پاسخ اجمالی:
یزید مردى عیاش شراب خواره بود. او سگ، میمون، یوز و حیوانات شکارى نگه می داشت. در ایام او غنا در مکه و مدینه رواج یافت و مردم آشکارا شراب خوارگى کردند. از یزید و وابستکان به او اخبار عجیب و قبایح فراوانی وجود دارد، از شراب خوارگى و قتل دختر زاده پیغمبر و لعن وصى پیغمبر تا ویران کردن و سوختن کعبه و خونریزى و فسق و فجور و اعمال دیگر، که از آمرزش آن مأیوس باید بود.
پاسخ تفصیلی:
یزید مردى عیاش بود، سگ و میمون و یوز و حیوانات شکارى نگه می داشت، و شراب خواره بود.
روزى به شراب نشسته بود و ابن زیاد بطرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین بود، رو به ساقى خود کرد و شعرى بدین مضمون خواند: «جرعه اى بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین منست و همه جهاد و غنیمت من بدو وابسته است.»(1) سپس به مغنیان بگفت تا شعر او را با آواز و ساز بخوانند.
اصحاب و عمال یزید نیز از فسق او پیروى کردند. در ایام وى غنا در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب بکار رفت و مردم آشکارا شراب خوارگى کردند.
یزید میمونى داشت که کنیه او را ابو قیس کرده بود و او را در مجلس شراب خود مى نشانید و متکائى برایش مى نهاد، میمونى زرنگ بود و او را بر خر وحشى که تعلیم یافته بود و زین و لگام داشت، می نشانیدند و روز مسابقه با اسبان مسابقه میداد. یک روز مسابقه را برد و نى مخصوص را ربود و پیش از اسبان وارد محوطه شد، ابو قیس قبائى از حریر سرخ و زرد بتن و کلاهى از دیباى الوان بسر داشت، خر وحشى نیز زینى از حریر سرخ منقش و الوان داشت. یکى از شاعران شام در این باره شعرى گفته بدین مضمون: «اى ابو قیس عنان آن را سخت بگیر که اگر بیفتى اطمینانى از سلامت تو نیست،چه کسی میمونى را دیده است که به وسیله آن خرى از اسب هاى امیر مؤمنان سبق ببرد؟»(2)
وقتى حسین بن على رضى الله عنهما در کربلا کشته شد و ابن زیاد سر او را پیش یزید فرستاد، دختر عقیل بن ابى طالب با تنى چند از زنان قوم خود اشعارى بدین مضمون می خواند: «اگر پیمبر شما بگوید: شما که آخرین امتها هستید، پس از من با خاندانم چه کردید، یک نیمه آنها اسیرند و یک نیمه در خون غوطه ورند، این پاداش من بود که بشما سفارش کردم با خویشاوندان من نیکى کنید، اگر چنین بگوید در جواب او چه خواهید گفت؟».(3)
ابو الاسود دؤلى نیز ضمن قصیدهاى در باره رفتار ابن زیاد با حسین، چنین گوید: «از فرط غم می گوئیم خدا ملک بنى زیاد را نابود کند و آنها را بسبب مکر و خیانتى که کردند از میان بردارد، چنانکه قوم ثمود و عاد را از میان برداشت.»(4)
وقتى ستم یزید و عمال وى عام شد و اعمال فسق وى آشکار شد، پسر دختر پیمبر خدا(صلی الله علیه وآله) را با یارانش کشت و شراب خوارگى کرد و سیرت فرعونى گرفت، بلکه فرعون در کار رعیت از او عادل تر و در کار خاصه و عامه منصف تر بود. نتیجه چنان شد که اهل مدینه حاکم وى را، که عثمان بن محمد بن ابى سفیان بود، با مروان حکم و دیگر بنى امیه برون کردند. و این بهنگامى بود که ابن زبیر راه زهد و خدا دوستى مى پیمود و دعوى خلافت میکرد و این بسال شصت و سوم بود. و مردم مدینه بنى امیه و حاکم یزید را با اجازه ابن زبیر بیرون کردند. مروان این را غنیمت شمرد که آنها را دستگیر نکردند و پیش ابن زبیر نبردند. امویان بسرعت سوى شام رفتند. خبر رفتار اهل مدینه با بنى امیه و حاکم یزید به یزید رسید و سپاهى از مردم شام بسردارى مسلم بن عقبه مردى بفرستاد که مدینه را غارت کرد و مردم آنجا را بکشت و باقیمانده مردم مدینه با وى بعنوان بندگى یزید بیعت کردند. وى مدینه را که پیمبر (طیبه) عنوان داده بود و در باره آن گفته بود: «هر که مردم مدینه را بترساند خدایش بترساند»، (نتنه) یعنى متعفن نامیده بدین جهت مردم مسلم را که خدایش لعنت کناد، بسبب اعمال زشتش، مجرم و مسرف نام دادند.
....وقتى سپاهى که مسرف سردار آن بود، بنزدیک مدینه بمحل معروف حره رسید، مردم مدینه بسردارى عبد الله بن مطیع عدوى و عبد الله بن حنظله انصارى، غسیل الملائکه، بجنگ او بیرون آمدند، جنگى بزرگ رخ داد و خلق بسیار از بنى هاشم و سایر قریش و انصار و دیگران کشته شدند، از خاندان ابو طالب دو نفر کشته شد، عبد الله بن جعفر بن ابى طالب و جعفر بن محمد بن على بن ابى طالب، از بنى هاشم، از غیر خاندان ابو طالب، فضل بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبد المطلب، حمزة بن عبد الله بن نوفل بن حارث بن عبد المطلب و عباس بن عتبة بن ابى لهب بن عبد المطلب، کشته شدند. هفتاد و چند نفر از سایر قرشیان و معادل آن از انصار و چهار هزار کس از مردم دیگر ، بجز آنها که شناخته نشده بودند، بقتل رسیدند.
مردم بعنوان بندگى یزید بیعت کردند - «بایع الناس على أنهم عبیدٌ لیزید» - و هر که از بیعت دریغ ورزید از دم شمشیر گذشت، بجز على بن حسین بن على بن ابى طالب، ملقب به سجاد و على بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب.
محمد بن اسلم در باره واقعه حره گوید: «اگر روز حرهِ واقم ما را بکشید، ما اول کسان هستیم که در راه اسلام کشته شده ایم. ما شما را در بدر خوار کردیم و با شمشیرهاى خود شما را به وضع بدى انداختیم».(5)
مردم، على بن حسین را دیدند که به قبر پیغمبر پناه برده بود و دعا می خواند، وى را پیش مسرف آوردند که نسبت بدو خشمگین بود و از او و پدرانش بیزارى مى جست و چون او را دید که نزدیک می شد، بلرزید و جلو او برخاست و وى را پهلوى خود نشانید و گفت: «حاجات خود را از من بخواه.» و در باره هر یک از کسانى که در معرض کشتن بودند تقاضا کرد. پذیرفته شد. پس از آن از پیش مسرف برفت از على پرسیدند که دیدیم لب هاى تو تکان می خورد چه میگفتى؟ گفت: «می گفتم: «اللهم رب السموات السبع و ما أظللن و الارضین السبع و ما اقللن و رب العرش العظیم رب محمد و آله الطاهرین، اعوذ بک من شره و ادرأ بک فى نحره أسألک أن تؤتینى خیره و تکفینى شره.» «به مسلم گفتند تو درباره این جوان و پدرانش ناسزا می گفتى اما چون پیش تو آمد حرمتش داشتى. گفت: این به اختیار من نبود که دلم از ترس او پر شده بود».
.... وقتى مسرف در مدینه این همه قتل و غارت و اسارت و اعمال دیگر (6) مرتکب شد، از آنجا با سپاه خود که همه شامى بودند خارج شد و به سوی مکه حرکت کرد تا به فرمان یزید، ابن زبیر و مردم مکه را سرکوبى کند و این در سال شصت و چهارم بود.
وقتى سپاه به محل معروف به قدید رسید، مسرف، لعنة الله علیه مرد و حصین بن نمیر را بفرماندهى سپاه گماشت. حصین تا مکه پیش رفت و آنجا را محاصره کرد، ابن زبیر به کعبه پناه برد و خود را پناهنده کعبه عنوان نمود و بدین عنوان شهرت یافت.... ، حصین و شامیان از کوه ها و تنگه ها منجنیق ها و عرابه ها بر ضد مکه بکار انداختند. ابن زبیر در مسجد الحرام بود، مختار بن ابو عبید ثقفى نیز جزو یاران ابن زبیر و با او بیعت کرده بود، بشرط آنکه خلاف رأى مختار رفتار نکند. سنگ منجنیق ها و عرابه ها به کعبه می خورد، همراه سنگ ها آتش و نفت و پاره هاى کتان و دیگر چیزهاى آتش انگیز می انداختند، کعبه ویران شد و سوخت و این در روز شنبه، سوم ماه ربیع الاول سال مذکور و یازده روز پیش از مرگ یزید بود.
ابو وجزه مدنى در این باب می گوید:«ابن نمیر کار بدى کرد که مقام و مصلى را سوزانید.»(7)
از یزید و وابستکان به او اخبار عجیب و قبایح فراوانی وجود دارد، از شراب خوارگى و قتل دختر زاده پیغمبر و لعنت وصى پیغمبر تا ویران کردن و سوختن کعبه و خونریزى و فسق و فجور و اعمال دیگر، که از آمرزش آن مأیوس باید بود.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.