پاسخ اجمالی:
عثمان کارهایى کرد که در اسلام سابقه نداشت و باعث خشم مسلمانان گردید؛ مثل سپردن کارهاى مهم حکومت به افراد نااهل و فاسق و بخشیدن غنائم به آنان و آزار به شخصیتهاى بزرگ اسلامی. سرانجام گروهى از اصحاب پیامبر(ص) ایرادهاى مهم را به عثمان رساندند. او به جاى سپاسگزارى، پاسخ اهانت آمیزى داد. روز به روز فریاد انتقاد بلندتر مى گشت. سرانجام مخالفین عثمان، تصمیم بر عزل او گرفته و بعد از این که چندین بار به او برای جبران گذشته مهلت داده شد و او پیمان شکنی کرد، مردم خشمگین او را کشتند.
پاسخ تفصیلی:
بى شک دوران خلافت عثمان مخصوصاً سالهاى پایانى آن، از طوفانى ترین سالهاى قرن نخست اسلام است که مورّخان به طور گسترده درباره آن بحث کرده اند. به اعتقاد بعضى صحیح ترین اخبار در مورد عثمان آن است که طبرى در تاریخ خود آورده است. خلاصه مطالب او چنین است:
عثمان کارهایى کرد که در اسلام سابقه نداشت و باعث خشم مسلمانان گردید. نمونه اى از این اعمال سپردن کارهاى مهم حکومت مسلمانان به افراد نااهل و افراد فاسق و سفیه و بى دین و بخشیدن غنائم به آنان و آزار و ستم طاقت فرسا به شخصیتهاى بزرگى مانند ابوذر و عمّار یاسر و عبدالله بن مسعود و مانند اینها بود.
او ولید بن عقبه را والى کوفه ساخت که شراب مى نوشید و در حال مستى به میان مردم مى آمد و رسوایى هایى به بار آورد که گروهى نزد عثمان به آن شهادت دادند و بعد از عزل او سعید بن عاص را ـ که او نیز مرد تبهکارى بود ـ به جاى وى نشاند. سعید با اعمال ناروایش خشم مردم را برانگیخت و مردم به مخالفت با او برخاستند. عثمان به جاى این که آتش فتنه را خاموش کند دستور داد رهبران مخالفان را به شام تبعید کنند. آنها در شام بر معاویه شوریدند. عثمان مجبور شد که آنان را به کوفه بازگرداند، و دگربار آنها را به حمص تبعید کرد.
نه تنها در کوفه که در نقاط دیگر نیز انتقادها بالا گرفت. سرانجام گروهى از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) گردهم آمدند و ایرادهاى مهم را به وسیله عامر بن قیس ـ که مردى پاک طینت و خداشناس بود ـ به عثمان رساندند. او به جاى این که از این خیرخواهى سپاسگزارى کند پاسخ اهانت آمیزى به فرستاده آنها داد.
وضع مدینه روز به روز ناآرام تر مى شد و فریاد انتقاد بلندتر مى گشت. عثمان، ناچار شد که گروهى مانند سعید بن عاص و معاویة بن ابى سفیان و عمروعاص را براى مشورت دعوت کند و با آنها به شور بنشیند. بعضى گفتند: «صلاح، این است که مردم را به جهاد مشغول سازى تا این مسائل فراموش شود.» ولى سعید بن عاص، او را به انتقام گیرى از سران انتقاد کنندگان تشویق کرد و گفت: «اگر آنها رهبران خود را از دست بدهند متفرّق خواهند شد».
کم کم مردم در انتقاد به عثمان، جسورتر شده و گفتند: «تو بنى امیه را بر دوش مردم سوار کرده اى یا عدالت کن یا از خلافت کناره گیرى».
عثمان که قدرت تصمیم گیرى را از دست داده بود، به فرماندهان خود گفت تا مردم را براى جهاد آماده کنند، ولى این دستور مشکلى را حل نکرد.
سرانجام در سال 35 هجرى مخالفینش در شهرهاى مهم اسلامى با هم مکاتبه کردند و تصمیم بر عزل عثمان و فرماندارانش گرفتند. گروهى از مصر و گروه دیگرى از کوفه و گروه بسیارى از بصره، به عنوان زیارت خانه خدا حرکت کرده و به سوى مدینه آمدند و مردم مدینه را از تصمیم خود باخبر ساختند. مهاجران و انصار ـ که از عملکرد عثمان ناراضى بودند ـ به حمایت او برنخاستند. مخالفان به آسانى وارد مدینه شدند و خانه عثمان را محاصره کردند، ولى مانع از رفت و آمد افراد نبودند.
عثمان از این هجوم عمومى سخت در وحشت فرو رفت و نزد امام على (علیه السلام) آمد و از آن حضرت تقاضا کرد که نزد معترضان برود و آنها را از راهى که در پیش گرفته اند منصرف سازد. امام (علیه السلام) فرمود: «با چه شرایطى آنها را راضى کنم؟»
عثمان عرض کرد: «با این شرط که من، بعد از این تنها با صلاح اندیشى شما کار مى کنم.» امام (علیه السلام) فرمود: «بارها تو را نصیحت کرده ام و تو هم وعده داده اى، ولى به وعده ات وفا نکرده اى و به سخنان مروان و معاویه و امثال آنها گوش فرا دادى».
سرانجام امام (علیه السلام) پذیرفت و براى فرونشاندن خشم مردم با گروهى از مهاجران و انصار حرکت کرد و نزد معترضان آمد. مخصوصاً با مصریان که انتقادهاى شدیدى داشتند مذاکره فرمود و آنها قبول کردند که به مصر بازگردند.
به عثمان نیز سفارش فرمود که به تمام شکایت مردم رسیدگى کند و از کارهاى گذشته توبه کند.
عثمان خطبه اى خواند و آشکارا اعلام توبه کرد و قول داد به تمام شکایات مردم رسیدگى کند.
هنگامى که عثمان به منزل بازگشت دید مروان و عده اى از بنى امیه در منزلش گرد آمده اند. مروان گفت: «سخن بگویم یا ساکت بنشینم»؟ همسر عثمان فریاد زد: «ساکت باش! به خدا شما قاتل عثمان و یتیم کننده اطفالش خواهید بود. او به مردم وعده داده و باید به وعده اش وفا کند».
مروان ساکت ننشست و گفت: «سخنى را که گفتى به صلاح خلافت تو نبود».
عثمان تحت تأثیر مروان قرار گرفت و به او دستور داد تا مردم را پراکنده کند.
مردم به خانه امام على(علیه السلام) رفتند و جریان را گزارش دادند.
امام (علیه السلام) فرمود: «اگر در خانه بنشینم عثمان مى گوید که مرا تنها گذاردى و خوار کردى و اگر براى او صلاح اندیشى کنم، باز مروان او را بازیچه خود قرار مى دهد.» سپس به خانه عثمان رفت. فرمود: «به وعده خود وفا نکردى و به سخنان ناصواب مروان ـ که برخلاف دین و عقل است ـ گوش دادى. من از این پس به سراغ تو نخواهم آمد».
معترضان مصرى که عدد آنها بالغ بر دو هزار نفر بود و به خاطر اطاعت از فرمان على (علیه السلام) راه بازگشت به مصر را مى پیمودند، بعد از سه روز به مدینه بازگشتند و نامه اى را که از غلام عثمان در بین راه گرفته بودند به این مضمون ارائه دادند. در آن نامه عثمان به فرماندارش در مصر دستور داده بود که بعضى از سران معترضان را به دار آویزد و برخى را شدیداً مجازات کند.
آنها نزد امام على (علیه السلام) آمدند و جریان را بازگو کردند. امام (علیه السلام) از عثمان توضیح خواست. عثمان انکار کرد که چنین نامه اى نوشته باشد بعضى گفتند که این کار مروان است. مصریان گفتند: «مگر مروان تا این اندازه جرأت و نفوذ دارد که مُهر او را پاى نامه بزند و همراه غلام عثمان با شتر بیت المال به سراغ چنان مأموریتى بفرستد؟!» عثمان اظهار بى اطلاعى کرد.
مردم در پاسخ گفتند: «اگر راست مى گویى تو لایق این خلافت نیستى، چرا که دیگران این گونه بر تو مسلط اند، و اگر دروغ مى گویى باز هم شایستگى خلافت بر مسلمانان را ندارى. پس در هر صورت باید کنار بروى. چند بار توبه کرده اى باز آن را شکسته اى، بنابراین یا از خلافت کنار برو یا کشته خواهى شد و یا ما در راه خدا شهید مى شویم».
عثمان گفت: «اگر کشته شوم بهتر از آن است که از خلافت کناره گیرى کنم».
روز به روز روزگار بر عثمان سخت تر مى شد. بار دیگر از امام على (علیه السلام) تقاضا کرد که بین او و مردم وساطت و ضرب الأجلى تعیین کند تا به شکایات مردم رسیدگى کند.
سه روز او را مهلت دادند، امّا در پنهانى وسایل جنگ را آماده مى کرد. سه روز گذشت و خبرى نشد.
گفتنى است که عثمان به معاویه نامه نوشته بود که هر چه زودتر خود با لشکرى به یارى او بشتابد. ولى لشکر به موقع به یارى او نیامد.
سرانجام توده هاى مردم خشمگین و عصبانى ـ که پیمان شکنى هاى مکرّر عثمان را دیده بودند ـ به کلّى از او قطع امید کردند و به درون خانه او هجوم بردند و میان طرفداران عثمان و شورشیان نزاع شدیدى در گرفت و تعدادى از دو طرف کشته شدند. آنها در پایان به اتاقى که عثمان در آن بود هجوم بردند و او را کشتند.(1) ؛(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.