پاسخ اجمالی:
چنين عالمى خطرهاى فراوانى دارد كه به بعضى از آن اشاره مى شود: الف: چنين عالمى در خدمت ظالمان قرار مى گيرد. ب: چنين علما و دانشمندان منحرفى، پايه هاى اعتقادى مردم را متزلزل مى كنند! ج: عالم منحرف مردم را به گناه مى كشاند!
پاسخ تفصیلی:
خداوند متعال در آيات 175، 176، 177 سوره اعراف، مثلی زده و مى فرمايد: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ * ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ؛ بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم؛ ولى [سرانجام] خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد * و اگر مى خواستيم، [مقام] او را با اين آيات [و علوم و دانشها] بالا مى برديم؛ [امّا اجبار، بر خلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم] و او به پستى گراييد، و از هواى نفس خود پيروى كرد. مثل او همچون سگ [هار] است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز كرده، زبانش را بيرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى كند؛ [گويى چنان تشنه دنياپرستى است، كه هرگز سيراب نمى شود] اين مثل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستانها را [براى آنها] بازگو كن، شايد بينديشند [و بيدار شوند] * چه بد مثلى دارند گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند ولى آنها به خودشان ستم مى كردند».
دورنماى بحث
در اين آيات سه گانه، سخن از عالم و دانشمندى است كه در مسير صحيح بوده و به مقامات معنوى عالى دست يافته است؛ ولى تدريجاً منحرف و از درگاه خداوند رانده شده است. خداوند چنين دانشمندى را به سگ هار تشبيه مى كند تا ديگران از او پند و عبرت گيرند.
شأن نزول آيه
در اينكه منظور از عالم و دانشمندى كه در اين آيه از او سخن به ميان رفته چه شخصى است، بين مفسّران گفتگوست.
مشهور مفسّران بر اين عقيده اند كه منظور «بلعم باعورا» است. او يكى از علماى بنى اسراييل بود كه در مسير عبادت، پيشرفت چشمگيرى داشت، تا آنجا كه به «اسم اعظم» دست يافته، «مستجاب الدّعوة» شد. هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام به مقام شامخ و رفيع نبوّت نايل شد، اين مسأله آتش حسادت را در دل و روح بلعم باعورا شعله ور ساخت. آتش حسادت هر روز فروزانتر می شد، فضايل او را در كام خود مى سوزاند. حسادت از يك سو، و دنياپرستى از سوى ديگر، سبب شد كه بلعم باعورا به دربار فرعون پناه آورده، از «وعاظ السّلاطين» شود و تمام افتخاراتش را از دست داده، عاقبت به شرّ شود.
قرآن مجيد داستان اين عالم منحرف را بيان فرموده، تا مايه عبرت ديگران شود.
بعضى ديگر از مفسّران برآنند كه منظور از عالم در آيه شريفه، «امية بن ابى الصلت» است. اميّه از شاعران معروف زمان جاهليّت است كه نخست ايمان آورد، سپس بر اثر حسادت به مقام پيامبر صلى الله عليه و آله بناى مخالفت نهاد.
خطر دانشمندان منحرف
بعلم باعورا از آن مقام بسيار والاى كه داشت، بر اثر هواپرستى و تبعيّت از شيطان سقوط كرد و به حدّى تنزّل نمود كه قرآن مجيد او را به يك حيوان درّنده تشبيه مى كند كه به هيچ كس رحم نكرده، حالت جنون و هارى به او دست مى دهد. عشق به دنيا، هواپرستى و تبعيّت از شيطان عالمى را - كه به اسم اعظم دست يافته بود - ديوانه كرد؛ به گونه اى كه مانند آن سگ هار هميشه تشنه است و از عطش دنياپرستى سيراب نمى گردد. چنين عالمى خطرهاى فراوانى دارد كه به بعضى از آن اشاره مى شود:
الف: چنين عالمى در خدمت ظالمان قرار مى گيرد.
«وعّاظ السلاطين» همواره در طول تاريخ در خدمت پادشاهان و حكمرانان ظالم بوده اند. روشن است كه خطر اين نوع دانشمندان از زمامداران ظالم كمتر نيست.
پادشاهى در زمانهاى گذشته تصميم گرفت تا برنامه خاصّى را اجرا كند. عالم و دانشمند دربارى را طلبيده، برنامه خود را به او ارائه كرد تا نظر «شرع» را درباره آن جويا شود. عالم منحرف خود فروخته، گفت: «نظر شرع وسيع است؛ تا اراده سلطان بر چه تعلّق گيرد»! يعنى هر چه اراده سلطان به آن تعلّق گيرد، به همان، صورت شرعى مى بخشيم!
آرى، اين گونه دانشمندان هستند كه ظلم ظالمان را توجيه مى كنند! اين افراد هستند كه پايه هاى ظلم را استحكام مى بخشند و مردم را از هر گونه تشيّج عليه ظلم، منصرف مى سازند. اين چنين دانشمندان بودند كه در دوران حكومت «بنى اميّه» و «بنى عباس» از قول پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه عليهم السلام به جعل حديث مى پرداختند و گاهى در مدح بعضى از سلاطين ظالم روايت جعل مى كردند!
ب: چنين علما و دانشمندان منحرفى، پايه هاى اعتقادى مردم را متزلزل مى كنند!
وقتى مردم عامى، عالم بى عملى را مشاهده كنند و دريابند كه او به گفته هاى خويش جامه عمل نمى پوشاند، اعتقاد آنها نسبت به دين سست مى گردد؛ و چه بسا درباره بهشت و جهنّم و حساب و كتاب قيامت نيز ترديد كنند و با خود بگويند: «اگر از قيامت خبرى هست، گويندگان دين به عمل سزاوارترند». بنابراين، اگر حاكمان ظالم دنياى مردم را تيره و تار مى كنند، دانشمندان منحرف آخرت مردم را تباه مى سازند.
ج: عالم منحرف مردم را به گناه مى كشاند!
كشورهاى مخالف اسلام، جهت مبارزه با دين مبين اسلام، در صد سال پيش، فرقه ضالّه اى را تأسيس كردند كه براى شدّت بخشيدن به آن، عالم منحرفى را در دامن خود پروراندند. او كتابى در تأييد اين فرقه، با سوء استفاده از آيات و روايات نوشت. اين عالم منحرف با كتابش، آنقدر گمراه كننده بود كه هيچ يك از پايه گذاران فرقه ضالّه، به اندازه اين دانشمند منحرف سبب گمراهى مردم نشدند.
از اين رو، فرهيختگان معارف الهى بايد بدانند كه سبب انحراف اين نوع دانشمندان عدم اخلاص آنهاست. آنها از ابتداى تحصيل، رضا و خشنودى حضرت حق را در نظر نداشتند و هميشه ديناپرستى و پيروى از هوى و هوس را وجهه همّت خود قرار داده اند و به همين جهت، آخرت خود را تباه ساختند.
لذا انسان به هر مقامى دست يافت، نبايد خود را از وسوسه هاى شيطان در امان بداند؛ چه اينكه احساس چنين چيزى، آغاز انحراف و سقوط آن شخص محسوب مى شود. بلكه انسان همواره بايد بين خوف و رجا باشد؛ خوف و ترس از وسوسه هاى شيطان و هوى نفس، و رجا و اميدوارى به رحمت و لطف خداوند بخشنده مهربان.[1]
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.