استقلال و اصالت «روح»

استقلال و اصالت «روح» چگونه اثبات می گردد؟

 مادى ‌ها «روح» را از خواص فيزيكی و شيميائى سلّول‌هاى مغزى دانسته كه با نابودی جسم به كلى از ميان مى ‌رود؛ در حالى كه «روح» و فكر آدمى پديده‌ هايى دارد كه با تفسيرهاى مادى هرگز قابل توجيه نيست. مثلا هر كس در خود واقعيّتى به نام «من» مى‌ يابد كه از آغاز تا پايان عمر يك واحد بيشتر نيست؛ اما اجزای مادی بدن وی پیوسته در حال تعویض اند. از سویی ما در ذهن خود حقايقى را تصور مى ‌كنيم كه هزاران مرتبه از مغز ما بزرگ‌ تر است، و محال است در بخش غیر مادى ذهن ما منعکس شود. و... . بر اساس اين دلائل روح ما گوهرى مستقل و مجرّد از ماده است.

عدم تلازم اعتقاد به «استقلال روح» با اعتقاد به «معاد»

آیا برای این که به «معاد» و رستاخیز اعتقاد پیدا کنیم باید حتماً مسئله «استقلال روح» را بپذیریم؟

اثبات «استقلال روح» و مادى نبودن آن، اگر چه گام برجسته اى به سوى اثبات «معاد» و زندگى پس از مرگ است؛ ولى در عين حال هيچ مانعى ندارد افرادى كه روح را مادى مى دانند، به قيامت و زندگى پس از مرگ قائل باشند و بگويند: «به هنگام مرگ، روح نیز همانند بدن متلاشى می شود؛ ولی به هنگام رستاخيز، ذرات روح تحت شرايطى به هم مى پيوندند؛ درست همان طور كه در آغاز خلقت تحت عواملى به هم پيوستند». بنابراين اثبات معاد الزاماً متكى به اثبات مسئله استقلال روح نيست.

اشکالات استدلال به «وحدت شخصیت» برای اثبات «استقلال روح»

مادیون بر استدلال به «وحدت شخصیت» برای اثبات «استقلال روح» چه اشکالی وارد می کنند؟

مادیون می گویند در کتاب های فیزیولوژی خوانده ایم که سلول های مغزی عوض نشده و تعدادشان از آغاز تا پایان عمر کم و زیاد نمی شود؛ بلکه فقط بزرگ می شوند؛ بنابراین ما در مجموع بدن، یک واحد ثابت داریم که همان سلول های مغزی است؛ اما آنان دچار اشتباه شده اند؛ زیرا امروزه علم ثابت کرده تعداد سلول هاى مغزى از آغاز تا پايان عمر ثابت بوده و كم و زياد نمى شود، نه آن كه ذرات تشكيل دهنده آنها تعويض نمى گردد؛ زيرا سلول هاى بدن دائماً غذا دريافت کرده و به تدریج مستهلك مى شوند و ذرات كهنه را از دست مى دهند.

«استقلال روح» نتیجه عدم همسانی پدیده های روحی با کیفیات مادی

آیا می توان گفت چون پدیده های روحی با کیفیات مادی همانند نیستند، لاجرم باید استقلال روح از ماده و جسم را پذیرفت؟

دليل ديگری که در استقلال روح و مادى نبودن آن می توان بیان کرد این است که در پديده هاى روحى، خواص و كيفيت هائى مى بينيم كه با خواص و كيفيت هاى موجودات مادى هيچ شباهتی ندارد؛ زيرا موجودات مادى جنبه تدريجى داشته و با گذشت زمان فرسوده شده و قابل تجزيه به اجزاء متعددى هستند. اما پديده هاى ذهنى داراى اين خواص نيستند، ما مى توانيم جهانى همانند جهان فعلى در ذهن خود ترسيم كنيم بدون اينكه احتياج به گذشت زمان و جنبه هاى تدريجى داشته باشد. از این رو مفاهيم ذهنى قابل تجزيه نبوده و نمى توانند مادى باشند؛ بلکه مافوق ماده است.

دلایل تجربی بر «استقلال روح»

آیا برای «استقلال روح»، دلایل تجربی و حسی می توان اقامه کرد؟

امروزه دانشمندان به دنبال دلایل تجربی برای اثبات «استقلال روح» هستند، تا آنجا كه جمعى از دير باورترين دانشمندان علوم طبيعى به وجود روح به عنوان يك موجود مافوق ماده اعتراف كرده اند. این دلایل عبارتند از: «اسپرى تيسم» یا همان ارتباط با ارواح، خواب هاى مغناطيسى، خواب هاى عادى و رؤياها، كارهاى خارق العاده مرتاضان و تله پاتى و انتقال فكر از راه دور.

سوء استفاده شیادان از مساله «ارتباط با ارواح»

چگونه برخی شیادها از مساله «ارتباط با ارواح» سوء استفاده می کنند؟

مساله ارتباط با ارواح از نظر دانشمندان و محققان اين فن و جمعى از دانشمندان ديگر، يك موضوع قطعى و مسلم است؛ اما متأسفانه جمعی شیاد و ساده لوح از این موضوع سوء استفاده کرده و به این مساله علمی و تجربی رنگ خرافی زدند. در واقع خيالبافی آنان سبب شده كه بعضى اصل موضوع را انكار كنند؛ در حالى كه حساب اين گونه افراد از دانشمندان و محققان اين بحث جدا است.

مساله ای به نام «استقلال روح»

مساله بغرنج «استقلال روح» چگونه تبیین می شود؟

هیچ یک از مکاتب فکری، منکر وجود روح یا روان نیستند. دانشمندان الهى و روحيون معتقدند؛ روح يك حقيقت ماوراى طبيعى است كه از جنس ماده نیست و بدن آدمی تحت تاثیر مسقیم آن قرار دارد. در مقابل آنها، فلاسفه مادى و ماترياليستها قرار دارند که مى گويند: ما موجودى مستقل از ماده به نام روح نداريم هر چه هست همين ماده جسمانى است و تنها دستگاهى به نام مغز و اعصاب داريم كه مانند سایر سیستم های بدن، دارای فعالیت های فیزیکی و شیمیايی است که بخش مهمى از اعمال حياتى بدن ما را انجام مى دهند.

دلایل «مادیون» بر عدم استقلال «روح»

«مادیون» چه دلایلی مبنی بر عدم استقلال «روح» دارند؟

مادی ها روح، فکر و سایر پدیده های روحی را مادی دانسته و برای اثبات ادعای خود شواهدی آورده اند که برخی از آنها از این قرار است: با از كار افتادن يك قسمت از سلسله اعصاب، يك دسته از آثار روحى تعطيل مى شود؛ از سویی هنگام فكر كردن، تغييرات مادى در سطح مغز بيشتر مى شود، مغز بيشتر غذا مى گيرد، و موقع خواب، مغز كمتر غذا مى گيرد و اين ها دليل بر مادى بودن آثار فكرى است و ... از این رو ما احساس مى كنيم كه روح، موجود مستقلى نيست و پيشرفت هاى علوم مربوط به انسان شناسى نيز اين واقعيت را تأييد مى كند.

آگاهی از جهان بیرون یکی از دلایل «استقلال روح»

چرا برای اثبات «استقلال روح» به خاصیت واقع نمایی یا همان آگاهی از جهان بیرون استدلال می کنند؟

نخستین ایراد بر مادیون آن است که اگر افکار و پدیده های روحی از خواص مغز هستند نباید میان کار مغز و معده تفاوتی باشد، در حالی که فرق است. آگاهی از جهان بیرون، یکی از کارکردهای مهم روح است و واقع نمایی نمی تواند خاصیت فیزیکو شیمیایی مغز باشد؛ بلکه زاییده تاثرات ما از جهان بیرون است و به اصطلاح معلول آنها است. در واقع برای آگاهی از موجودات خارجی و عینی یک نوع احاطه بر آنها لازم است و این احاطه کار سلول های مغز نیست؛ بلکه با استفاده از «واقع نمایی» به جهان بیرون پی می بریم.

«وحدت شخصیت» دلیلی بر استقلال روح

آیا می توان برای اثبات «استقلال روح» به «وحدت شخصیت» استناد و استدلال نمود؟

«وحدت شخصیت» انسان در تمام طول عمر، دلیل دیگری بر «استقلال روح» است. آگاهی ما از خودمان، از روشن ترین معلوماتی است که با علم حضوری بدست می آید و نیازی به استدلال ندارد؛ زیرا از آغاز تا پایان عمر یک حقیقت واحد و ثابت است که همانند اجزای مادی تعویض نمی شود؛ بلکه اساس وجود ما و عامل وحدت، شخصیت ما می باشد.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

رسول اللهِ(صلى الله عليه وآله)

أعطُوا الأجيرَ أجرَهُ قَبلَ أَنْ يَجِفَّ عَرَقُهُ، وأعْلِمْهُ اَجرَهُ وَ هُوَ في عملِهِ

مزد کارگر را بدهيد پيش از آن که عرقش خشک شود و در همان حال کار، مزدش را برايش مشخص کنيد

ميزان الحکمه، جلد 1، ص 40