پاسخ اجمالی:
سپاهیان امام على (ع) با آن رهبرى لایق، امکان پیروزى بر دشمن را از هر نظر دارا بودند، ولى متأسفانه ضعفهایى داشتند که تمام عوامل پیروزى را از اثر انداخت و بى شک این ضعفها در هر قوم و ملّتى که پیدا شود، سرنوشتى بهتر از سپاه کوفه نخواهد داشت. این ضعفها عبارتند از: 1- رها کردن عمل و چسبیدن به سخن. 2- غفلت و فقدان وَرَع؛ به تعبیر دیگر عدم توجه به واقعیتها که سبب مى شود دشمن به راحتى در میان جمع نفوذ کند. 3- طمع در چیزى که استحقاق آن را ندارد.
پاسخ تفصیلی:
بى شک سپاهیان على (علیه السلام) با آن رهبرى لایق و قابل قبول مردمى و سابقه در جهاد، امکان پیروزى بر دشمن را از هر نظر دارا بودند، ولى متأسفانه ضعفهایى داشتند که تمام عوامل پیروزى را از اثر انداخت و بى شک این ضعفها در هر قوم و ملّتى که پیدا شود، سرنوشتى بهتر از سپاه کوفه نخواهد داشت.
در خطبه 29 نهج البلاغه، این ضعفها به خوبى تبیین شده که نخستین آن، رها کردن عمل و چسبیدن به سخن است. امروز در جاى گرم و خوش بنشینند و سخن از جنگ و جهاد گویند، بى آن که به آن معتقد باشند و یا تصمیمى بر انجام آن بگیرند. در پشت جبهه حرفهاى داغ آتشین بزنند، ولى هرگز به خطوط مقدم نزدیک نشوند. اصولا افراد پرادعا و پرحرف در عمل، افرادى ضعیف و ناتوانند، گویى تمام قدرت و استعداد خود را در زبانشان جمع کرده اند!
جمله «أَقَولا بِغَیْرِ عِلْم؟»، در خطبه مزبور همین معنا را مى رساند; خواه علم را به معناى «آگاهى» بدانیم یا به معناى «اعتقاد» یا به معناى «عمل»; چرا که هر سه تفسیر، به یک نتیجه بازمى گردد; زیرا آگاهى و اعتقاد نسبت به چیزى، دعوت به عمل مى کند و ضعف عمل، معمولا به خاطر عدم درک عمیق و نداشتن اعتقاد است، همان گونه که در سخن دیگرى از مولا على(علیه السلام) آمده است که فرمود: «اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ»(1). (علم با عمل همراه است، کسى که آگاهى (و اعتقاد) نسبت به چیزى داشته باشد به آن عمل مى کند).
عامل دیگر، غفلت و فقدان وَرَع است و به تعبیرى دیگر عدم توجه به واقعیتها ـ که برخاسته از بى تقوایى است ـ سبب مى شود که دشمن براحتى در میان جمع نفوذ کند و گاه سران آنها را با زخارف دنیا بخرد و گاه آنها را با مقام تطمیع کند و یا از خطر بترساند، در حالى که اگر هوشیارىِ آمیخته با پرهیزگارى جاى این غفلت و بى تقوایى را بگیرد تیر دشمن به سنگ مى خورد و کمانه مى کند و به او بازمى گردد.
عامل سوم، طمع در چیزى است که شایستگى آن را ندارد و یا به تعبیر دیگر اسباب آن را فراهم نساخته است.
مى دانیم که در عالم، براى رسیدن به هر مقصدى اسبابى لازم است و قانون علّت و معلول، با اراده و مشیت الهى با قدرت تمام بر جهان حکومت مى کند; هر چند ناآگاهان در عالم خیال این پیوندها را از هم گسسته و براى رسیدن به مقصود به اوهام و خیالات دل مى بندند.
جمله «طَمَعاً فى غَیْرِ حَقٍّ» مى تواند به همین معنا باشد که شما طمع در چیزى دارید که استحقاق آن را ندارید، ولى برخى از مفسران نهج البلاغه ـ گفته اند که منظور از این جمله، این است که آنها طمع داشتند که عطایاشان از بیت المال، افزوده شود و بیش از آنچه استحقاق دارند از سوى مولا على (علیه السلام) به آنها پرداخته شود و چون این خواسته نامشروع انجام نشد، در جنگ سست شدند.
بدیهى است که این طرز تفکّر مادّى گرایانه هر جا باشد عامل بدبختى و شکست است، همان گونه که توجه به جمع آورى غنائم ـ که یک گرایش مادّى در میدان جهاد الهى بود ـ در جنگ اُحد، سبب شکست سختى در سپاه اسلام شد.
به هر حال این اصول تنها مربوط به تحلیل عوامل شکست در لشکر کوفه نبود، بلکه اصولى است مربوط به هر عصر و زمان و مکان.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.