پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) جامعه انسانی را به سه گروه علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا تقسيم نموده است. منظور از عالمانِ ربانى، انسان هاى دارای علم و تقوا هستند، گروه دوم شاگردان علماء ربانی هستند، اين دو گروه سعادتمندند، اما گروه سوم، افراد منحرفى هستند كه امام آنها را افرادی بی ارزش و اوباش دانسته که همانند گوسفندان بى عقل و بی هدف به دنبال هر صدايى مى روند، این افراد نه عالمند و نه متعلم و قرآن آنها را به مانند چهارپايان و بلكه گمراه تر از آنها توصيف كرده است.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در حکمت 147 «نهج البلاغه» جامعه انسانى را به سه گروه تقسيم مى كند كه چهارمى ندارد، ايشان مى فرمايد: (مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند، آنهايى كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند)؛ «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ».
منظور از «عالمان ربانى» انسان هايى هستند كه داراي علم و تقوا و معرفت الهى هستند و آنچه مى گويند از سخنان پروردگار و اوليائش مى گويند و همواره در اين مسير سير مى كنند و كارِ آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست. «ربانى» ممكن است از ريشه «ربّ» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده، مانند «روحانى» و شايد از ماده «تربيت» گرفته شده باشد؛ يعنى علمايى كه مربى انسان ها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژه «عالم ربانى» بعيد به نظر نمى رسد.
اما «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»، به كسى گفته مى شود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود برگزيده، از شيطان و وسوسه هاى او و انسان هاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايه رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مى دهد. در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالَمتاب و «متعلّمان عَلى سَبيلِ النَّجاة» همچون كره ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند، ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مى كنند و به همين دليل چراغِ شب هاىِ تار محسوب مى شوند. اين دو گروه خوشبخت، سعادتمند و پيروزند، اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است:
نخست از آنها به «همج» ياد مى كند. «همج» جمع «هَمَجَة» در اصل به معناى مگس كوچك است كه اشاره به حقارت و بى ارزشى آنهاست. سپس از آنها به «رعاع» اسم مى برد كه جمع «رَعاعة» (بر وزن خرابة) به معناى افراد بى سر و پا و اوباش است. در سومين ياد كرد، آنها را افرادى بى هدف نام مى برد كه دنبال هر صدايى مى روند، امروز پاى پرچم زيد سينه مى زنند فردا پاى پرچم دشمنش. «ناعق» از «نعيق» به معناى صدايى است كه چوپان براى راندن و نهيب زدن گوسفندان سر مى دهد. بعضى گفته اند كه در اصل به معناى صداى كلاغ است، سپس توسعه يافته و به صداى چوپان در برابر گوسفندان نيز اطلاق شده، در هر حال اين گروه را به گوسفندان بى عقل و شعورى تشبيه مى كند كه دنبال هر صدايى حركت مى كنند.
در چهارمين توصيف، ايشان را به موجودات سبك و بى ريشه اى مانند برگ هاى خشكيده، پشه ها و امثال آن تشبيه مى كند كه همراه باد به هر سويى مى روند و اين نيز دليل بر بى وزنى و بى هدفى آنهاست كه با هر نسيمى به سويى مى رود.
در پنجمين و ششمين توصيف كه در واقع علت اصلى تمام مشكلات و بدبختى هاى آنهاست مى فرمايد: آنها به نور علم روشن نشده اند تا در مسير ثابتى به سوى اهداف والايى حركت كنند و نيز تكيه گاه محكمى ندارند كه به آن چسبيده باشند تا نسيم ها و حتى طوفان ها هم نتوانند آنها را جا به جا كنند. اينها حال كسانى است كه نه عالمند و نه متعلِّم، نه دانشمند و نه پيرو دانشمندان.
در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام صادق(عليه السلام) همين تقسيم سه گانه به شكل ديگرى بيان شده است: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ غُثَاءٌ»(1)؛ (مردم سه دسته اند: يا عالم و يا كسب كننده علم از شخص عالم اند و يا غثاء). (غثاء در اصل به معناى گياهان خشكيده اى است كه به صورت در هم ريخته بر روى سيلاب قرار مى گيرد. همچنين به كف هايى كه روى آب در حال جوشيدن در ديگ پيدا مى شود غثاء گفته شده است).
در واقع امام(عليه السلام) روى نقطه اصلى مشكلات جوامع انسانى انگشت گذارده است. قسمت مهمى از مشكلات، از ناحيه گروه سوم است، گروهى نادان، بى خبر، بى برنامه كه بدون مطالعه دنبال هر كسى حركت مى كنند. تنها هدفشان منافع مادى آنهاست. آنان نه نور علم و تقوا بر قلوبشان تابيده، نه معرفت درستى نسبت به مبدأ و معاد دارند، نه تكيه گاه مطمئن، نه مشاوران آگاه و دشمنان اسلام بر همين گروه تكيه مى كنند تا جوامع اسلامى را گرفتار نابسامانى كنند.
به بيان ديگر عالمان ربانى همچون كوه هاى استوارند و به مضمون «اَلمُؤمِنُ كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفَ»(2)؛ (مؤمن همچون كوه است و تندبادها او را به حركت در نمى آورد)، در برابر تمام طوفان ها ايستادگى مى كنند و «مُتَعَلِّمانِ عَلى سَبيلِ النَّجاةِ» همچون قطعات سنگى هستند كه به كوه چسبيده اند، آنان نيز از طوفان حوادث در امانند، ولى «هِمَج رَعاء» به منزله گرد و خاكى هستند كه بر دامان كوه نشسته و به اندك نسيمى جا به جا مى شوند. وظيفه دانشمندان و رهبران فكرى و معنوى جامعه اين است كه تلاش كنند اين گروه را در گروه دوم جاى دهند و آنها را ارتقاء رتبه بخشند و گرنه هميشه جامعه نابسامان وجود خواهد داشت.
قرآن مجيد در توصیف آنها می فرماید: (آنها دل ها [عقل هايى] دارند كه با آن [انديشه نمى كنند]، نمى فهمند، و چشمانى كه با آن نمى بينند، و گوش هايى كه با آن نمى شنوند، آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراه تر! اينان همان غافلانند [چون امكان هدايت دارند و بهره نمى گيرند])؛ «لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ».(3)
گاه نيز درباره كفار نادان و بى خبر خطاب به پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) مى گويد: (مَثَل [تو در دعوت] كسانى كه كافر شدند، بسان كسى است كه حيوانات را [براى نجات از خطر]، صدا مى زند ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمى شنوند، [كافران] كر و لال و كورند، از اين رو چيزى نمى فهمند)؛ «وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لِا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ».(4)،(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.