پاسخ اجمالی:
پیشینه تقلید در امور شرعی که به معنای مراجعه افراد غیرمتخصص به دین شناسان متخصص برای شناخت وظایف و احکام شرعی است، به زمان خود ائمه معصومین(ع) برمی گردد. روایات و بیانات متعددی از آن حضرات درباره جواز مراجعه مردم عادی به دین شناسان و پیروی از آنها در مقام تحصیل احکام شرعی وجود دارد و به دست ما رسیده است. حتی برخی از این روایات به جواز مراجعه به برخی از شاگردان و اصحاب حدیث شناس ائمه(ع) در زمان حضور خود آنها دلالت دارد و منحصرا مربوط به زمان غیبت نیست. بدیهی است كه اين تبعيّت فقط براى اين است كه آنها به حلال و حرام خداوند آگاهى دارند و اين همان تقليد است. به تدریج این مراجعه به راویان حدیث ائمه و مجتهدین در آن احادیث تبدیل به سیره ای غیرقابل تردید در میان متدینان شد و هم اینک نیز با تدوین رساله های عملیه توضیح المسائل، ادامه دارد.
پاسخ تفصیلی:
برای پاسخ به این سؤال ابتدا توضیحی درباره معنای لغوی و اصطلاحی تقلید ارائه داده، سپس به تاریخچه آن نزد جامعه شیعی اشاره می کنیم.
تقلید در لغت و اصطلاح
تقليد مصدر ماده «قلّد» به معناى انداختن گردنبند و يا قلاده به گردن كسى است. صاحب اقرب الموارد مى نويسد: «قلّد المرأة القلادة: جعلها فى عنقها»(1)؛ (آن زن، قلاده انداخت، يعنى آن را بر گردن خويش انداخت). در صحاح نيز آمده است: «از همين رو، گماشتن و منصوب كردن واليان بر انجام كارى را تقليد گويند»، سپس مى افزايد: «تقليد در دين از همين معنا گرفته شده است. گويا انسان قلاده مسئوليّت عمل خويش را بر عهده مقلد مى اندازد».(2)
معناى اصطلاحى تقليد نيز برگرفته از معناى لغوى آن است و اگرچه معانی و تفاسیر مختلفی از آن نزد علما و فقها وجود دارد اما قدر مشترک همه آنها این معناست: «رجوع افراد ناآشنا در مسائل دينى، به افراد متخصّص در آن مسائل».(3)
تاریخچه تقلید مصطلح نزد جامعه شیعی
مطالعه سیره و بیانات معصومین(علیهم السلام) نشان می دهد که آنها و جامعه معاصرشان نیز اصطلاح «تقلید» را به همان معنای اصطلاحی گفته شده مورد استفاده قرار می دادند. برای مثال نگاهی به این نمونه ها می اندازیم:
1. هنگامى كه حضرت على(علیه السلام) یکی از اصحاب خود یعنی صعصعة بن صوحان را به سوى خوارج فرستاد، آنها به وى گفتند: آيا اگر على در اينجا بود تو با وى بودى؟ پاسخ داد: آرى. آنها گفتند: «فأنت إذاً مُقلِّدٌ عَلِيّاً دِينَكَ، ارجع فلا دِينَ لَك»؛ (بنابراين در دين خود پيرو على هستى، برگرد كه دينى ندارى). صعصعه پاسخ داد: «وَيلَكُم، ألا أُقلّد من قلّد اللَّهَ فأحسَنَ التَّقليدَ»(4)؛ (واى بر شما! آيا من از كسى كه به درستى از خدا پيروى مى كند، پيروى نكنم)؟
2. أبو بصير مى گويد: «ام خالد عبديه» به محضر امام صادق(عليه السلام) آمد و عرض كرد: «من مشكلى در شكم داشتم و طبيبان عراقى براى مداواى آن، نبيذ را برايم تجويز كرده اند؛ من مى دانستم كه شما آن را ناخوش مى داريد، براى اطمينان خاطر به محضر شما آمدم تا حقيقت مسأله را از شما بپرسم». حضرت به او فرمود: «وَ مَا يَمْنَعُكِ عَنْ شُرْبِهِ»؛ (چه چيزى سبب شد [با اينكه اطبا آن را براى شما تجويز كرده اند] آن را ننوشى)؟ پاسخ داد: «قَدْ قَلَّدْتُكَ دِينِي»(5)؛ (من دينم را به عهده شما انداختم [و پيرو شما هستم]).
3. در مرسله احتجاج از امام عسكرى(عليه السلام) آمده است: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه»(6)؛ (پس آن كس از فقيهان كه از نفس خويش صيانت كند، نگهبان دين خويش بوده با هواى نفسانى خود به مخالفت برخيزد و فرمانبردار مولاى خويش باشد پس بر توده مردم است كه از وى پيروى نمايند).
هر چند آنچه در پاره اى از اين روايات آمده است مربوط به اطاعت از امام معصوم است ـ كه سخن او خود حجّت است و اين با تقليد اصطلاحى كه امروزه متعارف است متفاوت مى باشد، چرا كه آنچه امروزه از تقليد از مجتهدان متعارف است آن است كه مجتهدى با استفاده از كتاب خدا و سنّت معصومان حكم شرعى فرعى را استنباط كرده و به اطلاع مقلّد برساند و اين مسأله با شنيدن سخنى از شخص معصوم و پيروى از آن فرق مى كند ـ ولى اولا برخى از روايات مربوط به تقليد از فقها بوده و ثانيا آنچه در پاره اى ديگر از روايات آمده، بى ارتباط با موضوع سخن ما نيست.
مراجعه افراد غیرمتخصّص به دین شناسان برای تحصیل احکام شرعی در روایات
به هر حال روایات و بیانات معصومین(علیهم السلام) درباره جواز مراجعه مردم عادی به دین شناسان در مقام تحصیل احکام شرعی منحصر در موارد گفته شده نیست و بیانات دیگری نیز از آن حضرات صادر شده است که بر وجوب پيروى از عالمان و تبعيت از ايشان دلالت دارد و مى دانيم كه اين تبعيّت فقط براى اين است كه آنها به حلال و حرام خداوند آگاهى دارند و اين همان تقليد از عالمان مى باشد.(7)
از روايات بسيارى كه در اين باب وارد شده است به بعضى اشاره مى كنيم:
1. حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «...ذَلِكَ بِأَنَّ مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِه...»(8)؛ (اجراى امور و بيان احكام به دست عالمان الهى است كه امين بر حلال و حرام خدايند). تصريح حلال و حرام در اين روايت به صراحت بيانگر احكام فقهى مى باشد.(9)
2. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «سَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِيَّاكَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِكَ شَيْئا»(10)؛ (هرچه را كه نمى دانى از عالمان بپرس و بپرهيز از آنكه از روى به زحمت انداختن و امتحان و آزمودن، از آنها بپرسى و بپرهيز از آنكه با رأى خود به چيزى عمل كنى).
3. از امام هادى(عليه السلام) سؤال شد كه مسائل دين خود را از چه كسى فرا بگيريم؟ فرمود: «فَاصْمِدَا فِي دِينِكُمَا عَلَى كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»(11)؛ (شما در فراگيرى دين سراغ هركس كه در علاقه به ما عمرى را سپرى كرده و فراوان به نزد ما [براى فراگيرى معارف دين] رفت و آمد مى كند، برويد).
تقلید و روایت بیان کننده وظیفه مراجع ذی صلاح در افتا
در کنار این روایات، گروه دیگری از بیانات معصومین که دال بر «جواز افتا» و به تبع آن دلالت بر جواز تقليد نیز مى كنند، می توانند برای ما در ریشه یابی پدیده «تقلید» در تاریخ جامعه شیعی مورد استناد قرار گیرند. برخی از این روایات از این قرارند:
1. در فرمانى كه حضرت علی(علیه السلام) به فرماندار خويش در مكّه (قثم بن عباس) نوشت آمده است: «واِجْلِسْ لَهُمُ اَلْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ اَلْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ اَلْعَالِمَ»(12)؛ (صبح و عصر در حضور آنان [مردم] بنشين و براى كسى كه از تو فتوا مى خواهد فتوا ده، نادان را بياموز و با افراد دانا به گفت وگو بپرداز). قابل توجّه آن كه در اين روايت كلمه «مستفتى» نيز آمده است(13) که به معنای شخصی است که در مسائل دینی به غیر خود که شخصی متخصص است مراجعه می کند.
2. يكى از ياران امام رضا(عليه السلام) خدمت آن حضرت عرض كرد: راه من دور است و من نمى توانم هر زمان كه مى خواهم به نزد شما بيايم. معالم و مسائل دين خود را از چه كسى فرا بگيرم؟ امام فرمود: «مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»(14)؛ (از زكريا بن آدم قمى كه امين بر دين و دنياست). راوى مى گويد: هنگامى كه به وطن بازگشتم به نزد زكريا بن آدم رفتم و مسائل مورد نياز را از او پرسيدم.
3. در حديث ديگرى كسى از آن امام(عليه السلام) مى پرسد: «لَا أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي؟»(15)؛ (من به شما دسترسى ندارم تا آنچه از مسائل دينى را نياز دارم از شما بپرسم آيا يونس بن عبد الرحمن مردى موثق و مورد اعتماد است تا مسائل دينى خود را از او فرا بگيرم؟) امام فرمود: آرى.
در اين دو روايت، معالم دين شامل فتوا و روايت هر دو مى باشد و همچنين از روايت اخير استفاده مى شود كه اين مسأله براى سؤال كننده مسلّم بوده است كه مى توان مسائل دينى را از عالمان مورد اعتماد گرفت. از اين رو از امام(عليه السلام) از مصداق اين حكم عام مى پرسد.
4. امام باقر(عليه السلام) به «ابان بن تغلب» كه از فضلاى اصحاب بود مى فرمايد: «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُك»(16)؛ (در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده! زيرا من دوست دارم همانند تو در ميان شيعيان ديده شود).
جمع بندی روایات
آنچه از جمع بندی این روایات به دست می آید این است که سيره مسلمين و اصحاب پيامبر و امامان اهل بيت(عليهم السلام) اين بوده است كه در مسائل حلال و حرام به خود آنها مراجعه مى كردند و اگر به آن بزرگواران دسترسى نداشتند به نائبان آنها و خبرگان در فقه رجوع مى كردند. حال اين سيره، چه از باب رجوع عالم به جاهل باشد كه از امور فطرى و ارتكازى است و يا به جهت ديگر چون اين سيره به عصر معصومان(ع) مى رسد، كشف از رضايت آنان مى كند.(17)
صاحب فصول تصريح مى كند كه سيره متديّنان خود دليل مستقلى بر جواز تقليد است.(18) ولى اين سيره خواه از بناى عقلا يا از فطرت انسانى سرچشمه گرفته باشد يا امر مستقلى محسوب شود در هر صورت ثابت مى كند كه اين مسأله قابل ترديد نيست. مراجعه به افراد متخصص در صورت عدم دسترسی به امام همان تقليد است كه امامان هم تأييدش كرده بر آن صحه گذاشته اند.(19)
تدوین رساله عملیه
هر چند در ميان فقهاى گذشته رساله هايى براى عمل مقلّدان وجود داشت كه برخى از آنها تحت عنوان «المسائل» تأليف شده است ـ مثل «المسائل الجيلانيّة» و «المسائل الرجبيّه» شيخ طوسى و بعدها نيز «جامع عبّاسى» شيخ بهايى و «جامع الشتات» ميرزاى قمى از همين قسم بود ـ ولى نخستين متن رساله عمليّه توسّط چند تن از فضلاى حوزه علميه قم و در عصر فقيه نامور سيّد محمّد حسين بروجردى بر طبق فتاواى ايشان تنظيم شد و اين گام مؤثّرى در طريق واضح ساختن احكام فقهى، براى اوّلين بار، جهت عموم مردم بود چرا كه اصطلاحات پيچيده مخصوص فقه كه رساله هاى پيشين مملوّ از آن بود در اين رساله كه به نام «توضيح المسائل» ناميده شد وجود نداشت.
علاوه بر آن جمله بندى ها ساده و روشن و در عين حال دقيق و منسجم بود و به همين دليل اثر عميقى در رغبت اقشار متدين نسبت به فهم مسائل دينى داشت. بعد از آیت الله بروجردی، دیگر مراجع بزرگ اماميّه نيز از آن متن استفاده كرده با داخل نمودن فتاواى خود در متن مزبور همان سنّت پسنديده را تعقيب كردند تا اينكه در حال حاضر با بازنويسى مجدّد توضيح المسائل و افزودن پاسخ به مسائل مستحدثه، مسائل شرعى مردم به صورت روان، منسجم و نوينى عرضه مى شود.(20)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.