نقش شیعه در تبیین «مهدویت» و تأثیرگذاری آن بر مذاهب اسلامی
حجتالاسلام والمسلمین روحالله شاکری زواردهی؛ دانشیار دانشگاه تهران (پردیس فارابی)، (us.shaker@ac.ir).
مقدمه
اعتقاد به «مهدویت» در اسلام، مسئله ای اصیل و ریشهدار است و تنها به تشیع اختصاص نداشته و ندارد. در واقع پیش از اینکه ظهور مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یک عقیده شیعی باشد، عقیده ای اسلامی ثابت و خالص است که چهارده قرن از عمر آن می گذرد و عموم مسلمانان بر آن اجماع کرده اند. علما، دانشمندان، نویسندگان و محققان شیعه و سنی در اینباره کتابها و رساله ها نوشته اند که خود دلیلی قاطع بر اصالت مسئله مهدویت و ریشه داربودن آن است. اما این اندیشه در شیعه با دیگر مذاهب تفاوت دارد. در شیعه با توجه به انبوه روایات مهدوی، موعود آخرالزمان شخصیتی منحصر به فرد است که به وسیله پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) و ائمه طاهرین(علیهم السلام) معرفی شدهاست که در دیگر مذاهب، این ویژگی ها کمتر به چشم می خورد. با این حال، با مراجعه به منابع اهل سنت، برخی ویژگی های انحصاری شیعی را در اهل سنت می توان یافت. بنابراین، با حفظ این نکته مهم که اصالت این اندیشه قابل تأثیر از دیگری نیست، میزان تأثیرپذیری اهل سنت از شیعه در برخی فروعات مسئله مهدویت قابل طرح و بررسی است. نوشتار پیش رو که با روش توصیفی - تحلیلی سامان یافته، درصدد بررسی میزان این تأثیر پذیری است.
الف) مفهومشناسی واژه مهدی
ابناثير در تشريح واژه مهدى مى نويسد: «المهدى؛ الّذى قد هداه الله الى الحقّ، و قد استعمل فىالاسماء حتّى صار كالاسماء الغالبة و به سمّى المهدىّ الّذى بشّر به رسولاللّه(صلی الله علیه واله وسلم) انّه يجى فى آخرالزّمان»؛(1) (مهدى، كسى كه خدا او را به حق هدايت نموده، اين اسم آنقدر به همراه اسمهای دیگر بهکار رفته كه اسم غالب برای آن شده است. بههمین سبب نامیده شد، آن مهدیی كه پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نويد آمدنش را در آخرالزمان داده است).
طريحى نیز در اينباره مى نويسد: «المهدىّ اسم للقائم من آلمحمّد(صلی الله علیه واله وسلم)، الّذى بشّر بمجيئه فى آخرالزّمان ... و هو محمّدبن الحسن العسكرى(علیهما السلام)»؛(2) (مهدى نام قائم آلمحمد(صلی الله علیه واله وسلم) است، كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله وسلم) به آمدنش در آخرالزمان بشارت داده ... او محمدبن الحسن العسكرى(علیهما السلام) است).
دستور زبان عربى و قوانين نحوى ايجاب مى كند كه مهدى اسم مفعول از واژه هدى بهمعناى هدايتيافته باشد. البته برخی معتقدند با اینکه مهدی اسم مفعول است، اما آن را بهمعنای اسم فاعل در نظر می گیرند. مانند مأتي در آيه شريفه «إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا»؛(3) (بهراستى وعده او آمدنى است). مأتى دقيقاً همانند مهدى اسم مفعول از ريشه أتى است، لكن بسيارى از مفسران و محدثان تصريح كرده اند كه مأتى در اين آيه بهمعناى آت است؛ يعنى: اسم مفعول بهمعناى اسم فاعل آمده است،(4) اما واژه مهدویت(5) مصدر جعلى كلمه مهدى بهشمار مى آيد،(6) با اين توضيح که هر وصفی که يای مشدّد و تا (يّت) به آن اضافه شود، تبديل به مصدر می شود: مانند حاکمیّت، جمهوریّت، عالمیّت.
ب) اندیشه مهدویت در شیعه از عصر نبوی تا دوره معصومین(ع)
آموزه مهدویت در نگاه امامی، مهندسی ثابتی دارد. براساس همین نگاه است که شیخ صدوق (381ق) از بزرگترین عالمان شیعی در کتاب الاعتقادات خود، باور شیعه امامیه را درباره امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شکلی گویا بیان می کند و از آن زمان تاکنون این نگرش تغییری نیافته است.(7) راز ماندگاری این اندیشه و ثبوت آن تاکنون، بیتردید در نقش امامان معصوم(علیهم السلام) و در دوران غیبت دانشمندان شیعی نهفته است. برای نمونه با نگاهی گذرا به آثار غیبتنگاری در سه حوزه قبل از تولد حضرت، غیبت صغرا و غیبت کبرا به اهمیت آن پیخواهیم برد. در اینجا به چند نمونه از این آثار که برخی از بین رفتهاند و تنها نام آنها در کتابهای رجال و تراجم بهیادگار مانده است می پردازیم:
1. دوران قبل از تولد امام مهدی(عج)
حسنبن محبوب سراد(8) (224ق)، عبّاس (عبيس) بنهشام ناشری اسدی،(9) فضلبن شاذان نيشابوری؛(10) (260 ق)، الطوسی (1381ق)، علىبن مهزيار اهوازى؛(11) حنظلةبن زکريا تميمی معروف به «ابوالحسن قزوينی»،(12) و سلامةبن محمّدبن اسماعيل؛(13) ابوسعيدعبادبن يعقوب رواجينى عصفرى(14) (م 250ق)؛ از معروفترین اصحاب و راویان ائمه معصومین در عصر حضور بوده اند.
2. دوران پس از تولد تا ابتدای غیبت صغری
عبداللهبن جعفر حميرى(15) (متوفاى بعد از 293ق)؛ محمّدبن قاسم ابوبکر (محمّدبن ابیالقاسم)؛(16) محمّدبن علیبن فضلبن تمام؛(17) محمّدبن مسعود عياشی (م 320ق) از دیگر دانشمندان شیعی عصر غیبت صغرا میباشند که در موضوع غیبت تألیفاتی داشتهاند.
3. دوران پس از غیبت کبری
در دوران پس از غیبت صغرا، دانشمندان و محدثانی مانند محمدبن ابراهيمبن جعفر معروف به ابنابىزينب(18) (م 360ق) صاحب کتاب الغیبة؛ محمدبن علىبن بابويه، معروف به صدوق (م 381ق) صاحب کتاب کمالالدین و اتمامالنعمة؛ محمدبن محمدبن نعمان، معروف به مفيد (م 413ق) صاحب کتاب فصولالعشرة؛ علىبن حسين معروف به مرتضى (م 436ق) صاحب کتاب مسئلة وجيزة فىالغيبة و شیخ طوسی (460ق) مؤلف کتاب الغیبة آثاری بسیار ارزشمند بهجا گذاشتهاند.(19) با نگاه به روایات در متون مذکور، مهمترین مؤلفه های مسئله مهدویت از این قرار است: مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام و از خلفای اثناعشر، معصوم، افضل از دیگران، شاهد اعمال، هدايتگر، حجت خدا در زمين، انسان کامل و دارای ولایت است. همچنین مهدی شیعی در انقلاب خود افزونبر کارکردهای مادی دارای کارکرد کیهانی است. این نوع کارکردها را میتوان در موارد زير دستهبندى كرد: كاركردهاى تربيتى، مانند ارتقاى دانش و معرفت عمومى؛(20) كاركردهاى معرفتى، مانند آشكاركردن حقيقت؛(21) كاركردهاى اجتماعى، مانند زدودن ظلم و جور و فساد از زمين، پركردن جهان از عدل و داد، آبادكردن زمين و گسترش رفاه،(22) تقسيم عادلانه ثروت و از بينبردن زمينه اختلافات دنيوى و دينى؛(23) كاركردهاى كيهانى (آفاقى)، مانند همسازشدن آسمان و زمين و نيروهاى طبيعت با انسانِ عصر موعود(24) و كاركردهاى دينى، به مفهوم اخصِ كلمه، مانند غلبه نهايى اسلام بر ديگر اديان و تجديد حيات آن، تبيين احكام اسلامى و اجراى آنها و رفع بدعتها و گمراهی ها.(25)
ج) بررسی نقش شیعه در تأثیرگذاری اندیشه مهدوی بر مذاهب
همانگونه که گفتیم مسئله مهدویت در میان مذاهب گوناگون، یک اصل پذیرفته شده است، اما سنخِ مهدویت مذاهب دیگر با شیعه تفاوت دارد؛ با اینحال، برخی دانشمندان اهلسنت و جریانهای موجود در اهلسنت با تأثیرپذیری از شیعه، نگاه متفاوتی را برگزیده اند که در اینجا به مواردی اشاره می شود:
1. تأثیر اندیشه مهدویت شیعی بر متون حدیثی اهلسنت
از مواردی که می توان اندیشه ای را مورد ارزیابی قرار داد، متون آن اندیشه است. درباره تأثیرگذاری اندیشه شیعه بر اهلسنت با مقایسه اجمالی آثار اندیشمندان اهلحدیث میتوان این تأثیر را احساس کرد. در قرون ابتدایی، منابع حدیثی اهلسنت این ویژگیها را برای امام برشمرده اند: نام،(26) نسب،(27) اوصاف ظاهری،(28) قیام، و حتمیبودن آن(29) و وقوع آن در آخرالزمان،(30) نشانه های قیام مانند پرچم های سیاه،(31) خسف بیداء،(32) قتل نفس زکیه،(33) محل بیعت و قیام،(34) نزول عیسی حین قیام،(35) و سیره حضرت مانند عدالت اقتصادی،(36) بخشش فراوان؛(37) نعمت بی سابقه بوده است. البته در متون شیعی هم تقریباً به این موارد اشاره شده است.(38) اما پس از آن در قرون میانی (پنچم و ششم) بهتدریج کسانی یافت شدند که برخی آموزه های تشیع را پذیرفتند و علمای امامیه نیز در تایید آموزه های خود عمدتاً به این طیف نظر داشته اند. محمدبن طلحه شافعی (652م) صاحب مطالبالسؤول فی مناقب آلالرسول، ابوالفرج عبدالرحمنبنجوزی (م654ق) مؤلف تذکرةالخواص، محمدبن یوسف کنجی شافعی (658ق) مؤلف البیان فی اخبار صاحبالزمان، ابنصباغ مالکی (855ق) مؤلف الفصولالمهمة از جمله آنان هستند. آنان امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را فرزند امام حسن عسكرى(علیه السلام) از نسل امام حسین(علیه السلام)(39) دانسته اند كه در نيمه شعبان سال 255ق متولد شد و اكنون زنده و غايب از ديدگان است.(40) طول عمر(41) و عصمت(42) دارد و انتظار فرج او عبادت است(43) و در آخرالزمان به همراه ایشان، عيسى ظهور خواهد كرد.(44)
برای نمونه در کتاب الفصولالمهمة فی معرفةالائمة ابنصباغ روایات یا شرح هایی نقلشده از علما و راویان شیعی است، مثلاً در ابتدای باب می گوید: «الفصل الثانيعشر في ذكر أبيالقاسم محمّد(صلی الله علیه واله وسلم) الحجّة الخلف الصالح ابنأبيمحمّد الحسن الخالص(ع) وهو الإمام الثانيعشر و تاريخ ولادته ودلائل إمامته و ذكر طرف من أخباره وغيبته ومدّة قيام دولته وذكر كنيته ونسبه و غير ذلك ممّا يتّصل به رضىاللّه عنه وأرضاه»، سپس به کلام شیخ مفید استناد میکنند: «قال صاحب الإرشاد الشيخ المفيد أبوعبداللّه محمّدبن محمّدبن النعمان رحمهاللّهتعالى: وكان الإمام بعد أبيمحمّد الحسن ابنه محمّداً ولم يخلّف أبوه ولداً غيره ظاهراً ولا باطناً وخلّفه أبوه غائباً مستتراً بالمدينة وكان سنّه عند وفاة أبيه خمس سنين آتاه اللّه تعالى فيها الحكمة كما آتاها يحيى صبيّاً وجعله إماماً في حال الطفولية (الظاهرة) كما جعل عيسىبن مريم في المهد نبيّاً..».
وی سپس در نقل روایات فصل دوازدهم در برخی موارد به ائمه و راویان شیعی استناد دارد و عباراتی از ایندست را می آورد: «وعن زرارة قال: سمعت أباجعفر يقول: الأئمّة الاثناعشر..»؛ «فروى محمّدبن عليّبن بلال قال: قد خرج إليّ أمر أبيمحمّد الحسنبن عليّ العسكري قبل مضيّه..»؛ «و عن جابر الجعفي عن أبيجعفر(علیه السلام) قال: قال لي: الزم الأرض ولا تحرّك يداً..»؛ «وعن أبيبصير عن أبيعبداللّه(علیه السلام): لا يخرج القائم إلّا في وتر من السنين...»؛ «و عنه عن أبيعبداللّه قال: ينادي باسم القائم في ليلة ثلاثوعشرين..»؛ «و عن عبدالكريم الخثعمي قال: قلت لأبيعبداللّه: كم يملك القائم...»؛ «و عن أبيجعفر(علیه السلام) في حديث طويل قال: إذا قام القائم سار إلى الكوفة فهدم بها أربعة مساجد..»....(45)
می توان ادعا کرد ابنصباغ، تحتتأثیر علمای شیعه مانند شیخ مفید قرار داشته است و همچون او مسئله مهدویت را توضیح می دهد. این طیف از محدثین، حتی در مقام پاسخگویی به شبهاتی مانند مسئله غیبت و طول عمر حضرت به شرح و تفسیر پرداخته اند. برای مثال می توان از کمالالدین ابنطلحه شافعی، کنجی شافعی در کتاب البیان و ابنصباغ در فصولالمهمة نام برد.(46)
در میان اصحاب حدیث، دو گروه دیگر وجود دارند؛ گروهی که به احادیث نگاه مثبتی دارند و احادیث جعلی را نادر می دانند و در سوی دیگر، جریانی از محدثان که احادیث را بهسختی می پذیرند. در رأس دسته اول، نعیمبن حماد (م 229ق) و پس از وی افرادی مانند ابونعیم اصفهانی (م 430ق)، قرطبی (م 671ق)، محبالدین طبری (م 694ق)، سیوطی (م 911ق) ملاعلی قاری (م 1041ق) قرار دارند. اینان در نقل روایات، افزونبر کارکرد اجتماعی، مهدویت بهکارکرد کیهانی رسالت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر ظهور نیز اشاره کرده اند.(47)
اما دسته دوم در برابر احادیث به جرح و تعدیل پرداخته اند و موضعی سختگیرانه دارند؛ افرادی مانند بخاری (م 256ق)، مسلم (م 261ق)، ابنماجه (م 273ق)، ابوداود (م 275ق)، ترمذی (م 279ق)، ابنکثیر (م 774ق)، عظیمآبادی (م 1329ق)، البانی (م 1999ق)، عبدالعظیم بستوی و... از این دسته اند. از منظر آنان، عمل به شریعت و اسلام و توجه به معنویات در دوران ظهور رونق می گیرد، اما قیام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اصالتاً رویکردی جمعی و کارکردی اجتماعی دارد و درپی گسترش عدالت اجتماعی است.(48) از منظر آنان مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) صرفاً یک بشر است و ویژگیهای فوق بشری یا حتی قدیسگونه در وی نیست. این دو گروه روایات خود را با استناد به روایات صحابه و اسناد اهلسنت تنظیم کرده اند؛ بنابراین تأثیرپذیری این دو طیف از احادیث شیعی بسیار نادر است.
2. انتظار در منابع اهلسنت
در روايات منابع حدیثی اهلسنت که دربردارنده روایاتالانتظار هستند، متأسفانه هیچ اثری از واژه انتظار وجود ندارد كه بر انتظار خاص، یعنی انتظار ظهور امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دلالت كند، ولی در گفتار و نوشتار علمای معاصر اهلسنت این واژه، فراوان بهکار رفته (و بیشتر هم در معنای انتظار خاص)؛ مثلاً در کتاب اغاثةاللّهفان من مَصائدالشیطان از ابنقیم آمده است كه مسلمون (یعنی همه گروههای اسلامی) در انتظار فردی بهسر میبرند بهنام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که از اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) است و زمین را از عدلوداد پر میکند.(49)
الشحود درباره مفهوم و جایگاه انتظار، می گوید: «ما نيز نسبت به ظهور امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انتظار داريم و انتظار ما بهمعنای در خانهنشستن و بسندگی به انتظار زبانی نیست. انتظار آموزه ای مورد تأیید شرع و عقل است».(50) همچنین انتظار موردنظر شیعه در میان گروه های سلفی رواج پیدا کرده است؛ بهگونه ای که البانی می گوید: «اقتضای شرع و عقل این است که مسلمانان مخلص به انتظار عملکرده تا این که وقتی مهدی قيام كرد، نيازی نبيند جز اينكه آنان را بهسوی پيروزی سوق دهد و اگر ظهور محقق نشد، لااقل به تكليفالهی عمل كرده اند».(51) همچنین بستوی می گوید، پیامدهای آثار انتظار بر کسی پوشیده نیست، بلکه اندیشه مهدویت اگر صحیح اجرا شود، هم در رخوت و سستی جلوگیری می کند و هم سبب مقاومت و شجاعت میشود و بسیاری از انقلابها و نهضتهای اسلامی را پشتيبانی میکند.(52) زیدان، یکی دیگر از علمای اهلسنت در ارتباط با انتظار حقیقی میگوید: «انتظار واقعی زمانی معنا پیدا میکند که فرد منتظر همه اسباب تحقق انتظار را فراهمكند؛ زیرا انتظار بدون فراهمآمدن زمینهها و اسباب، نوعی حماقت و تکبر است و رحمت و تأیید الهی همیشه شامل حال کسانی است که درپی تحقق انتظار، بهدنبال فراهمکردن اسباب و زمینههای آن هستند».(53) بنابراین با توجه به دیدگاه یادشده میتوان گفت: در گذر زمان اعتقاد اهلسنت در بحث انتظار و کارکردهای آن با نگاه شیعه اثناعشری آمیخته شد.(54)
3. در بیان مصداقیابی
یکی از احادیث مسلم در منابع اهلسنت، حدیث اثناعشر خلیفه است. این حدیث که از جابربن سمره،(55) ابوجحیه(56) و عبداللهبن مسعود(57) با عبارتی مانند: «يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً»؛(58)«لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْعَشَرَ خَلِيفَةً»؛(59)«لَايَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ إِلَى اثْنَيْعَشَرَ خَلِيفَةً»؛(60)«إِلَى اثْنَيْعَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»؛(61)«لَايَزَالُ هَذَا الْإِسْلَامُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَيْعَشَرَ خَلِيفَةً»،(62) در منابع متقدم و متأخر اهلسنت نقلگردیده است. از لحاظ سند آن را صحیح و برخی آن را حسن می دانند؛ بهگونه ای که مورد پذیرش و اتفاق اهلسنت است، اما دانشمندان اهلسنت درباره مصداق این دوازدهنفر همعقیده نیستند؛ بهگونه ای که برخی آنان در ذکر خلفاء اثناعشر بهطور ترتیبی عملکرده اند(63) و برخی دیگر گزینشی عملکرده اند،(64) اما با توجه به اینکه این معرفی ها با ویژگی های درون حدیث و شرط خلافت و استمرار آن در تعارض است، بهناچار به قرائت شیعی روی آورده اند، بهگونه ای که سیوطی،(65) ابیداود سجستانی،(66) و ابنکثیر(67) مصداق خلیفه دوازدهم را امام مهدی دانستهاند. حتی ابنکثیر در ذیل آیه شریفه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون»(68) با ذکر روایتی تعداد سرپرستان امت را دوازدهنفر معرفی می کند. وی مهدی موعود را یکی از این خلفای عادل که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، میداند.(69) همچنین ذیل فراز «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» می گوید: «هذا وعدٌ من الله تعالی لرسوله صلوات الله و سلامه علیه، بأنه سیجعل أمته خلفاء الارض أی ائمةَ الناسِ والولاةِ علیهم و بهم تُصلِحُ البلاءُ وتَخضَعُ لَهُم العباد»؛(70) (این وعدهای است از حقتعالی به پیامبرش(صلی الله علیه واله وسلم) داد، به اینکه بهزودی امتش را جانشینان زمین پیشوایان مردم و والیان بر آنها قرار می دهد و بهوسیله آنان شهرها را اصلاح می نماید و بندگانش را برای آنان خاضع می گرداند).
4. تأثیر اندیشه کلامی شیعه
دانشمندان برای علم کلام تعریفهایی ارائه کردهاند که این تعریف ها اشتراکها و اختلافهای عمدهای دارند. برخی تعریف به موضوع و برخی تعریف به غایت و برخی تعریف به دوش و برخی هم ترکیب از هرسه مورد از سوی برخی نقلی مطرح کردند، البته کلام عقل عمده در میان اندیشمندان شیعه مطرح است.(71)
اهلسنت علم كلام را به اختصار «دفاع عقلانى از دين» تعريفكردهاند.(72) با این توصیف از متكلمان اهلسنت نبايد انتظار داشت كه در كتب خويش، مباحث مهدويت را پیبگيرند؛ همچنانكه در بسيارى از كتب معروف و معتبر كلامى، مطلبى در اينباره يافت نمى شود. اين نيافتن، دليل بر انكار يا بیتوجهی متكلمان اهلسنت به اين موضوع نيست، بلكه با توجه به موضوع علم كلام و تكيهداشتن مباحث مهدويت به ادله نقلى، براى طرح اين نوع مباحث در كتب كلامى جايى نمى ماند. ديگر اينكه موضوع مهدويت نزد اهلسنت، جايگاهی چون نگاه شیعیان را ندارد و نگاه آنان به اين مسئله، بازگشت به امامت و خلافت است. هسته اصلى و مركزى فكر شيعه، حولمحور امامت مى چرخد و بيشترين كتابهاى شيعى در اين زمينه نوشته شده است. آثاری مانند، اوائلالمقالات فیالمذاهب والمختارات شیخ مفید، الشافی فیالامامة و الذخیرة فی علمالکلام سید مرتضی، الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد شیخ طوسی، قواعدالمرام فی علمالکلام ابنمیثم بحرانی، تجریدالاعتقاد و قواعد العقاید و رسالةالامامة خواجه نصیرالدین طوسی، کشفالمراد علامه حلی، المسلک فی اصولالدین محقق حلی، ارشادالطالبین فاضل مقداد سیوری و منابع دیگر شیعه.(73)
ولى اهلسنت، امامت را از فروع دین دانسته اند و یک مقام ظاهری در حد ریاست حکومت می دانند که خود مردم انتخاب می کنند، عضدالدین ایجی در مواقف می گوید: «نصبالامام عندنا واجب علینا سمعاً»؛(74) از اینعبارت، دو نکته برداشت می شود: ابتدا وجوب امامت از باب نقل است نه عقل. دوم، وجوب آن بر مردم است نه بر خداوند، یعنی مسئله امامت یک امر فقهی است نه کلامی. اهلسنت در نگرش به مسئله مهدویت با شیعه اثناعشری هم داستان نیستند. بهگونه ای که در اندیشه متکلمان عامه، چندان به موضوع مهدویت پرداخته نشده است.(75) بعضى از بزرگان متكلم ایشان گفتهاند: «ما بهتبع روش مشهور، مسئله امامت را نيز در كلام مى آوريم والاّ كلام جاى مباحثى همچون امامت نيست».(76) زیرا به اعتقاد غزالی، بحث درباره امامت نه اصول دین و نه بحثی صرفاً عقلی است، بلکه از مسائل فقهی بهشمار می رود، ولی از آنجاکه از دیرباز رسم چنین بوده است که مباحث کتابهای اعتقادی را با بحث امامت بهپایان برند، ما نیز چنین کردیم.(77) بيشتر علما و بزرگان آنان، مباحث مهدى را ذيل بحثالفتن و اشراطالساعة(78) بيان میكردند و به آن مى پرداختند.
برای نمونه در کتابهای مرجع حدیثی اهلسنت مانند سننالترمذی(79) و سنن ابنماجه(80) به بحثالفتن و اشراطالساعة اشاره دارد، اما بهطور اختصاصی آثاری با رویکرد مذکور نگاشته شده است مانند: الفتن نعيمبن حماد (228ق). همچنین إسماعيلبن عيسى العطار (232ق)؛ عبداللهبن محمدبن أبيشيبة (235ق)؛ حنبلبن إسحاق (م 273ق)؛ أبوداود سليمانبن الأشعث (275ق)؛ أبوالحسينأحمدبن جعفر - بنالمنادی - (ت 336ق)؛ أبوبكر محمدبن الوليد الطرطوشی (520ق) عبدالغنيبن عبدالواحد المقدسی (ت 600ق)؛ جمالالدين يوسفبن عبدالهادی المقدسی الدمشقی (ت 909ق)؛ محمدبن رسول البرزنجی (ت 1103ق)؛ الشيخ يوسفبن عبدالله الوابل؛ عبداللهبن سليمان الغفيلی؛ محمدبن أحمدبن إسماعيل المقدم (معاصر) نیز در این زمینه کتابهای الفتن و اشراطالساعة را به نگارش درآوردهاند.
اما با تفحص در کتابهای کلامی مانند شرحالتمهید باقلانی (403ق)، المطالبالعالیة فخر رازی (606ق) و مواقف ایجی (756ق)، مطلبی در این زمینه یافت نمی شود؛ زیرا اصلاً بحثی از اشراطالساعة نیاوردهاند.(81) بهاءالدينزاده (م 952ق) در شرح بر فقه اكبر، اشراطالساعة را خروج مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برمیشمرد. وى با بيان رواياتى مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را مردى از اهلبيت رسول دانسته كه عدالت را پس از كثرت ظلم و فساد، گسترش داده، درحالىكه علم اندک و جهل بسيار گشته است.(82) ابنابىالحديد معتزلى نيز در شرح نهجالبلاغه با اشارهاى به اين مبحث مى نويسد: «كلام حضرت امير كه مىفرمايد: «بنا تختم..» اشاره به مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. اكثر محدثان آن را از اولاد فاطمه دانسته و اصحاب ما (معتزله) منكر آن نيستند. آنان در كتبشان از مهدى يادكرده اند و شيوخ معتزله به آن معترفند، مگر اينكه قائلند به این که ایشان به دنيا نيامده و در آينده خلق مى گردد و اين همان مذهب اهلحديث است..».(83)
در گفتار ابنابىالحديد نكات دقيقى نهفته است: اول اينكه معتزله (عقلگراترين فرقه در اسلام) به مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعتقاد داشتهاند و آن را انكار نكرده اند كه اين نشانه قوت احاديث رسيده از حضرت رسول(صلی الله علیه واله وسلم) درباره مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ نكته دوم، همانندی ديدگاه معتزله با اصحابحديث است.(84) بنابراین، متکلمان اهلسنت به آموزه مهدی موعود کمتر توجه نشان داده اند. عمده آنها در آثار خود مباحث مهدی موعود را با عنوان اشراطالساعة آورده اند. البته به مسئله انکار مهدی هم رو نیاورده اند.(85) با این توصیف هر نوع تأثیری که شیعه در میان اهلحدیث گذاشته و جامعه اهلسنت نیز آن را پذیرفتهاند، می تواند بهعنوان دیدگاه یک متکلم سنی هم قرارگیرد.
5. تأثیر اندیشه شیعه در عرفان
با نگاهى به تاريخ قرنهای چهار و پنج، كسانى را در ميان اهلسنت میتوان يافت كه بعضى از آموزه هاى تشيع (با كمى تغيير مفهومى) را پذيرفتهاند. اين گرايش با گسترش تصوف در ميان مسلمانان سنى بهویژه پس از مطرحشدن بحث «انسان كامل» در تصوف، فزونى يافت. اولين گرايشها را بايد در بين معتزله جستوجو كرد. عده اى از معتزله كمكم به اين نظر متمايل شدند كه حضرت امير(علیه السلام) افضل صحابه است و خلفاى راشدين از نظر فضيلت در رتبه بعدى هستند.(86) در دستههای ديگر اهلسنت، كسانى از صوفيان، دوازده امام شيعيان را قطبالاقطاب يا ابدال و به تعبيرى، انسان كامل زمان خود دانستهاند و بعد از پديدارشدن سلسله هاى صوفى، غالب صوفيان سلسله خود را از طريق معروف كرخى به امام رضا(علیه السلام) و در ادامه به حضرت امير رساندهاند. بنابر ديدگاه بيشتر اين گروه، مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از اولاد امام حسين(علیه السلام) و فرزند امام حسن عسكرى(علیه السلام) است كه در نيمه شعبان سال 255ق متولد گرديده و اكنون زنده و غايب از ديدگان است و در آخرالزمان (هرگاه خداوند صلاح بداند) همراه با نزول عيسى ظهور خواهد كرد.(87)این تأثیرپذیری از جهاتی قابل بحث و بررسی است:
یکم. تأثیر پذیری در شخصیتشناسی امام مهدی(عج)
ابنعربی که از چهره های برجسته عرفان بهشمار می رود در مقاطع مختلفی طی مباحث خود از مهدی سخن به میان آورده است. جالب آنکه شخصیتی که او از مهدی ترسیم میکند، همان شخصیت مورد نظر شیعه است؛ زیرا او می گوید: «خداوند متعال را خلیفه ای است که هرگاه زمین پر از ستم و جور شود، او خروج خواهد کرد.(88) این خلیفه از عترت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم)، از فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)، نام او هم نام پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و جدش حسینبن علیبن ابیطالب(علیه السلام)(89) است.(90)
دوم. تأثیر پذیری در ویژگیهای امام مهدی(عج)
الف) انسان کامل
انسان کامل، یکی از اصطلاحات بسیار مهم و رایج در متون عرفانی متأخر است که نخستینبار محیالدین عربی، آن را بهکار برده است. این اصطلاح عرفانی از لحاظ انسانشناسی و جهانشناسی عرفانی و نیز بهاعتبار نظریه امامت و ولایت در نزد شیعه امامیه اهمیت خاصی دارد.(91) انسان کامل، انسانی است که به عالیترین مقامات معنوی رسیده، جامع جمیع مراتب الاهیه و کونیه گردیده، مجلای تمامنمای همه اسما و صفات الهی و خلیفه خداوند بر روی زمین شده است؛(92) بهگونه ای که جامی درباره انسان کامل می گوید: انسان کامل مهمترین حلقه ارتباط میان حق (خداوند) و خلق او، حافظ و سبب استمرار وجود و به تعبیری عمود و ستون آسمانها و زمین، و مقصود عینی و واقعی عالم است. با رحلت انسان کامل و رخت بربستن از این جهان، عالم نیز زوال می پذیرد و نظام آسمانها و زمین از هم میپاشد.(93) که این دیدگاه با انبوهی از روایات شیعه مانند روایت: «لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ، لَسَاخَت»(94) قابل تأیید است.
همچنین عزیزالدین نسفی، ویژگی های انسان کامل را چهار چیز می داند: اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق نیک و معارف.(95) از منظر او، انسان کامل جامعیتی دارد و بزرگوارتر و داناتر از انسان کامل در جهان نیست؛ زیرا انسان کامل، زبده و خلاصه موجودات است. از اعلی تا به اسفل مراتب انسان کامل است و ملائکه، کروبیان، روحانیون، عرش، کرسی، سماوات و کواکب جمله خادمان انسان کاملاند و همیشه گرداگرد انسان کامل طواف میکنند و کارهای انسان کامل به ساز می دارند.(96) از دیدگاه نسفی، تمام موجودات عالم همچون یک پیکره هستند و انسان کامل به مثابه قلب آن پیکره است. و از آنجاکه موجودات نمیتوانند بدون قلب باشند، پس لازم می آید انسان کامل همیشه در عالم حضور داشته باشد. از آنجاکه موجودات بیش از یک قلب ندارند، پس انسان کامل هم در همه عالم یکی است. هرچند در عالم دانایان بسیارند، اما آنکه قلب عالم است، یکی بیش نیست.(97)
این اندیشه حتی در میان شاعران متأثر از این اندیشه نمود داشته است؛ بهگونه ای که مولانا در این زمینه چنین می سراید:
پس به هر دوری ولیای قائم است تا قیامت آزمایش دایم است
مهدی و هادی وی است ای راهجو هم نهان و هم نشسته پیش روی(98)
ب) عصمت حضرت مهدی(عج)
وجه تمایز شیعه با اهلسنت در مسائل کلامی، بحث از عصمت امام است. اهلسنت جز بهعصمت پيامبران الهی، به عصمت شخص ديگری اعتقاد ندارند. بنابراين، فرقه های گوناگون اهلسنت به عصمت هيچيک از امامان يا حتی خلفای راشدين معتقد نيستند، اما در اندیشه عرفان اهلسنت مسئله عصمت جایگاه ویژه ای دارد؛ بهگونه ای که ابنعربی در این ارتباط میگوید: «مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکم نمی کند، مگر به آنچه را که فرشته از نزد خدا در قلب او القا می کند؛ فرشته ای که خداوند بر او گمارده است تا او را یاری کند. و این همان شرع واقعی محمدی است؛ بهگونه ای که اگر حضرت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) زنده بود، درباره آن مسئله درست همانگونه که امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکم می کند، حکم میکرد». بنابراین، خداوند مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را آگاه می کند که شریعت محمدی چنین است و با وجود نصوصی که خداوند به او عنایت کرده، قیاس بر او حرام است؛ بههمیندلیل رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) در توصیف مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمود: «یقف و اَثَری لایخْطِیُ...»؛ (وی از من پیروی می نماید و هرگز خطا نمی کند). پیامبر با این کلام به ما فهماند که باید از او پیروی کرد؛ زیرا او تابع رسول خداست و نیز به ما فهماند که مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) معصوم است؛ زیرا معنای معصوم در حکم، چیزی جز عدمخطا و اشتباه نیست.(99)
ج) مقام ولایت و خاتمیت
پیش از پرداختن به بحثِ ختم ولایت در عرفان و تصوف، لازم است که ولایت را از منظر اهلعرفان تعریف کنیم. نجمالدین کبری در تعریف شأن ولایت در ولی می گوید: «وقتی سالک الیالله به مقام ولایت برسد، اراده او در اراده حق فانی شود و اراده او اراده حق گردد و حق چیزی نخواهد، مگر که بنده همان خواهد و بنده چیزی نخواهد، مگر حق همان خواهد؛ چنانکه خداوند فرمود: «وَمَا تَشَاؤُونَ إلاّ أن یَشَاءَ اللّهُ رَبُّ العَالَمِین».(100) از دیدگاه نسفی ولایت مرتبه ای است که از همه مراتب به خداوند نزدیکتر است و ولی شخصی است که به طبایع، خواص و حقایق اشیاء دانا باشد».(101) با توجه به انبوه روایات شیعی در ارتباط با خاتمالاوصیاء (الاولیاء) بودن امام مهدی، میتوان اهلعرفان هم برهمین عقیده؛ بهگونه ای که ابنعربی متأثر از حکیم محمدبن علی ترمذی،(102) در باب سیصدوهشتادوشش فتوحات مکیه، اشعاری دال بر خاتمالاولیاءبودن حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد: «و اما الختم الولایة المحمدیة فهی للرجل من العرب من کرمها اصلاً وبداً وهو فی زماننا هذا موجود؟ (وقت) به سنة خمسین و تسعین و خمس مأة».(103) خاتم اولیاء در زمان ما حاضر است، لیکن به انکار قوم گرفتار است.(104)
د) مصداق ولایت و ولی در تصوف
این مقام بزرگ (امامت مطلقه) را پس از نبیاعظم جز ختم اولیای اکرم بهدست نمی گیرد؛ اگر از بیت نبی نباشد، در نسب علوی با او شریک است و این به بیت اعلای او (پیامبر) باز می گردد - نه ادنی -.(105) در فصل بعد ابنعربی می گوید: «مبایعت با این امام بین رکن است و مقام».(106) او در باب چهارصد و شصت و سه فتوحات میگوید: «اقطاب این امت دوازدهقطب هستند که مدار این امت بر آنان میگردد؛ چنانکه مدار عالم جسمی و جسمانی در دنیا و آخرت بر دوازدهبرج می گردد، خداوند اینان را به ظهور آنچه در دو سرا از کون و فساد و معتاد و غیرمعتاد (معمولی و غیرمعمولی) است موکل ساخته است».(107) البته اصل بحث اقطاب را ابنعربی در باب چهارصد و شصت و دو اشاره می کند. ابنعربی اقطاب را دو قسم میداند؛ اقطاب قبل از بعثت که تعداد آنان را 313 نفر میشمارد و قسم دوم، اقطاب بعد از بعثت که تعداد آنان 12 نفر است.(108) در اینکه خاتمالاولیاء حضرت عیسی(علیه السلام) است یا حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عبارات ابنعربی نیاز به تفسیر دارد.(109) ابنعربی در فتوحات، باب هفتادوسوم می گوید: «از جمله ایشان ختم است و او یکی است، نه در هر زمان، بلکه در عالم یکی است که خداوند ولایت محمدی را بدو ختم می کند».(110)
عارفان مسلمان جملگی حضرت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) را اولین مصداق و مظهر ولی می دانند،(111) اما سخن در آخرین مصداق ولی (ولی خاتم) است. این مسئله سبب شد، آثاری درباره خاتمالولایة پدید آید.(112) سیدحیدر آملی با استناد به کلمات عارفانی چون: سعدالدین حموی، صدرالدین قونوی، عبدالرزاق کاشانی، جنید بغدادی، شبلی، معروف کرخی و بایزید بسطامی، ولایت مقیده را از آن حضرت صاحبالامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ولایت مطلقه را از آن حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می داند.(113) صدرالدین قونوی پس از تقسیم امامت به بی واسطه که مستقیم از جانب خداوند منصوب می گردد و با واسطه که یکی از اولیای الهی او را نصب میکند؛ امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از نوع اول میداند که خلیفةالله و قلمرو خلافت او حد و مرزی ندارد. دلیل بیواسطهبودن این است که رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) خلافت ایشان را به خود نسبت نداد و او را خلیفه خود نخواند، بلکه فرمود او خلیفةالله است.(114) قونوی اصل ولادت حضرت را پذیرفته، اگرچه در اینکه حضرت فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) هست به خطا رفته است.(115) هانری کربن با الهام از عرفان اسلامی و متأثر از فلاسفه و عارفان شیعی ولایت را به مطلقه و مقیده تقسیم کرده و مصداق خاتم اولیای مطلقه را امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و مصداق خاتم ولایت محمدیه را حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته است.(116)
6. تأثیر آموزه مهدویت در جنبشهای اسلامی اهلسنت
در میان اهلسنت انقلابهایی رخ داده است که برخی انقلابها و جنبشها با ادعای مهدویت بوده است. محمدبن عبدالله تومَرت (م 475ق)، سیدمحمد جونپوری (م 910ق)، سیداحمد بَریلوی (م 1246ق)، مهدی سودانی (م 1885م) غلاماحمد قادیانی (1908م)، محمدبن عبدالله قحطانی (م 1400ق)(117) از مهمترین افرادی بودند که با ادعای مهدویت دست به قیام زده اند. ابوعبدالله محمدبن عبیداللهبن تومرت (م 524ق) دولت موحدون را در تینملل مراکش پایهگذاری کرد. او در فقه، گرایش شافعی داشت و در اثبات شریعت به عقل بیاعتماد و اشعری مسلک بود، اما اصل امامت و عصمت را از شیعیان اخذ کرده است. او امامت را رکنی از ارکان دین میدانست که جز بهبرکت اعتقاد به آن اقامه حق در دنیا درست نیست. او معتقد بود در هیچ زمانی از عهد عاد و نوح به بعد، زمین خالی از قائم نبوده است. افزونبر این امام باید در جمیع جهات معصوم و بری از باطل باشد.(118) بنابراین او افزونبر ضرورت استمرار امام، قائل به عصمت امام بود. پس با تبلیغ نظریه امامت و طرح روایات مهدویت، خود را امام معصوم دانست.(119) نمونه دیگر قیام محمدبن عبدالله قحطانی در سال 1400ق در مسجدالحرام است. او خود را از نسل امام حسین معرفی کرد. این در حالی است که بیشتر اهلسنت معتقدند مهدی موعود از فرزندان امام حسن مجتبی است.
نتیجهگیری
باید گفت آموزه مهدویت نزد شیعه، شکل یقینی دارد، اما دیگران در رویارویی با این اندیشه، تطورات گوناگونی داشته اند. این اندیشه در میان امامیه چنان پویاست که توجه دیگران را به خود جلب کرده است؛ بهگونه ای که در میان متون خود به پذیرش اندیشه شیعی اذعان کرده اند. همچنین باتوجه به کارکردهای حکومت جهانی، برخی در مسیر ترویج ایدههای خود، جنبش های اسلامی علیه زورمداران به راه انداخته اند که ابنتومرت، نمونه ای از آنهاست، اما شاید اوج تأثیرگذاری این اندیشه را باید در میان عرفا دانست که نگاه افرادی چون ابنعربی، قونوی و نسفی به مهدی همانند شیعه است که وجود او در تمام دوران ضرورت دارد. البته این گروه صاحب ویژگیها را انسان کامل می دانند.(120)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.