر بحث درباره حدیث غدیر فایده ندارد، پس چرا بعضی از علمای اهل سنت از ترویج آن واهمه دارند و یا آن را نقد و یا توجیه می کنند؟! ما از این حدیث و سایر ادله ولایت بحث می کنیم؛ چون معتقديم تبلور اسلام بيش از هر مذهبى در مذهب شيعه است. ما ضمن اينكه به تمام مذاهب اسلامى احترام مى گذاريم؛ معتقديم مذهب شيعه بهتر مى تواند اسلام راستين را در تمام ابعادش معرفى كند، و مسائل مربوط به حكومت اسلامى را حل نمايد. چرا اين مكتب را با دليل و منطق به فرزندان خود نياموزيم؟! و اگر اين كار را نكنيم مسلماً به آنها خيانت كرده ايم.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.