پاسخ اجمالی:
نخستین ایراد بر مادیون آن است که اگر افکار و پدیده های روحی از خواص مغز هستند نباید میان کار مغز و معده تفاوتی باشد، در حالی که فرق است. آگاهی از جهان بیرون، یکی از کارکردهای مهم روح است و واقع نمایی نمی تواند خاصیت فیزیکو شیمیایی مغز باشد؛ بلکه زاییده تاثرات ما از جهان بیرون است و به اصطلاح معلول آنها است. در واقع برای آگاهی از موجودات خارجی و عینی یک نوع احاطه بر آنها لازم است و این احاطه کار سلول های مغز نیست؛ بلکه با استفاده از «واقع نمایی» به جهان بیرون پی می بریم.
پاسخ تفصیلی:
خاصيت واقع نمايى (آگاهى از جهان برون)، دلیلی دیگر بر استقلال روح است. نخستين سؤالى كه مى توان در اين زمينه از ماترياليستها كرد اين است كه: اگر افكار و پديده هاى روحى همان خواص «فيزيكو شيميائى» مغزند، بايد تفاوت اصولى ميان كار مغز و كار معده يا كليه و كبد نبوده باشد؛ زيرا كار معده - مثلاً تركيبى از فعاليت هاى فيزيكى و شيميائى است و با حركات مخصوص خود و ترشح اسيدهايى غذا را هضم و آماده جذب بدن مى كند، و همچنين كار بزاق چنان كه گفته شد تركيبى از كار فيزيكى و شيميايى است، در حالى كه ما مى بينيم ميان اين دو فرق بسيار روشنى است.
اعمال تمام دستگاه هاى بدن كم و بيش شباهت به يكديگر دارند به جز «مغز» كه وضع آن استثنايى است آنها همه مربوط به جنبه هاى داخلى است در حالى كه پديده هاى روحى جنبه خارجى دارند و ما را از وضع بيرون وجود ما آگاه مى كنند.
براى توضيح اين سخن بايد به چند نكته توجه كرد:
نخست اينكه: آيا جهانى بيرون از وجود ما هست يا نه؟ مسلماً چنين جهانى وجود دارد، و ايده آليستها - كه وجود جهان خارج را انكار مى كنند و مى گويند: هر چه هست «مائيم» و «تصورات ما»، و جهان خارج درست همانند صحنه هايى كه در خواب مى بينيم چيزى جز تصورات نيست - سخت در اشتباهند، و اشتباه آنها را در جاى خود اثبات كرده ايم كه چگونه ايده آليستها در عمل رئاليست مى شوند و آنچه را در محيط كتابخانه خود مى انديشند در كوچه و خيابان و در محيط زندگى فراموش مى كنند!(1)
ديگر اينكه: آيا ما از وجود جهان بيرون آگاه هستيم يا نه؟ قطعا پاسخ اين سؤال نيز مثبت است؛ زيرا ما آگاهى زيادى از جهان بيرون خود داريم، و از موجوداتى كه در اطراف ما يا نقاط دور دست است اطلاعات فراوانى در اختيار ما هست.
اكنون اين سؤال پيش مى آيد آيا جهان خارج به درون وجود ما مى آيد؟ مسلماً نه، بلكه نقشه آن پيش ما است كه با استفاده از خاصيت «واقع نمايى» به جهان بيرون وجود خود پى مى بريم. اين واقع نمايى نمى تواند تنها خواص فيزيكوشيميايى مغز باشد زيرا اين خواص زائيده تأثرات ما از جهان بيرون است و به اصطلاح معلول آنها است درست همانند تأثيرهايى كه غذا روى معده ما مى گذارد آيا تأثير غذا روى معده و فعل و انفعال فيزيكى و شيميايى آن سبب مى شود كه معده از غذاها آگاهى داشته باشد؟ پس چطور مغز ما مى تواند از دنياى بيرون خود باخبر گردد؟
به تعبير ديگر: براى آگاهى از موجودات خارجى و عينى يك نوع احاطه بر آنها لازم است و اين احاطه كار سلول هاى مغزى نيست. سلول هاى مغزى تنها از خارج متأثر مى شوند، و اين تأثر، همانند تأثر ساير دستگاه هاى بدن از خارج است؛ اما احاطه و آگاهى بر وضع خارج چيز ديگرى است، اين موضوع را ما به خوبى درك مى كنيم.
اگر تأثر از خارج دليلى بر آگاهى ما از خارج بود لازم بود ما با معده و زبان خود نيز بفهميم در حالى كه چنين نيست، خلاصه وضع استثنايى اداركات ما دليل بر آن است كه حقيقت ديگرى در آن نهفته است.(دقت كنيد)(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.