پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) براي ايجاد آرامش در بصره به ابن عباس نوشت: «بصره محل نزول ابليس و كشتزار فتنه هاست، با اهل آن به نيكى رفتار كن، برادرت را به هنگام خطا كردن با نيكى سرزنش كن و شرّ او را از طريق بخشش از خودت دور ساز، خبر بدرفتارى تو با طايفه بنى تميم به من رسيده، هرگاه رئيس نيرومند اين طايفه غايب گردد مرد نيرومند ديگرى در ميان آنها ظاهر مى شود، و در عصر جاهليّت و در اسلام كسى در نبرد بر آنان پيشى نگرفته، آنها با ما پيوند خويشاوندى دارند ... پس اى ابوالعباس! خدا تو را رحمت كند مدارا كن در آنچه بر زبان و دست تو از خير و شرّ جارى مى شود؛ زيرا هر دو در اين امور شريكيم و سعى كن كه حُسن ظنّ من نسبت به تو پايدار ماند و نظرم درباره تو دگرگون نشود».
پاسخ تفصیلی:
مرحوم ابن ميثم در مقدمه شرح نامه 18 «نهج البلاغه» مى نويسد كه ابن عباس بعد از آنكه از طرف امير مؤمنان علي(عليه السلام) والى بصره شد نسبت به بنى تميم راه خشونت را در پيش گرفت؛ زيرا عداوت آنها را در روز جمل نسبت به امام(عليه السلام) و لشكر امام(عليه السلام) به خاطر داشت. آنها از پيروان طلحه و زبير و عايشه در آن روز بودند و ابن عباس به آنها حمله كرد و آنان را راند و آنها را پيروان شتر و ياران عسكر ـ نام شتر عايشه عسكر بود ـ و حزب شيطان مى ناميد. اين كار بر گروهى از شيعيان امام(عليه السلام) از بنى تميم سخت آمد كه از جمله آنها جارية بن قدامه بود. او نامه اى خدمت امام(عليه السلام) نوشت و از ابن عباس شكايت كرد و همين امر سبب شد كه امام(عليه السلام) نامه مورد بحث را براى ابن عباس بنويسد.
امام(عليه السلام) در آغاز اين نامه مى فرمايد: (بدان بصره محل نزول ابليس و كشتزار فتنه هاست. به همين دليل با اهل آن به نيكى رفتار كن و گره ترس و وحشت را از دل هاى آنها بگشا [تا آتش فتنه خاموش شود و آنها شرمنده گردند و احساس امنيت كنند])؛ «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ وَ مَغْرِسُ(1) الْفِتَنِ، فَحَادِثْ(2) أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِم». اينكه مى فرمايد: بصره مهبط و جايگاه فرود ابليس و محل رويش فتنه هاست، اشاره به اين است كه آنجا اقوام گوناگونى زندگى مى كنند كه هم نسبت به يكديگر مشكل دارند و هم نسبت به بيرون اين سرزمين و شايد به همين دليل، طلحه، زبير و عايشه آنجا را براى فتنه انگيزى بر ضد امام امير مؤمنان(عليه السلام) انتخاب كردند به خصوص اينكه آنجا مهم ترين بندر عراق است و بنادر معمولا مركز رفت وآمد اقوام مختلف اند. به همين دليل افكار التقاطى و نفوذى و مفاسد اخلاقى در اين گونه بندرگاه ها بيشتر است مگر اينكه اهالى آن تحت آموزش مستمر اخلاقى قرار گيرند. بعضى نيز معتقدند؛ هنگامى كه ابليس به زمين فرود آمد، بصره را جايگاه نخستين خود انتخاب كرد؛ ولى دليلى براى اين مطلب اقامه نكرده اند.
مهم اين است كه امام(عليه السلام) به ابن عباس دستور مى دهد: بهترين راه براى آرام كردن اين شهر آن است كه به مضمون آيه شريفه «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ * وَ ما يُلَقّاها إِلَّا الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ»(3) عمل كند؛ يعنى بدى هايى را كه آنها در جنگ جمل داشتند با نيكى پاسخ گويد تا آنان شرمنده احسان او گردند و دست از هر گونه مخالفت بردارند به علاوه بخشى از مخالفت آنها ممكن است به علت ترس از انتقام و مكافات عمل باشد هنگامى كه با آنها به نيكى رفتار شود آتش اين خوف و ترس فرو مى نشيند و آرامش جاى آن را مى گيرد.
امام(عليه السلام) به اين معنا در كلمات قصار اشاره فرموده و به صورت اصل كلى مى فرمايد: «عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ»(4)؛ (برادرت را به هنگام خطا كردن با نيكى سرزنش كن و شر او را از طريق بخشش از خودت دور ساز).
سپس امام(عليه السلام) بعد از ذكر اين مقدّمه وارد اصل مقصود مى شود و مى فرمايد: (بدرفتارى تو با طايفه بنى تميم و خشونت تو به آنها را به من گزارش داده اند)؛ «وَ قَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ(5) لِبَنِي تَمِيمٍ وَ غِلْظَتُك عَلَيْهِمْ».
آن گاه امام(عليه السلام) صفاتى براى طايفه بنى تميم ذكر مى كند كه دليل بر شايستگى آنها براى عفو و گذشت و نيكى كردن است. در نخستين صفت مى فرمايد: (طايفه بنى تميم كسانى هستند كه هرگاه رييس نيرومندى از آنها غايب گردد [و از دنيا برود] مرد نيرومند ديگرى در ميان آنها ظاهر مى شود)؛ «وَ إِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُُ». تعبير به نجم (ستاره) اشاره به اين است كه آنها هميشه داراى شخصيت هاى برجسته اى بودند كه اگر يكى از آنها از بين مى رفته، ديگرى جاى او را مى گرفته و به سبب همين، مردان مدير و مدبّر هميشه در ميان قبايل عرب درخشيده اند.
در دومين وصف آنها به شجاعتشان اشاره كرده و مى فرمايد: (و نه در عصر جاهليّت و نه در عصر اسلام كسى در نبرد بر آنان پيشى نمى گرفت)؛ «وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ(6) فِي جَاهِلِيَّةٍ وَ لَا إِسْلَامٍ».
در سومين و آخرين وصف مى فرمايد: ([اضافه بر اين] آنها [قبیله بنی تمیم] با ما پيوند خويشاوندى نزديك و قرابت خاص دارند كه ما نزد خداوند به وسيله صله رحم نسبت به آنها مأجور خواهيم بود و با قطع آن مؤاخذه خواهيم شد)؛ «وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً، وَ قَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا، وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا».
مفسّران «نهج البلاغه» دليل خويشاوندى را اين مى دانند كه بنى تميم و بنى هاشم به واسطه جد اعلاى آنها كه الياس بن مضَر بود (مطابق اين بيان هاشم با سيزده واسطه به الياس مى رسد) همچنين بنى تميم نيز با واسطه هاى زيادى به او مى رسند؛ ولى از آنجا كه مسئله خويشاوندى در اسلام بسيار اهمّيّت دارد امام(عليه السلام) حتى با اين مقدار واسطه باز هم آنها را خويشاوند نزديك شمرده است. علاوه بر اين، بعضى گفته اند كه در ميان هاشم و تميم از طريق دامادى و ازدواج دو فاميل با يكديگر رابطه اى برقرار بود. بعضى نيز گفته اند كه يكى از همسران امام علي(عليه السلام) به نام ليلا بنت مسعود حنظليه از بنى تميم بود؛ ولى با توجّه به اينكه ارتباط سببى به عنوان رحم شناخته نمى شود، بلكه بايد رابطه نسبى باشد، اين دو تفسير بعيد به نظر مى رسد.
در پايان اين نامه، امام(عليه السلام) به ابن عباس دستور مدارا كردن و خويشتندارى در برابر مخالفان به طور كلى و بنى تميم به طور خاص مى دهد و مى فرمايد: (بنابراين اى ابوالعباس!، خدا تو را رحمت كند خويشتندار باش و مدارا كن در آنچه بر زبان و دست تو از خير و شر جارى مى شود؛ زيرا هر دو در اين امور شريك هستيم و سعى كن كه حسن ظنّ من نسبت به تو پايدار بماند و نظرم درباره [شايستگى هاى تو براى امر حكومت] دگرگون نشود؛ والسلام)؛ «فَارْبَعْ(7) أَبَا الْعَبَّاسِ!، رَحِمَكَ اللَّهُ فِيمَا جَرَى عَلَى لِسَانِكَ وَ يَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ! فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذَلِكَ، وَ كُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِكَ، وَ لَا يَفِيلَنَ(8) رَأْيِي فِيكَ، وَ السَّلَام».
منظور از خير و شرّ، سود و زيان است؛ يعنى كارهايى كه ممكن است منشأ ظلم و يا زيانى شود و شرّ به معناى ظلم و ستم نيست؛ زيرا ابن عباس كسى نبود كه بر شخصي ظلم كند.
قابل توجّه اينكه امام(عليه السلام) در دستورى كه درباره مدارا كردن با مخالفان مى دهد به اين نكته اشاره مى فرمايد كه تو نماينده منى و هر كارى از تو سر زند، هم به حساب تو مى نويسند و هم به حساب من، بنابراين بايد كاملاً مراقب باشى. اين سخن مانند آن است كه به علماى دين گفته مى شود مراقب كار خود باشيد؛ زيرا كارهايى كه شما انجام مى دهيد هم به حساب خودتان مى نويسند و هم به حساب اسلام. امام(عليه السلام) در آن جمله آخر هشدارى به ابن عباس نيز مى دهد كه اگر خويشتندارى و مدارا را پيشه نكند ممكن است نظر امام(عليه السلام) درباره او تغيير كند و اين تأكيد ديگرى است بر دستورى كه حضرت بيان فرمود. در عبارت بالا امام(عليه السلام) ابن عباس را به عنوان «ابوالعباس» خطاب مى كند و كنيه اوست و در عرب معمول است كه هنگامى كه مى خواهند به كسى احترام بگذارند نام اصلى او را نمى برند؛ بلكه او را به كنيه صدا مى زنند يا به لقب و در اينجا امام(عليه السلام) احترام عبدالله بن عباس را كاملاً حفظ فرموده و او را به كنيه اش صدا زده است.(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.