پاسخ اجمالی:
اعتراض برخی صحابه به تقسیم غنائم یمن که نشانه حسد و نفاق آنها نیز می باشد مربوط به سال 8 هجری و قبل از حجة الوداع می باشد و در آنجا نیز پیامبر(ص) فضائل امام علی(ع) و امامت ایشان بعد از خود را مطرح کردند. اما ماجرای غدیر بعد از حجة الوداع بود و ربطی به آن ماجرا ندارد. چه مساله اى جز تعیین جانشین پیامبر(ص) آنقدر اهمیت دارد که آیه 67 سوره مائده با آنهمه تاکید درباره آن نازل شود و پیامبر(ص) هزاران نفر را در صحرای داغ غدیر نگه دارد و خطبه طولانی قرائت کند و تاکید کند به غائبین هم این خبر را برسانید؟!
پاسخ تفصیلی:
اهل سنت وقتی از حیث سند نتوانستند ماجرای غدیر را زیر سؤال ببرند، سعی کرده اند محتوای آن را انکار و توجیه و ماجرا را طوری بیان کنند که به انتخاب امام علی(علیه السلام) به عنوان جانشین منجر نشود.
یکی از توجیهاتی که برای این ماجرا بیان می کنند بحث رفع کدورت سپاه یمن از علی(علیه السلام) می باشد. توضیحی که برای این ماجرا می دهند این است که: قبل از مراسم حج علی(ع) که سرپرست کاروان جمع آوری صدقات و خراج اهل یمن بود در نزدیکی مکه سرپرستی کاروان را به یکی از همراهان خود سپرد و تنها خود را به پیامبر رساند. پس از ملاقات پیامبر وقتی به سوی کاروان بازگشت دید آنان لباسهایی که در اموال به صورت بسته شده بود را باز کرده و برتن کرده اند. امیرالمومنین با ناراحتی لباسها را پس گرفته و به صورت قبل در بسته ها قرار داد. این کار حضرت موجب نارضایتی و خشم عده ای شد؛ به صورتی که وقتی به محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسیدند شروع به بدگویی و شکایت از علی(ع) کردند. اما پیامبر(ص) آنان را از بدگویی در باره علی(ع) به شدت نهی کرد و به آنها گفت: علی در کار خدا سختگیر است پس او را سرزنش نکنید.(1)
و در برخی نقلها آمده است که پیامبر(ص) فرمود: «مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍ إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مِنْ بَعْدِی»(2)؛ (از علی چه میخواهید؟ علی از من است و من از علی هستم و او ولی امر تمام مؤمنین بعد از من است).
اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جریان اعتراض برخی صحابه به تقسیم غنائم یمن، امام علی(علیه السلام) را به عنوان ولی امر تمام مؤمنین بعد از خود معرفی کرده است و اعتراض آنها را بی مورد دانسته است شکی در آن نیست. اما این جریان قبل از سفر پیامبر(ص) به مکه و حجة الوداع بوده و هیچ ربطی به جریان غدیر که بعد از حجة الوداع رخ داده ندارد. ضمن اینکه ادعای شبهه کننده با مبانی اهل سنت که اعتقاد به عدالت صحابه دارند منافات دارد؛ زیرا مطرح کردن این شبهه سبب بر ملا شدن بعضی حقایق نظیر حسد و کنیه بعضی اصحاب نسبت به امیرالمؤمنین و نفاق آنها می شود و از سوی دیگر دلالت بر قدر و منزلت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد پیامبر(ص) دارد؛ به طوری که ایشان حتی اجازه تمام شدن کلام معترضین را نمی دهند و از مقام حضرت دفاع کرده و فضایل ایشان را بیان می کنند و تصریح به امامت ایشان بعد از خود می کنند.
اما به چند دلیل ماجرای تقسیم غنائم یمن ربطی به ماجرای غدیر ندارد:
1) ماجرای تقسیم غنائم مربوط به سال هشتم بعد از هجرت بود:
روایات اهل سنت درباره جریان سفر امام علی(علیه السلام) به یمن بسیار مضطرب می باشد؛ بطوریکه هم در مورد تاریخ این سفر اختلاف دارند هم در علت اعتراض صحابه به تقسیم غنائم.
طبق آنچه زینی دحلان مفتی مکه می گوید، حضرت حداقل دو مرتبه به یمن اعزام شدند: یکی سال هشتم بوده؛ یکی هم سال دهم که به سمت قبیله مذحج رفت و داستان آن ربطی به تقسیم غنائم ندارد.(3) لذا ماجرای تقسیم غنائم مربوط به سال هشتم و بعد از فتح مکه می باشد، که ابتدا خالد بن ولید و سپس امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) به سمت یمن رفتند و آنجا را فتح کرده و غنائمی هم به دست آوردند.
در مورد اعتراض صحابه هم برخی، همانطور که در بالا نقل شد، علت آن را باز کردن و پوشیدن لباسهایی که به غنیمت برده بودند ذکر کرده اند. برخی هم آن را مربوط به تقسیم کنیزها و تصرف کنیز زیبا توسط امام علی(ع) و غسل بخاطر او دانسته اند!(4)
این در حالی است که علاوه بر وجود اضطراب در نقل چنین داستان هایی، با سایر روایات نیز تعارض دارد و از نظر شیعه تا زمانی که حضرت زهرا(ع) زنده بودند امام علی(ع) با هیچ زنی همبستر نشدند. به عنوان مثال در روایتی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «حَرَّمَ اللَّهُ النِّسَاءَ عَلَى عَلِیٍّ مَا دَامَتْ فَاطِمَةُ حَیَّة»(5)؛ (تا زمانی که فاطمه(علیها السلام) زنده بود خداوند زنان را بر علی(ع) حرام کرده بود).
2) اعتراض برخی صحابه به تقسیم غنائم و دلجوئی پیامبر(ص) قطعا قبل از حجة الوداع بود:
حتی اگر داستان تقسیم غنائم در سال دهم رخ داده باشد قطعا قبل از حرکت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از مدینه به سمت مکه و حجة الوداع بوده است و ماجرای غدیر خم هیچ ربطی به آن ندارد؛ زیرا طبق تصریح خود اهل سنت کسانی که از امیرالمؤمنین دل نگران شده بودند و شکایت از امیرالمؤمنین داشتند، به مدینه آمدند و در مسجد نبی مکرم، شکایت شان را از امیرالمؤمنین(علیه السلام) مطرح کردند و پیامبر(ص) سفارش به رفع کدورت از علی(ع) کردند.
طبرانی در کتاب معجم اوسط بعد از این که قضایا را مطرح می کند، می نویسد که بریده می گوید: «خالد به من دستور داد که به مدینه برو و به پیغمبر خبر بده در رابطه با آنچه که علی انجام داده است. بریده می گوید: من وارد مدینه و داخل مسجد النبی شدم و تعدادی از صحابه هم دم در مسجد نشسته بودند، پیامبر نیز در منزل خود بود، وقتی آنها دلیل زودتر آمدن مرا فهمیدند، شروع به بد گویی از علی کردند و گفتند: ماجرا را به پیامبر بگو تا علی از چشم او بیافتد! پیامبر که کلام آنها می شنید غضبناک از خانه بیرون آمد و فرمود: مردم چرا از علی بد گویی می کنند! هر کس بر علی ایراد بگیرد بر من ایراد گرفته است، و هر کس از علی جدا شود از من جدا شده است؛ بی شک علی از سرشت من است و من از سرشت ابراهیم هستم و...».(6) هیثمی و دیگران نیز این جریان را قبل از حرکت پیامبر(ص) و در مدینه ذکر کرده اند و حدیث غدیر را مربوط به بعد از حجة الوداع و درباره ولایت ایشان بیان کرده اند.(7)
در نتیجه مطرح کنندگان شبهه هیچ دلیل و نقل تاریخی در مورد اینکه علت حدیث غدیر شکایت بعضی از صحابه بوده است ندارند، بلکه صرفاً مستند به حدس و گمان است.
3) نزول آیه 67 سوره مائده با آن تاکید فراوان درباره جریان غدیر(8) و خواندن خطبه طولانی در هوای گرم و سوزان غدیر توسط پیامبر(ص) خبر از اهمیت فوق العاده ماجرا دارد، نه فقط یک دلجوئی ساده.
در آیه 67 سوره مائده می خوانیم: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَّبِّکَ وَإِنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَایَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»؛ (اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل [به مردم] ابلاغ کن؛ و اگر چنین نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از [خطرات احتمالى] مردم، حفظ مى کند؛ و خداوند، گروه کافران [لجوج] را هدایت نمى کند).
این آیه که بر اساس تفاسیر مختلف شیعه و سنی درباره امام علی(علیه السلام) و ماجرای غدیر نازل شده است(9)، با خطاب «اى پیامبر» شروع شده و با صراحت و تاکید دستور مى دهد که آنچه را از طرف پروردگار بر او نازل شده است به مردم برساند. سپس براى تاکید بیشتر به او اخطار مى کند که اگر از این کار خوددارى کنى (که هرگز خوددارى نمى کرد) رسالت خدا را تبلیغ نکرده اى! سپس به پیامبر(صلّی الله علیه وآله) که گویا از واقعه خاصى اضطراب و نگرانى داشته، دلدارى و تامین مى دهد و به او مى گوید: «از مردم در اداى این رسالت وحشتى نداشته باش زیرا خداوند تو را از خطرات آنها نگاه خواهد داشت». و در پایان آیه به عنوان یک تهدید و مجازات به آن هایى که این رسالت مخصوص را انکار کنند و در برابر آن از روى لجاجت کفر بورزند مى گوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمى کند».
جمله بندى هاى آیه و لحن خاص و تاکیدهاى پى در پى آن و همچنین شروع شدن با خطاب «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» که تنها در دو مورد از قرآن مجید آمده و تهدید پیامبر(صلّی الله علیه وآله) به عدم تبلیغ رسالت در صورت کوتاهى کردن که منحصرا در این آیه از قرآن آمده است، نشان مى دهد که سخن از حادثه مهمى در میان بوده که عدم تبلیغ آن مساوى بوده است با عدم تبلیغ رسالت.
اکنون این سؤال پیش مى آید که با توجه به تاریخ نزول سوره که مسلما در اواخر عمر پیغمبر(ص) نازل شده است چه مطلب مهمى بوده که خداوند پیامبر(ص) را با این تاکید مامور ابلاغ آن مى کند.(10) راستى چه مسأله مهمى در آخرین ماه هاى عمر پیامبر(ص) مطرح بوده که آیه فوق این چنین در باره آن تاکید مى کند؟
چه خبر مهمی بوده است که پیامبر(ص) در آن هوای گرم و سوزان غدیر خم عده ی زیادی از صحابه را مدتها نگه می دارد و خطبه طولانی قرائت می کند و تاکید می کند که حاضران و کسانی که شاهد ماجرای غدیر بودند این حدیث را به غائبان برسانند؛ «ألا فلیبلّغ الشاهدُ الغائب»؟(11)
آیا مساله اى جز تعیین جانشین براى پیامبر(ص) و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین مى تواند واجد این صفات بوده باشد؟!
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.