پاسخ اجمالی:
منظور از صفات «جمال» صفاتى است که براى خداوند ثابت است، مانند علم و قدرت و ازلیّت و ابدیّت و لذا آن را صفات «ثبوتیه» نیز مى نامند. منظور از صفات «جلال» صفاتى است که از خدا نفى مى شود، مانند جهل و عجز و جسمانیت و مانند آن، لذا آن را صفات «سلبیه» نیز مى نامند.
پاسخ تفصیلی:
همان اندازه که شناخت خدا و پى بردن به اصل وجود او- بخصوص از طریق مطالعه جهان هستى- آسان است، پى بردن به صفات او، سخت مشکل است، زیرا در مرحله خدایابى به تعداد ستارگان آسمان، برگ هاى درختان، انواع گیاهان و جانداران، بلکه به تعداد سلول هاى هر گیاه و جانور، و ذرّات اتم، دلیل بر اصل وجود او داریم. امّا درباره صفات خداوند با توجه به روایتی از امام علی(علیه السلام)، نخستین شرط براى پیمودن راه صحیح توحید نفى تمام صفات مخلوقات از او و ترک تشبیه او به مخلوقات است(1)، لذا کار به جاهاى باریکى مى کشد و برای شناخت صفات خداوند خیلی باید مراقب بود و از آیات و روایات برای این مهم کمک گرفت.(2)
انواع صفات خدا:
طبق مضمون آیات و روایات اوصاف خداوند به دو بخش تقسیم مى شود: صفات «فعل» و صفات «ذات».
منظور از صفات فعل: صفاتى است که به افعال خداوند بستگى دارد، یعنى قبل از آنکه آن فعل از او صادر شود آن وصف بر او اطلاق نمى گردد، و بعد از صدور آن فعل توصیف به آن وصف مى شود، مانند خالق و رازق و محیى و ممیت (آفریننده، روزى دهنده، زنده کننده و میراننده).
صفات «ذات» را نیز به دو بخش تقسیم کرده اند: صفات «جمال» و صفات «جلال».
منظور از صفات جمال: صفاتى است که براى خداوند ثابت است، مانند علم و قدرت و ازلیّت و ابدیّت و لذا آن را صفات «ثبوتیه» مى نامند.
منظور از صفات جلال: صفاتى است که از خدا نفى مى شود، مانند جهل و عجز و جسمانیت و مانند آن، و لذا آن را صفات «سلبیه» مى نامند.(3)
مشهورترین «صفات ثبوتى» خداوند همان است که در شعر معروف زیر جمع آورى شده است:
عالم و قادر وحى است و مرید و مدرک *** هم قدیم و ازلى پس متکلّم صادق
و معروفترین «صفات سلبى» نیز در شعر زیر جمع است:
نه مرکب بود و جسم نه مرئى نه محل *** بى شریک است و معانى تو غنى دان خالق(4)
البته صفات ذات و صفات فعل او نامتناهى است، زیرا نه کمالاتش پایانى دارد و نه افعال و مصنوعاتش؛ ولى با این حال بخشى از این صفات ریشه بقیّه محسوب مى شود، و آنها شاخه هایى براى اینها است، و با توجه به این نکته مى توان گفت اوصاف پنج گانه «وحدانیت، علم، قدرت، ازلیّت، ابدیّت»، ریشه اصلى همه اسماء و صفات مقدّس او را تشکیل مى دهد و بقیّه فروع این اصول پربارند.(5)
صفات جلال و جمال خداوند در قرآن:
در ابتدای آیه 255 سوره بقره که به آیة الکرسی معروف است، می خوانیم: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْم»؛ (هیچ معبودى نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند. هیچگاه خواب سبک و سنگینى او را فرا نمى گیرد [و لحظه اى از تدبیر جهان هستى، غافل نمى ماند]).
«اللَّه» نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال و جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستى است، به همین دلیل هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او ندارد، و از آنجا که در معنى «اللَّه» یگانگى افتاده است، جمله «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» تاکیدى بر آن است.
سپس مى افزاید: (خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالم قائم به او هستند)؛ «الْحَیُّ الْقَیُّومُ». «حى» از ماده «حیات» به معنى زندگى است، و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر دلالت بر دوام دارد و بدیهى است که حیات در خداوند حیات حقیقى است؛ چرا که حیاتش عین ذات او است نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زنده اند و سپس مى میرند. حیات به معنى وسیع و واقعى کلمه عبارت است از: «علم» و «قدرت»، بنا براین وجودى که داراى علم و قدرت بى پایان است حیات کامل دارد، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه علم و قدرت موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مى شود؛ اما نمو و حرکت و تغذیه و تولید مثل از آثار موجوداتى است که ناقص و محدودند و داراى کمبودهایى هستند که بوسیله تغذیه و تولید مثل و حرکت آن را تامین مى کنند، اما آن کس که کمبودى ندارد این امور هم در باره او مطرح نیست.
و اما «قیوم» صیغه مبالغه از ماده «قیام» است، به همین دلیل به وجودى گفته مى شود که قیام او به ذات او است، و قیام همه موجودات از ازل تا ابد به او مى باشد، و علاوه بر این قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز مى باشد.(6)
تا اینجا به صفات جمال الهی اشاره شد و جمله «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْم» هر گونه عجز را از خداوند سلب می کند و اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمى است، و لحظه ای قطع نمى گردد، و همچون بندگان نیست که بر اثر خوابهاى سبک و سنگین، یا عوامل دیگر غافل شود.(7)
در آخرین آیه سوره الرحمن (آیه 78) نیز مى خوانیم: «تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»؛ (پر برکت و زوال ناپذیر است نام پروردگارت که صاحب جلال و اکرام است).
منظور از «اسم» در اینجا اوصاف پروردگار است، مخصوصا صفت «رحمانیت» که منشأ همه این برکات است، و به تعبیر دیگر افعال خداوند از صفات او سرچشمه مى گیرد. اگر عالم هستى را با نظام آفرید و در همه چیز میزان قرار داد «حکمت» او ایجاب مى کرد، و اگر قانون عدالت را در همه چیز حکمفرما فرمود «علم و عدل» او ایجاب مى کند، و اگر مجرمان را در انواع مجازاتهایى که در این سوره اشاره شد گرفتار مى سازد «منتقم» بودنش اقتضا مى نماید، و اگر مؤمنان صالح را مشمول انواع مواهب معنوى و مادى در این جهان و جهان دیگر قرار مى دهد «فضل و رحمت» واسعه او ایجاب مى کند، بنا بر این «اسم» او اشاره به «صفات» او است، و صفات او هم عین ذات پاک او است.
تعبیر به «ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» اشاره اى است به تمام صفات جمال و جلال او (ذى الجلال اشاره به صفات سلبیه، و ذى الاکرام اشاره به صفات ثبوتیه است).(8)
در پایان لازم به ذکر است که تعدّد این صفات ساخته عقل ماست، زیرا ما از این نظر که محدود هستیم، صفات او را از دریچه هاى مختلف مى بینیم، و قرآن هم برای اینکه ما بتوانیم بهتر خدا را بشناسیم به صفات متعدد اشاره کرده است، و گرنه تمامى صفات او از حقیقت واحدى خبر مى دهند. به عبارت دیگر تمام این «مفاهیم مختلف» فقط یک وجود دارند، یک وجود یگانه از تمام جهات و آن هم عین ذات بى پایان اوست.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.