پاسخ اجمالی:
عثمان با دادن پست هاى و اموال مختلف به بنی امیه، آنان را تقویت کرد. شام در اختیار معاویه، کوفه در اختیار برادر مادری عثمان و بعد از او سعید بن عاص که او هم اموی بود قرار داشت. او پسردایی 25 ساله اش را فرماندار بصره و برادر رضاعی خود را فرماندار مصر کرد. حکم بن عاص و پسرش مروان نیز در حکومت عثمان نقش پررنگی داشتند. عثمان مروان را داماد و مشاور و معاون عالی خود قرار داد. نفوذ مروان به گونه اى بود که چنین به نظر مى رسید، عثمان فقط به اسم، خلیفه است و خلیفه واقعى مروان است.
پاسخ تفصیلی:
متأسّفانه عثمان بنى امیّه را از مناصب حکومتى دور نکرد و با دادن پست هاى مختلف و اموال فراوان به آنان، عملا در مسیر تقویت جبهه بنى امیّه کوشید!
سرزمین شام که از قبل در اختیار معاویه قرار داشت، در زمان خلافت عثمان نیز، همچنان در اختیار او بود و معاویه بیش از گذشته در جهت تقویت پایه هاى امارت خویش مى کوشید. این سخن براى محقّقان غیر متعصّب آشکار است که معاویه کسى بود که هرگز اسلام را باور نکرد. به تعبیر دانشمند معروف معاصر، ویل دورانت: (معاویه در کار دنیا ورزیده بود و به دین پایبند نبود. دین را پلیسى کم خرج مى دانست که نمى باید میان او و تمتّع از لذّات دنیا حایل شود!).(1)
عثمان، ولید بن عقبة بن ابى معیط برادر مادرى خویش(2) را والى کوفه ساخت.
ولید کسى است که آیه: «إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا»(3); (هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما نقل کند، تفحّص و بررسى کنید). درباره او نازل شده است. علاّمه امینى ادّعاى اجماع آگاهان به تأویل و تفسیر قرآن را بر این شأن نزول نقل مى کند.(4)
ولید کسى است که به گفته مسعودى، پیامبر(صلى الله علیه وآله) وى را اهل دوزخ دانسته است.(5)
وى به هنگام فرماندارى کوفه خلاف کاریهاى زیادى انجام مى داد که یکى از آنها نوشیدن خمر بود. روزى با همان حال براى نماز صبح حاضر شد و نماز صبح را چهار رکعت خواند.(6)
پس از عزل ولید ـ به سبب اعتراض همگانى و ایجاد جوّ بدبینى میان مسلمین ـ عثمان «سعیدبن عاص» (یکى دیگر از امویان) را فرماندار کوفه ساخت. از وى نیز امورى زشت در آنجا سرزد.(7)
سعید بن عاص از سرِ غرور و استبداد و بهره گیرى همه جانبه از امارت کوفه، آن شهر را «بستان قریش!» نامید که مورد اعتراض «مالک اشتر» قرار گرفت.(8)
فرماندار دیگر عثمان «عبداللّه بن عامر بن کریز» است که پسر دایى عثمان بود. وى پس از عزل «ابو موسى اشعرى» توسّط خلیفه، والى بصره شد. عبدالله فقط 25 سال داشت! که فرماندار این شهر بزرگ شد.
وى فردى رفاه طلب، خوشگذران و اهل ریخت و پاش بود. شیوه حکومتى وى مورد اعتراض مسلمانان قرار گرفت; ولى عثمان به اعتراضات ترتیب اثرى نداد.(9)
یکى دیگر از فرمانداران عثمان از قبیله بنى امیّه، «عبداللّه بن ابى سرح» برادر رضاعى عثمان بود. وى از سوى عثمان والى مصر شد.
درباره وى نوشته اند: او از دشمنان سرسخت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود که آن حضرت را مورد استهزا قرار مى داد و از این رو، رسول خدا(ص) فرمود: خون او هدر است، هر چند به پرده خانه کعبه چسبیده باشد.
به همین دلیل، وى مدّتى فرارى بود، تا آن که پس از مدّتى به مکّه آمد و به عثمان پناهنده شد و عثمان نیز او را پنهان نمود. آنگاه وى را در فرصتى مناسب نزد رسول خدا(ص) آورد و براى او شفاعت کرد. رسول اکرم(ص) پس از سکوتى او را عفو کرد. پس از آن که عثمان به اتّفاق عبداللّه خارج شد، رسول خدا(ص) فرمود: این سکوت من براى آن بود که کسى برخیزد و او را گردن بزند... .
او پس از آن که به ظاهر اسلام آورد، مرتدّ شد.
عبداللّه بن ابى سرح به هنگام فرماندارى مصر، با ستم و بیدادگرى با مردم رفتار مى کرد و همین سبب شکایت مصریان از وى نزد عثمان شد.(10)
از دیگر امویان که نقش بسزایى در تصمیم گیرى هاى عثمان داشت، مروان بن حکم بود.
عثمان در سال هاى نخستین حکومت خویش، عموى خود «حَکَم بن ابى العاص» و پسرش «مروان بن حکم» را که طرید (تبعیدى) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودند، به مدینه بازگرداند.
«ابن قتیبه» و «ابن عبد ربّه» و «ذهبى» که همگى از معاریف اهل سنّت هستند، مى گویند: از جمله امورى که مردم بر عثمان انتقاد داشتند، این بود که «حکم بن ابى العاص» را نزد خود جاى داد، در حالى که ابوبکر و عمر حاضر به این کار نشدند!(11)
عثمان «حَکَم» را مقرّب خویش ساخت و جبّه خز (لباس گرانقیمت) بر او پوشانید و جمع آورى زکات طایفه «قضاعه» را بر عهده او گذاشت و آنگاه همه آن مبلغ را ـ که سیصد هزار درهم بود ـ به وى بخشید.
مهمتر از آن، بزرگداشت «مروان بن حکم» است.(12) مروان که پسر عموى خلیفه بود، مورد توجّه ویژه عثمان قرار داشت. وى را به دامادى خویش انتخاب کرد و آنگاه او را به عنوان معاون و مشاور عالى خود برگزید.
محقّقان مى گویند: هر چند خلافت به ظاهر در دست عثمان قرار داشت، ولى نفوذ مروان به گونه اى بود که چنین به نظر مى رسید، عثمان فقط به اسم، خلیفه است! و خلیفه واقعى مروان است!(13)
على(علیه السلام) نیز با اشاره به این واقعیّت و نفوذ و سلطه مروان در دستگاه خلافت و تأثیرپذیرى عثمان از وى، خطاب به عثمان فرمود: «اَما رَضِیتَ مِنْ مَرْوانَ وَ لا رَضِىَ مِنْکَ إِلاَّ بِتَحَرُّفِکَ عَنْ دِینِکَ وَ عَنْ عَقْلِکَ مِثْلُ جَمَلَ الظَّعِینَةِ یُقادُ حَیْثُ یُسارُ بِهِ»؛ (تو از مروان راضى نمى شوى و او از تو خشنود نمى شود; جز آن که دین و عقلت را به انحراف بکشاند و (تو در برابر او) همانند شترى هستى که او را به هر سو بخواهند مى کشند!).(14)
در ماجراى شکایت و تظلّم مردم از فرمانداران عثمان و مراجعه آنان به مدینه و وعده هاى عثمان به رسیدگى به دادخواهى آنان، و سپس پیمان شکنى خلیفه، نقش مروان بسیار آشکار است که در منابع معتبر تاریخى به آن پرداخته شده است.
او چنان نفوذى در دستگاه خلافت عثمان داشت که اجازه نمى داد مردم به حدّاقل خواسته هاى مشروع خویش دست یابند و پیوسته عثمان را به مجازات دادخواهان تشویق مى کرد. تا آنجا که همسر عثمان (نائله) از شوهرش مى خواهد به سخنان مروان توجّهى نکند؛ چرا که نائله معتقد بود مروان و دیگر افراد بنى امیّه عاقبت عثمان را به کشتن خواهند داد!(15)
آرى; عثمان بسیار قبیله و خویشاوندان خود را دوست مى داشت و از این رو، آنان را بر جان و مال مردم مسلّط ساخت و ریاست و امارت بسیارى از شهرهاى اسلامى را به آنان سپرد. دلبستگى عثمان به بنى امیّه به قدرى است که گفته است:
«لَوْ أَنَّ بِیَدِی مَفاتِیحَ الْجَنَّةِ لاَعْطَیْتُها بَنِی أُمَیَّةَ حَتّى یَدْخُلُوها مِنْ عِنْدِ آخِرِهِمْ»؛ (اگر کلیدهاى بهشت در اختیارم باشد تمام آن را به بنى امیّه مى بخشم تا همگى وارد بهشت شوند).(16)، (17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.