پاسخ اجمالی:
توصيف خداوند به «الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» نه تنها با ازلی و ابدی بودن خداوند منافاتی ندارد، بلکه تعبير لطيفى است از ازلی و ابدی بودن خداوند. منظور از آن اینست که هر چيزى اوّل فرض شود، خدا قبل از آن چيز بوده؛ پس او نسبت به تمام ماسواى خود اوّل است؛ همچنين هر چيزى كه آخر فرض شود، خداى تعالى بعد از آن خواهد بود.
در توضیحی دیگر می توان گفت او وجودى بى انتها و «واجب الوجود» است. یعنى هستی اش از درون ذات او است نه از بيرون، تا پايان گيرد يا آغازى داشته باشد. بنابراين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. بنابراين تعبير به اوّل و آخر هرگز زمان خاصّى را در بر ندارد و اشاره به مدّت معيّنى نيست.
پاسخ تفصیلی:
خدا اوّل و آخر است!
خداوند متعال در آیه 3 سوره حدید و در بیان برخی از اوصاف الهی می فرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ»؛ (اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست، و او به هر چيز داناست).
با مطالعه آیه فوق این سوال پیش می آید که آیا تعبیر «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» در مورد خداوند، با صفات «ازلی و ابدی» سازگار است؟ اگر او نسبت به موجودات دیگر اول و آخر باشد، وجود او نیز مثل آنها محدود به زمان است؟ اگر او اوّل و آخری دارد، چگونه ازلی و ابدی است؟ منظور از صفات «ازلی و ابدی» در مورد خداوند چیست؟
پاسخ:
با توجّه به اینکه خداوند واجب الوجود است و واجب الوجود هرگز از هستى جدا نمى شود و هستى عين ذات او است و چنين وجودى هميشه بوده و هميشه نیز خواهد بود، تعابیر فوق به معنی اول و آخر زمانی مصطلح نخواهد بود و لازم است معنی تعبیر «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» را در بیان امامان معصوم(علیهم السلام) و مفسرین محترم قرآن بجوییم.
معنی اول و آخر بودن خدا در احادیث؟
ابتدا سراغ بیانات معصومین می رویم تا ببینیم در این میراث مقدس چه شرح و تفسیری درباره این موضوع ارائه شده است.
منزّه بودن خداوند از زمان و کیفیّت در احادیث
در حدیثی می خوانیم که نافع بن ارزق از امام باقر(علیه السلام) خواست که برایش بگوید خداوند از چه زمانی بوده است؟ امام در پاسخ فرمود: «مگر چه زمانى نبوده تا به تو گويم از چه زمانى بوده منزه باد آنكه هميشه بوده و هميشه باشد يكتا و بى نياز است همسر و فرزند نگيرد».(1)
در حدیثی دیگر می بینیم که مردى از پشت نهر بلخ آمد و خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام) رسيد و عرض كرد: من از شما مسأله اى می پرسم اگر مطابق با آنچه صحیح می دانم جواب گویى به امامتت معتقد شوم. امام در پاسخش فرمود که هر چه می خواهد بپرسد. او هم پرسید که پروردگار از كى بوده و چگونه بوده و تكيه اش بر چيست؟ امام در پاسخش فرمود: «خداى تبارك و تعالى مكان را مكان كرد بى آنكه خود مكانى داشته باشد و چگونگى را چگونگى ساخت بى آنكه خود چگونگى داشته باشد و بر قدرت خود تكيه دارد».(2)
در این حدیث نیز می بینیم که امام(علیه السلام) به این اشاره می کند که از آنجا که خداوند خود به وجود آورنده مفاهیم و چارچوب هایی چون مکان مندی و کیفیت مندی پدیده هاست، نمی تواند در قالب آنها محصور باشد. بنابراین نمی توان هیچ زمان و مکانی را خالی از او تصور کرد.
در حدیث دیگری می خوانیم که مردى خدمت امام باقر(علیه السلام) آمد و از ایشان پرسید که پروردگار از كى بوده؟ امام در پاسخ او فرمود:
«واى بر تو، به چيزى كه در زمانى نبوده گويند از كى بوده. همانا پروردگار من تبارك و تعالى هميشه بوده و زنده است بدون چگونگى. براى او «بود شد» نيست [جمله «بود شد» نسبت به خدا غلط است زيرا اين جمله را به كسى گويند كه نباشد و سپس پيدا شود] و بودنش را چگونه بودن نباشد [زيرا او وجود بحت بسيط است و هيچ گونه تركيبى ندارد تا چگونگى داشته باشد] مكانى ندارد. در چيزى نيست و بر چيزى قرار ندارد و براى منزلت خود مكانى پديد نياورده. پس از آنكه چيزها را آفريد نيرومند نگشت و پيش از آنكه چيزى آفريند ناتوان نبود پيش از آنكه چيزى پديد آورد ترسان نبود به آنچه در لفظ آيد و به خاطر گذرد مانند نيست. پيش از آفريدنش هم از سلطنت جدا نبود و پس از رفتن آفريدگان نيز از آن جدا نباشد هميشه زنده است بدون زندگى جداى از ذاتش، پيش از آنكه چيزى آفريند پادشاه توانا بود و پس از ايجاد جهان هستى پادشاه مقتدر است براى او چگونگى و مكان و حدى نيست و به وسيله شباهت به چيزى شناخته نشود هر چه بماند پير نگردد او از چيزى نترسد بلكه تمام چيزها از ترس او قالب تهى كنند زنده است بدون زندگى پديد آمده و بود قابل وصفى و چگونگى محدودى و مكانى كه در آن ايستد و مكانى كه مجاور چيزى باشد بلكه زندهای است [كه با آثار قدرت و زندگى] شناخته شده و پادشاهى است كه هميشه قدرت و پادشاهى دارد. آنچه را خواست به محض آنكه خواست به مشيت خود پديد آورد نه محدود است و نه داراى اجزاء و فانى نگردد، او سرآغاز هستى است بدون كيفيت [هر چيز كه آغاز چيز ديگر باشد براى او كيفيتى از آن حاصل شود جز آغاز بودن خداوند] و انجام هستى است بدون مكان [مؤخر بودن هر چيز واقع شدن اوست در مكانى عقب تر از پيشينيانش جز ذات بارى كه اوليت و آخريتش عين هم عين ذات اوست] همه چيز نابود است جز ذات او. آفرينش و فرمان به دست اوست، پرخير است پروردگار جهانيان، واى بر تو اى سئوال كننده، همانا پروردگار من خاطره ها او را فرا نگيرند و شبهات بر او فرود نيايند و سرگردان نشود. چيزى به نزديكى او نرسد، پيشامدها بر او وارد نشود مسئول چيزى واقع نگردد و بر چيزى پشيمان نگردد. چرت و خوابش نبرد هر چه در آسمانها و زمين و ميان آنها و زير خاكست از آن اوست».(3)
دلالت این حدیث بر زمان مند و مکان مند و کیفیت مند نبودن خدا و فراتر بودن او از همه این قید و بندهای ذهنی روشن است.
در حدیثی دیگر این گونه می خوانیم که گروهی از یهودیان نزد عالم و بزرگ شان جمع شدند و از او خواستند تا آنها را نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عنوان مردی عالم ببرد تا سؤالات شان را ایشان بپرسند. نزد حضرت رفتند و آن عالم بزرگ به نمایندگی از دیگر یهودیان از حضرت پرسید که پروردگار از چه زمانى بوده؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: «خدا بوده است بدون پديد آمدن [بدون بودنى زائد بر انيت و حقيقتش او همان حقيقت وجود بحت است] و بدون چگونگى. هميشگى است بدون كميت و كيفيت زمانى. چيزى پيش از او نبوده او خود بدون پيشى پيش از هر پيش است. او پايان و نهايتى ندارد پايان از او منقطع است و او پايان هر پايان است».(4)
در اینجا می بینیم که حضرت علی(ع) ازلیت و ابدیت را درباره خداوند نه مفهومی زمانی که به معنایی فراتر از این مفاهیم تفسیر می کند.
در حدیثی دیگر آمده است که یکی از دانشمندان يهود نزد اميرالمؤمنين(علیه السلام) آمد و گفت: پروردگارت از چه زمانی بوده؟ امام در پاسخ فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند، خدا كى نبوده تا گفته شود از كى بوده. پروردگارم بدون پيشى پيش از هر پيشى بوده و بدون بعدى پس از هر بعدى است. براى پايانش پايان و نهايتى نيست. پايان ها نزد او منقطع شوند پس او نهايت هر پايان است».(5)
این حدیث نیز به نفی زمان و مکان از وجود مقدس پروردگار اشاره می کند.
حدیث دیگری که می توان از مضمون آن به تفسیر صحیح ازلیت و ابدیت نزدیک شد، این روایت است که در آن می خوانیم رأس الجالوت، بزرگ یهودیان به آنها گفت: مسلمين گمان كنند على از همه مردم داناتر است مرا نزدش بريد شايد از او چيزى پرسم و خطايش را ثابت كنم. خدمت حضرت آمد و عرض كرد: اى اميرمؤمنان می خواهم از شما مسأله اى پرسم. امام فرمود هر چه خواهى بپرس. رأس الجالوت گفت: اى اميرمؤمنان پروردگار ما از كى بوده؟ امام در پاسخ فرمود: «اى يهودى! «از كى بوده» را به كسى گويند كه زمانى نبوده. آنجا درست است گفته شود «از كى بوده» ولى خدا موجود است بدون بودن پديد آمده اى، بوده است بدون هيچ كيفيتى. آرى اى يهودى باز هم آرى اى يهودى چگونه براى او قبلى باشد؟ در صورتى كه او پيش از پيش است، بدون پايان، و پايانش نهايت ندارد پايان به او نرسد، پايان ها نزد او منقطع شوند، اوست پايان هر پايان».(6)
در اینجا نیز وضعیت ازلی و ابدی بودن خداوند در قالب توضیحاتی چون در تصورناپذیری خداوند در قالب زمان و ابتدا و پایان بیان شده است.
نزدیک به مضامین این احادیث یکی دو حدیث دیگر هستند که به خاطر رعایت اختصار از آنها صرف نظر می کنیم اما چیزی که از همه این احادیث برمی آید این است که به کار بردن عبارت «خداوند بوده است»(کان الله) خطا و اشتباه است و اگر هم به کار رود به خاطر محدودیت های زبانی در تعبیر درست از معانی والای مربوط به صفات الهی است. زيرا واژه «كان» - اگر چه تامه باشد – از آنجا که به صيغه ماضى است كيفيتى را براى «بودن» ثابت می كند در صورتى كه مكرر در اين احاديث گفته شد، «بودن» خدا كيفيت ندارد اگر هم به کار رود به خاطر محدودیت های زبانی در تعبیر درست از معانی والای مربوط به صفات الهی است.(7)
تبیین تعابیر «اوّل» و «آخر» در احادیث
علاوه بر احادیث گفته شده در بالا، در منابع حدیثی شیعه، روایاتی دیگر از ائمه اطهار(علیهم السلام) در تبیین تعابیر «اوّل» و «آخر» نسبت به خداوند نقل شده است که می تواند برای فهم معنای بهتر «ازلیّت» و «ابدیّت» بسیار راهگشا باشد.
امام صادق(علیه السلام) در خطابی مناجات گونه می فرماید: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَيْسَ قَبْلَكَ شَيْءٌ، وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَيْءٌ»(8)؛ (خداوندا! تو اوّلى هستى كه قبل از تو چيزى نيست و آخرى هستى كه بعد از تو چيزى نمى باشد).
شبیه به تعبیر فوق از حضرت علی(علیه السلام نیز نقل شده آنجا که می خوانیم: «الْأَوَّلُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَيْءٌ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ الَّذِي [لَمْ يَكُنْ] لَيْسَ لهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَيْءٌ بَعْدَه»(9)؛ (او اولى است كه قبل ندارد تا چيزى قبل از آن باشد و آخرى است كه بعد ندارد تا چيزى بعد از آن باشد).
همچنین از گفتارهای آن حضرت در نهج البلاغه است که فرمود: (حمد آن خدايى را كه اوّل است و در نتيجه چيزى قبل از او نيست و آخر است و در نتيجه چيزى بعد از او نيست، و ظاهر است پس هيچ چيزى فوق او نيست، و باطن است پس هيچ چيزى دون او نيست)؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَيْءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرِ فَلَا شَيْءَ بَعْدَهُ وَ الظَّاهِرِ فَلَا شَيْءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَيْءَ دُونَه».(10)
مراد از «قبليّت» و «بعديّت» در این بیان، قبليّت و بعديّت زمانى نيست(11) و گرنه همان طور که گفتیم، لازم می آید که خدا قبل از زمان موجود نباشد و از زمان منزه نگردد؛ و یا اینکه زمان نیز مانند خداوند ازلی و ابدی باشد. حال آنكه خداوند منزّه از زمان و مکان است.
بنابراین مناسب است برای رهایی از همه توهّمات اول و آخر بودن خداوند، گفته شود: (براى اوّليّت او آغازى نيست و براى ازليّت او پايانى نخواهد بود. نخستينى است كه همواره بوده و جاويدى است كه سرآمدى ندارد)؛ «لَيْسَ لِأَوَّلِيَّتِهِ ابْتِدَاءٌ وَ لَا لِأَزَلِيَّتِهِ انْقِضَاءٌ هُوَ الْأَوَّلُ وَ لَمْ يَزَلْ وَ الْبَاقِي بِلَا أَجَلٍ».(12) یعنی اوّلیّت و قبلیّت خداوند به این معنا نیست که زمانی برای آغاز خداوند باشد، یا آخریّت و بعدیّت نیز به این معنا نیست که زمانی برای انتهایش فرض گردد.
تفسیر مفسرین از ازلی و ابدی بودن خدا
برای دستیابی به مفهوم صحیح از «اول» و «آخر» و مراد مفسران از آن تعبيرهاى گوناگونى وجود دارد كه مفهوم آنها نزديك به هم است:
بعضى گفته اند: او اول است به دون ابتداء و آخر است بدون انتهاء.
و بعضى گفته اند: او اول است در آفرينش، و آخر است به روزى دادن.
و بعضى گفته اند: او آغازگر آغازها است و آخر آخرها.
و بعضى گفته اند: او اول است به ازليّت، و آخر است به ابديّت.
و بعضى گفته اند: او آغازگر است به نيكى و آخر است به عفو و بخشش.(13)
به هر حال مفهوم آيه آشكار است و منظور از اول بودن همان ازليّت و آخر بودن همان ابديّت است.(14) و این معنایی نزدیک به کلام مطهر حضرت علی(علیه السلام) است که در تبیین این دو اصطلاح فرمود: «لَمْ يَزَلْ أَوَّلًا قَبْلَ الْأَشْيَاءِ بِلَا أَوَّلِيَّةٍ وَ آخِراً بَعْدَ الْأَشْيَاءِ بِلَا نِهَايَةٍ»(15)؛ (او همواره اول بودن پيش از وجود اشياء بى آن كه آغازى داشته باشد و آخر است بى آن كه نهايتى داشته باشد).
به عبارتی دیگر، او وجودى بى انتها و «واجب الوجود» است. یعنى هستی اش از درون ذات او است نه از بيرون، تا پايان گيرد يا آغازى داشته باشد. بنابراين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. بنابراين تعبير به اوّل و آخر هرگز زمان خاصّى را در بر ندارد و اشاره به مدّت معيّنى نيست.(16)
علّامه طباطبایی در تبیین آیه شریفه فوق می فرماید: «هر چيزى كه اوّل فرض شود، خدا قبل از آن چيز بوده؛ پس او نسبت به تمام ماسواى خود اوّل است. همچنين هر چيزى كه آخر فرض شود، خداى تعالى بعد از آن خواهد بود؛ چون قدرتش بر آن احاطه دارد. اوّل و آخر بودن خداوند زمانى و مكانى نيست؛ و چنين نمی باشد كه در ظرف «زمان» اول و آخر باشد؛ و گرنه بايد زمان جلوتر و قبل از خدا باشد و خداوند از زمانى و مكانى بودن منزه نباشد؛ حال آنكه منزه از آن است. چون خالق زمان و مكان و محيط به تمامى موجودات است. بلكه منظور از اوّليّت و آخريّت اين است كه او محيط به تمام اشياء است، و محيط هم شاخه اى از اطلاق قدرت او است».(17)
واجب الوجود هیچ گاه از هستی جدا نیست:
با توجّه به آنچه در تبیین معنای اوّلیّت و آخریّت گذشت، مفهوم ابدی و ازلی بودن خداوند روشن است؛ امّا علاوه بر این، برای درک بهتر این مفهوم می توان به «واجب الوجود» بودن خداوند توجّه و عنایت کرد. توجّه به واجب الوجود بودن او، راهنماى ما بر ازلی و ابدى بودن اوست.
آیت الله مکارم شیرازی در این باره می نویسد: «واجب الوجود هرگز از هستى جدا نمى شود و يا به عبارت صحيح تر هستى عين ذات او است. از خارج به او داده نشده تا از او گرفته شود و چنين وجودى [علاوه بر اینکه] هميشه بوده [و ازلی است] هميشه نیز خواهد بود. اينكه بعضى از كوته فكران گفته اند ممكن است ذاتى را تصوّر كنيم كه زمانى واجب الوجود و زمان ديگر غيرواجب الوجود باشد سخنى است بسيار سست و بی پايه است و نشان مى دهد كه معناى واجب الوجود را به درستى درک نكرده اند؛ زيرا واجب الوجود عين هستى است و چگونه ممكن است هستى از خودش جدا گردد؟».(18)
معنی الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ؟
حال که معنای «الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» در آیه 3 سوره حدید روشن شد، بی مناسبت نیست اشاره کنیم که برخی از مفسرین در تبیین معنای بخش دیگری از این آیه یعنی «الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» گفته اند همان طور که «الأول» و «الآخر» تمام زمان را در بر مى گيرد، «الظاهر» و «الباطن» تمام حقيقت مكان را شامل مى شود بنابراين آيه فوق اشاره به حضور دائمى خداوند در هر زمان و هر مكان دارد.(19)
خدای سرمدی
در پایان لازم به ذکر است که در اصطلاح متکلّمین، از «ابدیّت و ازلیّت خداوند» تعبیر به «سرمدی» می شود؛ و مهم ترین دلیلی که بر آن اقامه می گردد همین استفاده از برهان اثبات واجب الوجود در اثبات حق تعالی است.(20)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.