مواعظ الحسين عليه السلام در آثار آيت الله العظمی مکارم شيرازی
به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری
خداترسان فردای قيامت در امانند
ابن شهر آشوب مازندرانى در كتاب «مناقب» درباره زهد و تقواى امام حسين عليه السّلام مى نويسد: «به آن حضرت گفته شد: چقدر خوف تو از پروردگارت بزرگ است! فرمود: فرداى قيامت كسى در امان نيست، مگر آن كسى كه در دنيا از خدا خوف داشته باشد؛ قِيلَ لَهُ: مَا أَعْظَمَ خَوْفَكَ مِنْ رَبِّكَ! فَقَالَ لَا يَأْمَنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، إِلَّا مَنْ خَافَ اللَّهَ فِي الدُّنْيَا».[1]
خوف از خدا در قرآن
ترس از خداوند سپرى است در برابر انواع گناهان و عامل نيرومند بازدارنده اى است در مقابل ظلم و فساد و عصيان. به همين دليل از كليدهاى بهشت شمرده شده است؛ چنانكه خداوند در آيه 46 الرحمن مى فرمايد: «براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است؛ وَ لِمَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ».
امام صادق عليه السلام در توضيح آيه فوق چنين می فرمايد: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ "وَ لِمَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ" قَالَ: مَنْ عَلِمَ أَنَ اللَّهَ يَرَاهُ وَ يَسْمَعُ مَا يَقُولُ وَ يَعْلَمُ مَا يَعْمَلُهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ فَيَحْجُزُهُ ذَلِكَ عَنِ الْقَبِيحِ مِنَ الْأَعْمَال فَذَلِكَ الَّذِي "خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى"[2]؛ كسى كه بداند خدا او را مى بيند و آنچه را می گويد می شنود و هر كار نيك و بدى كه می كند می داند، و همين دانستن او را از كارهاى زشت باز دارد، او كسى است كه "از مقام پروردگارش ترسيده و نفس خويش را از هوا پرستی باز داشته است"».[3]
درباره «جَنَّتانِ؛ دو بهشت» تفسيرهاى مختلفى ذكر شده، ولی تفسيری که مناسب تر به نظر مى رسد اين است: منظور از دو بهشت، بهشت «مادى» و «معنوى» است؛ همان چيزى كه در سوره آل عمران آيه 15 از آن تعبير به «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ... وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» شده است. اولى باغ هايى است كه از زير درختانش نهرها جارى است و دوّمى خشنودى معبود محبوب حقيقى يعنى خداوند است.[4]
درباره خوف الهی تعبيرات مختلف ديگری نيز در قرآن مجيد ديده مى شود:
1. «يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْالِيمَ؛[5] [بندگان خدا] از عذاب دردناك آخرت مى ترسند».
2. «يَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً؛[6] [اولياء اللّه] از روزى مى ترسند كه عذابش گسترده و فراگير است و همه را در بر مى گيرد».
3. «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى؛[7] امّا كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، و با هواى نفس مبارزه كند * بهشت جايگاه اوست».
4. «يَخَافُونَ رَبَّهُمْ؛[8] از پروردگارشان مى ترسند».
خلاصه اين كه، اولياء اللّه و بندگان خاصّ خداوند از روز قيامت، آتش جهنّم، مقام پروردگار، و خود خداوند مى ترسند.[9]
آثار و بركات خوف از خدا
براى خوف ثمراتى در آيات و روايات ذكر شده كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:
1. انسان خائف عذاب هائى را كه خداوند بر ستمگران و اقوام پيشين نازل كرده، نشانه و آيتى مى داند، براى حساب آخرت و اينكه سر و كارش با كيست. ولى انسان كه از درك عظمت الهى عاجز است، با ديدن عاقبت فرعونيان و نمروديان هنوز به حساب خود رسيدگى نمى كند و بسيار ساده از كنار اين حوادث مى گذرد: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ؛[10]در اين (خبرهای گذشتگان) نشانه اى است براى كسى كه از عذاب آخرت مى ترسد».
2. خوف الهى، خائف را به بهشت رهنمون مى سازد: «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى؛[11] امّا كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، و با هواى نفس مبارزه كند * بهشت جايگاه اوست».
در آيه اى ديگر مى فرمايد: جزاى چنين شخصى دو بهشت است كه داراى انواع نعمت ها و درختان پرطراوت است، در آنها دو چشمه دائماً در جريان است، و از هر ميوه اى دو نوع در آنها موجود است: «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ * ذَوَاتَا أَفْنَان * فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ * فِيهِمَا مِنْ كُلِّ فَاكِهَة زَوْجَانِ؛ و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است * آن دو باغ بهشتى داراى انواع نعمت ها و درختان پر طراوت است * در آنها دو چشمه، دائما در جريان است * در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد».[12]
3. خوف نفس را در زندان خود محبوس مى كند تا مرتكب معاصى نشود؛ خوف رادع و مانع از معاصى است: «الْخَوْفُ سِجْنُ النَّفْسِ عَنِ الذُّنُوبِ وَ رَادِعُهَا عَنِ الْمَعَاصِي».[13]
4. خائف لحظه اى نشست ندارد و دائماً در حركت است تا به منزل رسد. در حديث جالبى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله چنين آمده: «مَنْ خَافَ أَدْلَجَ، وَ مَنْ أَدْلَجَ بَلَغَ الْمَنْزِلَ، أَلَا إِنَّ سِلْعَةَ اللَّهِ غَالِيَةٌ، أَلَا إِنَّ سِلْعَةَ اللَّهِ الْجَنَّةُ؛[14] كسى كه خائف شد [و ترسيد دير به منزل برسد، و آنچه مى خواهد از دست برود] شب هم حركت مى كند، و كسى كه شب حركت كرد [و فرصت را از دست نداد] به منزل خواهد رسيد. آگاه باشيد كه متاع خدا بسيار گرانبها است، آگاه باشيد و متوجه باشيد كه متاع خدا بهشت است».
چه تعابير زيبائى پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده اند! انسانى كه ترس دارد دير برسد يا در راه بخوابد و دلهره دارد، خواب به چشمش نمى آيد و لذا خطرات حركت در شب را پذيرفته و حركت مى كند و مسلماً به منزل خواهد رسيد كه بهشت ابدى است.[15]
5. در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است: «مَنْ خَافَ اللَّهَ، أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَ شَيْءٍ، وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ، أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ؛[16] هر كه از خدا بترسد، خدا همه چيز را از او بترساند، و هر كه از خدا نترسد، خدا او را از همه چيز بترساند».
مصداق بارز اين روايت مسلمانان صدر اسلام در جنگ نابرابر «بدر» هستند. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى اين جنگ سرنوشت ساز، 313 نفر از مسلمانان را انتخاب و به اتّفاق آنان به سوى سرزمين بدر حركت كرد.
لشكر مسلمانان از هيچ جهت - از نظر محاسبات نظامى - با سپاه دشمن قابل مقايسه نبود. لشكر مشركان 950 نفر (بيش از سه برابر مسلمانان) بودند. آنها يك صد رأس اسب، و هفت صد نفر شتر در اختيار داشتند. علاوه بر آن، مجهّز به بهترين سلاح هاى آن زمان بودند، امّا مسلمانان هم از نظر نفرات، و هم از جهت نوع سلاح و تعداد آن، و هم از نظر سواره نظام و ديگر مسائل نظامى، به مراتب ضعيف تر از كفّار بودند.
فرمانده سپاه دشمن باور نكرد كه تمام لشكر اسلام همان 313 نفر هستند، بلكه خيال مى كرد كه قسمتى عمده سربازان اسلام كمى عقب تر در پشت تپه ها و لابه لاى درّه ها مخفى شده اند، تا در فرصت مناسب به كمك جلوداران سپاه اسلام بيايند. بر اساس اين فكر، شخصى را فرستاد تا اطراف را به دقّت جستجو كند و تعداد دقيق لشكريان اسلام را گزارش دهد.
مأمور ويژه به مأموريت شتافت و پس از مدّتى بازگشت و خطاب به فرماندهاش گفت: حتّى يك نفر مسلمان در اطراف كمين نكرده بود و لشكر مسلمانان جز آنچه در ميدان جنگ مى بينيد، نيستند. ولى چهره هايى كه من ديدم بسيار خطرناك و مصمّم هستند. صلاح نيست با آنها وارد جنگ و نبرد شويم؛ زيرا تصوّر نمى كنم احدى از آنان از ما بترسد و پشت به جنگ كند.
ابوجهل كه از سران مغرور و متكبّر سپاه كفر بود، گفت: شماها آدم هاى ترسو و ناتوانى هستيد. آيا آنها با اين جمعيّت كم و سلاح هاى اندك، توان مبارزه با ما را دارند؟
مشركان به نصيحت ناصح مشفق گوش نداده و به توصيه ابوجهل نادان وارد نبرد شده، و متحمّل شكست سنگينى شدند، كه حاصل آن هفتاد كشته و هفتاد اسير بود؛ شكستى كه تا آخر عمر آن را فراموش نكردند.
نتيجه اين كه، انسانى كه از خداوند مى ترسد، از هيچ كس نمى ترسد، و همواره پيروز است.[17]
نشانه های خائف
هر يك از ثمرات فوق كه در اعمال و رفتار و حالات خائف ظاهر شود، خود علامتى براى شناسائى او است، علاوه بر اينكه در روايت علامات ديگرى براى او ذكر شده است:
1. خائف ظلم نمى كند؛ مولى على عليه السلام فرمودند: «مَنْ خَافَ رَبَّهُ كَفَّ ظُلْمَه؛[18] هرکس از خدايش بترسد، ظلم نمی کند».
2. خائف در قلبش حبّ مقام و جاه و اينكه از او ياد مى شود، نيست. امام صادق عليه السلام فرمودند: «إِنَّ حُبَّ الشَّرَفِ وَ الذِّكْرِ لَا يَكُونَانِ فِي قَلْبِ الْخَائِفِ الرَّاهِبِ؛[19] حب جاه و شهرت در دل خائف بيمناك نيست».
3. خائف قولش، فعلش را تصديق مىكند و امورات پنهانى او موافق امورات آشكار او است. امام كاظم عليه السلام در روايتى در مورد خائف فرمودند: «... وَ لَا يَكُونُ أَحَدٌ كَذَلِكَ إِلَّا مَنْ كَانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلَانِيَتِهِ مُوَافِقا ...؛[20] كسى خائف نمى شود مگر اين كه قولش مؤيد فعل او و پنهان او موافق آشكار او باشد».
علامات ديگرى نيز در روايات ذكر شده كه مى توان همه علامات را به يك چيز برگرداند، و آن منع و نهى كردن نفس است از پيروى هواى نفس، كه قرآن در جمله اى فرمود: «أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى». [21]
خوف از خدا يعنى چه؟
سؤال: با اينكه مى دانيم خداوند رحمان و رحيم است و نسبت به بندگان خود مهربان مى باشد، چرا در منابع اسلامى اعم از قرآن و حديث وارده شده است كه از خدا بترسيم؛ اصولًا ترس از خداوند دادگر و مهربان چه مفهومى دارد؟!
پاسخ: مى دانيم ترس بموقع و به صورت منطقى و معقول در وجود انسان يكى از نعمت هاى الهى است. زيرا ترس يك «عامل حفاظتى» است كه انسان را در برابر بسيارى از خطرات مصون مى دارد. اگر انسان از عوامل خطر نمى ترسيد، مثلًا از درندگان، فرو ريختن سقف خانه هاى لرزان و بيمارى خطرناك نمى هراسيد، ديرى نمى پاييد كه در كام هر خطرى فرو مى رفت و بزودى رشته زندگى او از هم مى گسست.
همين ترس به انسان هشدار مى دهد كه به بدن يك جذامى بدون جهت دست نزند، به لب پرتگاه نرود و در برابر خطرات احتمالى به وسايل ايمنى مجهّز گردد.
اگر در اين موارد و مشابه آنها ترس از ضرر و خطر در وجود انسان وجود نداشت، گروه زيادى خيلى زود به كام نيستى كشيده مى شدند.
البتّه ترس در صورتى مايه حفظ و تكامل انسان شمرده مى شود كه منطقى و عقلانى باشد؛ يعنى انسان از عواملى كه واقعاً خطرناك هستند بترسد. ولى بطور مسلّم ترس هاى بى دليل و غير منطقى كه از آن به «جُبن» تعبير مى آورند، مايه عقب افتادگى و وسيله شكست و ناكامى است.
ترس بى جهت آن است كه انسان بدون دليل از موضوعى بترسد و يا در موردى كه بايد به ميدان حوادث برود، از آن فرار كند و در تمام صحنه هاى مختلف زندگى جنبه و قيافه منفى به خود بگيرد. اين گونه ترس ها مسلّماً مذموم و بيهوده و مايه عقب افتادگى انسان است.
اكنون برگرديم به مسأله ترس از خدا: قرآن مجيد چنين مى فرمايد: «وَ امّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى* فَانَّ الجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى؛[22] و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد، قطعاً بهشت جايگاه اوست!».
در اين آيه به جاى ترس از خدا، ترس از مقام خدا قرار داده شده است؛ اكنون ببينيم مقصود از ترس از «مقام» خدا چيست؟
مقصود همان مقام عدالت و دادگرى اوست؛ آيا عدالت خدا ترس آور و وحشتناك است؟
جواب اين سؤال روشن است؛ آنها كه حسابشان پاك است، از عدالت خداوند ترس ندارند. امّا آنها كه پرونده تاريكى دارند، مسلّماً از عدالت او مى ترسند. زيرا اگر خداوند با بندگان بزهكار خود بر اساس عدالت و دادگرى رفتار كند، بايد آنان را مطابق پرونده هاى سياه خودشان به كيفرهاى سخت محكوم سازد. آيا چنين موضوعى ترسناك و وحشتناك نيست؟
از اين بيان نتيجه مى گيريم كه مقصود از ترس خداوند ترس از مقام عدالت او (ترس از گناه و اعمال زشت خويشتن) است. اينهاست كه بايد انسان از آنها بترسد و هر كجا ترس از خدا مطرح است، مقصود همين است و بس.
اميرمؤمنان در توصيه های خود به اين حقيقت اشاره مى كند و مى فرمايد: «وَ لَا يَخَافَنَ إِلَّا ذَنْبَهُ؛[23] شايسته است هر فردى فقط از عمل ناشايست خود بترسد».[24]
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.