پاسخ اجمالی:
مردم از نظر داشتن يا نداشتن علم و آگاهي به چهار گروه تقسيم مي شوند: عالم، جاهلِ قاصر، جاهلِ مقصّرِ بسيط، و جاهلِ مُركّب. خطرناک ترین اين گروه ها برای جامعه، وجود عالِمان بی عمل است که سرچشمه تمام جنگ ها و نابسامانى ها در جامعه بشرى از گذشته تا امروز بوده اند. اين گروه خطرناكترين سلاح هاى كشتار جمعى را براى محو و نابودى انسان هاى بى گناه مى سازند و با تبليغات فراوان حقايق را پنهان مي کنند.
پاسخ تفصیلی:
مردم از نظر داشتن يا نداشتن علم و آگاهي به چهار گروه تقسيم مي شوند: عالم، جاهلِ قاصر، جاهلِ مقصّرِ بسيط، و جاهلِ مُركّب.
«عالم» كسى است كه مطلبى را به طور اجمال يا به طور تفصيل مى داند؛ يعنى نسبت به چيزى گاه علم اجمالى دارد و گاه علم تفصيلى. مثلا اجمالا مى داند شراب، حرام است و زيان هايى براى جسم و روح انسان دارد. يا به طور تفصيل دلايل حرمت شراب و مدارك آن را ديده و آثار زيانبار آن را در هر يك از اعضاء بدن مورد بررسى دقيق قرار داده است.
«جاهل قاصر» كسى است كه نمى داند؛ ولى دسترسى به علم هم ندارد، يا به خاطر دور بودن از مراكز علم و يا فرو رفتن در غفلت و سهو و خطا.
«جاهل مُقصّر» كسى است كه دسترسى به اسباب علم دارد، اما بر اثر سستى و تنبلى و سهل انگارى به سراغ علم نرفته و در جهل و بى خبرى مانده است؛ ولى با اين حال از جهل خود باخبر است! يعنى مى داند كه نمى داند.
اما «جاهل مُركّب» كسى است كه واقعاً در جهل فرو رفته و از حقّ و واقعيت به دور افتاده؛ امّا از جهل خود خبرى ندارد؛ بلكه به عكس خيال مى كند آگاه و با خبر است و آنچه را فهميده، عين واقعيّت مى باشد و به تعبير ديگر: نمى داند كه نمى داند. در ميان اين گروهها خطر و مسئوليّت جاهل قاصر از همه كمتر است و بعد از آن، جاهل مُقصّر قرار دارد و سپس جاهل مُركّب؛ كه ممكن است به خاطر جهل مُركّبش خطراتى براى خود و ديگران ايجاد كند. امّا از همه خطرناكتر، عالِم بى عمل است. آن كس كه آگاهانه راه خلاف مى رود و همچون دزدى است كه با چراغ آمده، به كاه دان نمى زند؛ بلكه كالاى گزيده تر را مى برد. تمام بدبختى هايى كه بشر در طول تاريخ داشته، به خاطر همين عالِمان بى عمل بوده. سرچشمه تمام جنگ ها و نابسامانى ها در جامعه بشرى چه در گذشته و چه امروز از همين گروه است. آنها هستند كه خطرناكترين سلاح هاى كشتار جمعى را براى محو و نابودى انسان هاى بى گناه مى سازند. آنها هستند كه نقشه هاى شيطانى را براى استثمار و استعمار ملّت ها مى كشند. آنها هستند كه براى حفظ منافع شوم و نامشروعشان آتش جنگ را به پا مى كنند و بالأخره آنها هستند كه براى دست يافتن به منافع بيشتر، مراكز حسّاس تبليغاتى را به دست مى گيرند. چهره حقايق را مى پوشانند و با دروغ و تزوير، انسان ها را در بى خبرى فرو مى برند. «قرآن مجيد» آنها را به سگ هارى تشبيه كرده كه عطش نامحدود و پايان ناپذيرى بر او غلبه نموده، در هيچ حال سيراب نمى شود. اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بيرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنين است: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتَرُكْهُ يَلْهَثْ».(1)
راستى اگر سؤال شود كه چه مى شود كه انسان با علم و آگاهى در راه خطا گام مى گذارد و اين تضادّ علم و عمل از كجا سرچشمه مى گيرد؟
جواب اين سؤال روشن است. گاه اين عالِم واقعاً پايه هاى ايمانش سست و ضعيف است گرچه در ظاهر مسلمان است، و گاه در عين ايمان به خدا، آنچنان غلبه هواى نفس بر او شديد است كه سدّ ايمانش را كه معمولا چندان محكم نيست مى شكند و سيلاب هوی و هوس تمام وجودش را فرا مى گيرد و به قعر درّه هولناك ضلالت و گمراهى پرتاب مى كند.
اين سخن را با حديث زيبايى از حضرت علي(عليه السلام) پايان مى دهيم، مى فرمايد: «تورات با پنج جمله پايان يافته كه من دوست دارم در آغازِ هر روز آنها را از نظر بگذرانم. [سپس آنها را به اين صورت بيان مى فرمايد:]
«أَلْأَوَّلُ: الْعَالِمُ الَّذِي لَا يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ فَهُوَ وَ إِبْلِيسُ سَوَاءٌ»؛ (اوّل: عالِمى كه به علمش عمل نكند، با شيطان مساوى است).
«وَ الثَّانِي: سُلْطَانٌ لَا يَعْدِلُ بِرَعِيَّتِهِ فَهُوَ وَ فِرْعَوْنُ سَوَاءٌ»؛ (دوم: زمامدارى كه عدالت را درباره مردم رعايت نكند، با فرعون مساوى است).
«وَ الثَّالِثُ: فَقِيرٌ يَتَذَلَّلُ لِغَنِىٍّ طَمَعاً فِي مَالِهِ فَهُوَ وَ الْكَلْبُ سَوَاءٌ»؛ (سوم: فقيرى كه در برابر غنى به خاطر طمع در اموالِ او ذليلانه خضوع مى كند، با سگ مساوى است).
«وَ الرَّابِعُ: غَنِىٌّ لَا يَنْتَفِعُ بِمَالِهِ فَهُوَ وَ الْأَجِيرُ سَوَاءٌ»؛ (چهارم: ثروتمندى كه از مالش [براى خود و كمك به ديگران] بهره نمى گيرد، با فقير اجير مساوى است).
«وَ الْخَامِسُ: اِمْرَأَةٌ تَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهَا بِغَيْرِ ضَرُورَةٍ فَهِىَ وَ الْأَمَةُ سَوَاءٌ»؛ (پنجم: زنى كه براى هواى نفس و بدون نياز از منزل خارج مى شود، او با كنيزِ برده يكسان است، [چرا كه او هم برده هوس هاست])».(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.