پاسخ اجمالی:
توقف اسيران در شام فرصت خوبى به امام سجاد(ع) داد تا مردم شام را كه در اثر تبليغات چهل ساله معاويه شناخت صحيحى از اسلام و خاندان پيامبر(ص) نداشتند، آگاه سازند. خطبه امام سجاد(ع) در اين ميان نقشى تعيين كننده داشت و يزيد را رسواى خاص و عام ساخت.
پاسخ تفصیلی:
سفر بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به شام، در رساندن پيام انقلاب حسين(علیه السلام) و افشاى ماهيت پليد حكومت يزيد، نقش اساسى داشت. آنان در لباس اسارت همان جهاد مقدسى را انجام دادند كه حسين(علیه السلام) در لباس خون و شهادت انجام داد. توقف اسيران در شام فرصت خوبى به آنان داد تا مردم شام را كه در اثر تبليغات چهل ساله معاويه شناخت صحيحى از اسلام و خاندان پيامبر نداشتند، آگاه سازند. از اين رو باز ماندگان حسين(علیه السلام) از هر مناسبتى در اين زمينه بهره بردارى مى كردند. خطبه امام سجاد(علیه السلام) كه در يكى از روزهاى توقف در شام ايراد شد، در اين ميان نقشى تعيين كننده داشت و يزيد را رسواى خاص و عام ساخت.
مرحوم «علامه مجلسی» به نقل از صاحب «مناقب» و ديگران مى نويسد: روايت شده است كه روزى يزيد دستور داد منبرى گذاشتند تا خطيب بر فراز آن سخنانى در نكوهش حسين(علیه السلام) و على(علیه السلام) براى مردم ايراد كند. خطيب بالاى منبر رفت و پس از حمد و ستايش خداوند، سخنان زيادى در نكوهش على بن ابى طالب و حسين بن على(علیهما السلام) گفت و سپس در مدح و ستايش معاويه و يزيد، داد سخن داد. و از آنان به نيكى ياد كرد. على بن الحسين(علیه السلام) [از ميان جمعيت] بر او بانگ زد:«واى بر تو اى خطيب! خشنودى خلق را به بهاى خشم خالق خريدى، و جايگاهت را در آتش دوزخ قرار دادى».
سپس گفت: يزيد! اجازه مى دهى بالاى اين چوب ها بروم و سخنانى بگويم كه در آن رضاى خدا باشد و براى حاضران نيز اجر و ثوابى؟ يزيد اجازه نداد. مردم گفتند: امير! اجازه بده بر منبر برود، شايد از او سخنى بشنويم (ببينيم چه مى گويد؟).
يزيد گفت: اگر او بر فراز اين منبر برود، پايين نمى آيد مگر آنكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا سازد.
كسى گفت: امير مگر اين (جوان اسير) چه مى داند و چه مى تواند بگويد؟! يزيد گفت: او از خاندانى است كه علم را از كودكى با شير مكيده اند و با خون آنها در آميخته است.
مردم آنقدر اصرار ورزيدند تا سرانجام يزيد اجازه داد. آنگاه حضرت بر عرشه منبر قرار گرفت، و ابتدا خدا را حمد و ستايش كرد و سپس خطبه اى ايراد كرد كه اشك ها را از ديدگان سرازير كرد و دل ها را به لرزه در آورد.
آنگاه فرمود: مردم! خداوند به ما (خاندان پيامبر) شش امتياز ارزانى داشته و با هفت فضيلت بر ديگران برترى بخشيده است:
شش امتياز ما اين است كه خدا به ما: علم، حلم، بخشش و بزرگوارى، فصاحت، و شجاعت داده و محبت ما را در دلهاى مؤمنان قرار داده است.
هفت فضيلت ما اين است كه: پيامبر بر گزيده خدا از ماست، صديق (على بن ابى طالب) از ماست، جعفر طيار از ماست، شير خدا و شير رسول او (حمزه سيد الشهدا) از ماست، دو سبط اين امت - حسن و حسين - از ماست، زهراى بتول (و يا: مهدى) از ماست.(1)
مردم! هر کس که ما را شناخت که شناخت، و هر کس نشناخت خود را بدو معرفى مى كنم: من پسر مكه و منايم، من پسر زمزم و صفايم، منم فرزند آن بزرگوارى كه«حجر الأسود» را با گوشه و اطراف عبا برداشت،(2) منم فرزند بهترين كسى كه احرام بست و طواف و سعى به جا آورد، منم فرزند بهترين انسان ها، منم فرزند كسى كه (در شب معراج) از مسجد الحرام به مسجد الأقصى برده شد، منم پسر كسى كه (در سير آسمانى) به سدره المنتهى رسيد، منم پسر كسى كه در سير ملكوتى آنقدر به حق نزديك شد كه رخت به مقام «قاب قوسين او ادنى» كشيد (بين او و حق دو كمان يا كمتر فاصله بود)، منم فرزند كسى كه با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند كسى كه خداوند بزرگ به او وحى كرد، منم فرزند محمد مصطفى، منم فرزند على مرتضى، منم فرزند كسى كه آنقدر با مشركان جنگيد تا زبان به «لا اله الا الله» گشودند، منم فرزند كسى كه در ركاب پيامبر خدا با دو شمشير و دو نيزه جهاد كرد،(3) دوبار هجرت كرد،(4) و دو بار با پيامبر بيعت نمود، در بدر و حنين شجاعانه جنگيد، و لحظه اى به خدا كفر نورزيد، من فرزند كسى هستم كه صالح ترين مؤمنان، وارث پيامبران، نابود كننده كافران، پيشواى مسلمانان، نور مجاهدان، زيور عابدان، فخر گريه كنندگان(از خشيت خدا)، شكيباترين صابران، بهترين قيام كنندگان از تبار ياسين - فرستاده خدا – است.
جدّ من كسى است كه پشتيبانش جبرئيل، ياورش ميكائيل و خود حامى و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقين (از دين بدر رفتگان) و ناكثين (پيمان شكنان) و قاسطين (ستمگران) جنگيد، و با دشمنان كينه توز خدا جهاد كرد. منم پسر برترين فرد قريش كه پيش از همه به پيامبر گرويد و پيشگام همه مسلمانان بود. او خصم گردنكشان، نابود كننده مشركان، تير خدايى براى نابودى منافقان، زبان حكمت عابدان، يارى كننده دين خدا، ولى امر خدا، بوستان حكمت الهى، و كانون علم او بود...
سپس فرمود: منم پسر فاطمه زهرا(عليها السلام)، منم پسر سرور زنان... امام در معرفى خود، و در حقيقت: معرفى شجره نامه امامت و رسالت، آنقدر داد سخن داد كه صداى گريه و ناله مردم بلند شد.
يزيد ترسيد شورشى بر پا شود، لذا به مؤذن دستور داد تا اذان بگويد. مؤذن بپا خاست و اذان را شروع كرد و گفت:
«الله اكبر، الله اكبر».
امام فرمود: بلى هيچ چيز از خدا بزرگتر نيست، و چون موذن گفت: «اشهد ان لا اله الله»، گفت: بلى مو و پوست و گوشت و خون من به يگانگى خدا شهادت مى دهند. همين كه مؤذن گفت: «أشهد ان محمد رسول الله(صلى الله عليه و آله و سلم)»، امام از بالاى منبر رو به يزيد كرد و گفت: يزيد! آيا محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) جد من است يا جد تو؟ اگر بگويى جد تو است، دروغ گفته اى و حق را انكار كرده اى، و اگر بگويى جد من است، پس چرا فرزندان او را كشتى؟!...(5)
«عماد الدين طبرى»، از دانشمندان قرن هفتم هجرى، در كتاب«كامل بهائى» در پايان خطبه حضرت سجاد مى نويسد:
«... ( امام سجاد) گفت: اى يزيد، اين رسول عزيز كريم، جد من بوده است يا جد تو؟ اگر گويى كه جد تو بوده است عالميان دانند كه دروغ مى گويى و اگر بگويى كه جد من بوده چرا پدرم را بي گناه شهيد كردى و مال او را به تاراج دادى و حرم او را به اسيرى آوردى؟
اين بگفت و دست زد و جامه بدريد و در گريه افتاد و گفت: به خدا كه اگر در دنيا كسى هست كه رسول جد او باشد، به غير از من نباشد، پس چرا اين مرد پدر مرا به ظلم كشت و ما را، چنانكه اسيران روم (را) آورند، آورد؟ پس گفت: اى يزيد، اين كار كردى و مى گويى «محمد رسول الله» و روى به قبله مى كنى؟ واى بر تو، روز قيامت جد من و پدر من خصم تو باشد!
يزيد لعين در اين اثنا بانك بر مؤذن زد كه قامت بگو، زمزمه و دمدمه اى عظيم در خلق افتاد، بعضى نماز كرده و بعضى نماز نكرده، پراكنده شدند».(6)، (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.