پاسخ اجمالی:
استدلال هایی که راجع به این موضوع با توجه به آیات قرآن نقل شده، هیچ کدام درست و منطقی نیستند. آیه نقل شده از سوره سجده اشاره به موضوعاتی چون توحید و معاد دارد و چنان برداشتی از آن با الفاظ و واژه های استفاده شده در این آیه هیچ مناسبتی ندارد. آیه نقل شده از سوره یوسف نیز اخطاری به مشرکان است که به آنها یادآور می شود هنگام رسیدن وقت عذاب، تأخیری در نزول آن وجود نخواهد داشت و راه فراری از آن نیست.
پاسخ تفصیلی:
مسأله خاتميت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) از مسائلى است كه همه مسلمين از هر گروه و مذهبى به آن معتقدند و نه تنها دانشمندان؛ بلكه فرد فرد توده هاى مردم مسلمان نيز با آن آشنا هستند و از ضروريات اسلام است كه هر كس مختصر معاشرتى با پيروان اين مكتب داشته باشد به زودى در مى يابد كه آنها پيامبر اسلام(ص) را آخرين پيامبر الهى مى دانند. سرچشمه اين اعتقاد، به قرآن مجيد و روايات اسلامى باز مى گردد.
یکی از مهم ترین آیاتی که در این باره به آن استناد می شود و به وضوح گواه بر اين معنا است آيه 40 سوره احزاب است: «ما كانَ مُحَمَّدٌ ابا احَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْرَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبيّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليماً»؛ (محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده است؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز دانا است).
علاوه بر این آیه، مفسرین از آیات دیگری از قرآن(1) نیز دلالت بر خاتمیت را استنباط کرده اند که در این مجال مختصر امکان پرداختن به آنها نیست.(2)
با این حال عده ای از روی جهل و عدم فهم صحیح آیات قرآن و عده ای دیگر از روی عناد و دشمنی و مخالفت با باورهای اسلامی، در صدد ایراد شبهات و خدشه هایی به این اصل اعتقادی اند و حتی گاهی برخی آیات قرآن را به گونه ای تفسیر می کنند که نقض کننده «خاتمیت» باشد.
برای مثال می بینیم که در تفسیر آیه 5 سوره سجده یعنی «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ»؛ (امور اين جهان را از آسمان به سوي زمين تدبير مي کند؛ پس در روزی که مقدار آن هزار سال از سال هايي است که شما مي شمريد به سوي او بالا مي رود [و دنيا پايان مي يابد])، گفته می شود: حق تعالي امر مبارک دين مبين را اولا از آسمان به زمين نازل خواهد فرمود و پس از اکمال و نزول در مدت يک هزار سال، انوار ديانت زايل و وحی ديگر جانشين آن خواهد شد.(3)
یا اینکه در تفسیر آیه 49 سوره یونس یعنی «...لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ»؛ (... براي هر قومي و ملّتي، سرآمدي است؛ هنگامي که اجل آن ها فرا رسد [و فرمان مجازات يا مرگشان صادر شود] نه ساعتي تأخير مي کنند نه پيشي مي گيرند)، نیز گفته می شود که این آیه دلالت دارد بر اینکه دين اسلام همانند ساير اديان عمر محدودی دارد و پس از سپری شدن مدت آن، پيامبر و امّت ديگری خواهند آمد!(4)
تفسیر صحیح آیه 5 سوره سجده
این آیه نخست اشاره به توحيد پروردگار، سپس به مساله «معاد» اشاره مى كند و به اين ترتيب سه شاخه توحيد (توحيد خالقيت و حاكميت و عبوديت) در اينجا با ذكر «توحيد ربوبيت» يعنى «تدبير جهان هستى تنها به وسيله خداوند» تكميل مى گردد. خداوند در اینجا می فرماید: «خداوند امور اين جهان را از مقام قرب خود به سوى زمين تدبير مى كند». به تعبير ديگر خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمين زير پوشش تدبير خود قرار داده است و جز او مدبرى در اين جهان وجود ندارد. سپس مى افزايد: «تدبير امور در روزى كه مقدار آن هزار سال از سال هايى است كه شما مى شماريد به سوى او باز مى گردد». منظور از اين روز نیز، روز قيامت است.(5)
به نظر ما معنای صحیح این آیه همین مطلب است و تفسیری که در صدر بحث از این آیه ارائه شده هیچ ربطی به آن ندارد. اصولا اين معنا به قدرى از مفهوم آيه دور است كه به فكر هيچ قرائت کننده قرآن نمی آید. تطبيق آيه بر آنچه در بالا گفته شده نه تنها با مفهوم آيه سازگار نيست بلكه از جهات بسيارى اشكال واضح دارد:
دلایل ناسازگاری تفسیر ناقض خاتمیت با مضمون آیه
اولا: تفسیر كلمه «امر» به معناى دين و مذهب نه تنها دليلى ندارد بلكه آيات ديگر قرآن آن را نفى مى كند زيرا در آيات ديگرى «امر» به معناى فرمان آفرينش استفاده شده است مانند آیه 82 سوره یس که می خوانیم: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»؛ (جز اين نيست كه امر او اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند مى گويد موجود باش! فورا موجود مى شود). در اين آيه و آياتی دیگر(6) امر به همين معناى امر تكوينى استعمال شده نه به معناى تشريع دين و مذهب. اساسا هر جا سخن از آسمان و زمين و آفرينش و خلقت و مانند اينها است امر به همين معنى است.(7)
ثانیا: كلمه «تدبير» نيز در مورد خلقت و آفرينش و سامان بخشيدن به وضع جهان هستى به كار مى رود نه به معناى نازل گردانيدن مذهب. لذا مى بينيم در آيات ديگر قرآن(8) در مورد دين و مذهب هرگز كلمه «تدبير» به كار نرفته بلكه كلمه «تشريع» يا «تنزيل» يا «انزال» به كار رفته است.(9)
ثالثا: آيات پیش و بعد از این آیه که موضوع بحث ماست، مربوط به خلقت و آفرينش جهان است نه مربوط به تشريع اديان؛ در آيه قبل گفت و گو از آفرينش آسمان و زمين در شش روز (و به عبارت ديگر شش دوران) بود(10) و در آيات بعد سخن از آفرينش انسان است.(11) ناگفته پيدا است تناسب آيات ايجاب مى كنند كه اين آيه هم كه در وسط آيات خلقت واقع شده مربوط به مساله خلقت و تدبير امر آفرينش باشد. لذا اگر كتب تفسير را كه صدها سال قبل نوشته شده مطالعه كنيم مى بينيم با اينكه در تفسير اين آيه احتمالات گوناگونى داده شده هيچ كس احتمال نداده كه آيه مربوط به تشريع اديان بوده باشد.(12)
رابعا: كلمه «عروج» به معناى «صعود كردن» و «بالا رفتن» است، نه به معنى نسخ اديان و زائل شدن(13) و در هيچ جاى قرآن نیز به معناى «نسخ» ديده نمى شود. در مورد اديان همان كلمه «نسخ» يا «تبديل» و امثال آن به كار مى رود. اساسا اديان و كتب آسمانى چيزى نيستند كه مثلا مانند ارواح بشر پس از پايان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز كنند، بلكه آئين هاى نسخ شده در همين زمين هستند، ولى در پاره اى از مسايل از درجه اعتبار افتاده اند، در حالى كه اصول آنها به قوت خود باقى است.(14)
خامسا: چنین تفسیری از این آیه با واقعيت عينى ابدا تطبيق نمى كند. زيرا فاصله اديان گذشته با يكديگر در هيچ مورد هزار سال نبوده است! مثلا فاصله ميان ظهور حضرت موسى و حضرت مسيح(علیهماالسلام) بيش از 1500 سال و فاصله ميان حضرت مسيح(ع) و ظهور پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه وآله) كمتر از 600 سال است. همان طور كه ملاحظه مى كنيد هيچ يک از اين دو فاصله زمانی ربطی به هزار سال ادعا شده ندارد.(15)
سادسا: اگر قرار بود ما به جاى قرآن تكليف آيندگان را در برابر مدعيان تازه نبوت روشن سازيم و بگویيم: «بعد از گذشتن هزار سال در انتظار پيامبر تازه اى باشيد»، آيا راهش اين بود كه به اين صورتى كه در آيه مزبور ذكر شده مطلب را بگوئيم كه تا مدت دوازده سيزده قرن احدى از دانشمندان و غير دانشمندان كمترين اطلاعى از معنى آيه پيدا نكنند. آيا عاقلانه تر نبود كه به جاى اين جمله گفته شود «به شما بشارت مى دهم كه بعد از هزار سال پيامبرى به اين نام ظهور خواهد كرد» چنان كه عيسى(علیه السلام) در باره پيامبر اسلام گفته: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ»(16)؛ (بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى آيد و نام او احمد است).
این دلایل شش گانه بی اساس بودن چنن ادعایی را درباره آیه 5 سوره سجده ثابت می کند. اصولا چنین تفسیر دور از ذهن و پرتکلّفی از این آیه، در آثار هیچ کدام از مفسرین شناخته شده و تأثیرگذار مسلمان، چه از قدما و چه از متأخرین و چه از اهل سنت و چه شیعه، مطرح نشده است و آن قدر از مضمون آیه دور است که می تواند یکی از مصادیق روشن و صریح «تفسیر به رأی» در نظر گرفته شود.
تفسیر آیه 49 سوره یونس
درباره آیه 49 سوره یونس نیز توضیحاتی می دهیم که بی اعتبار بودن موضوع ادعایی زمان مند بودن اسلام را ثابت می کند.
معنای اصلی این آیه این است که هر قوم و جمعيتى زمان و اجل معينى دارند و به هنگامى كه اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تاخير خواهند كرد و نه ساعتى پيشى خواهند گرفت. به تعبير ديگر هيچ قوم و ملتى به هنگام انحراف از مسير حق در مقابل مجازات هاى الهى - كه نتيجه اعمال خودشان است - مصونيت ندارند و هنگامى كه در چنين مسيرهايى گام بگذارند و از قوانين قطعى آفرينش منحرف شوند، امكانات خود را از دست داده و سرانجام سقوط مى كنند، همان گونه كه تاريخ جهان نمونه هاى فراوانى را از آن به خاطر دارد. در واقع قرآن در اینجا به مشركانى كه در مورد آمدن عذاب الهى تعجيل مى كردند، اخطار مى كند كه بى جهت عجله نكنند. به هنگامى كه زمان آنها فرا برسد، لحظه اى اين عذاب تاخير و تقديم نخواهد داشت. بنابراین چنین معنایی ربطی به موضوع نفی خاتمیت ندارد.(17)
معناى واقعى «امت» در لغت(18) و در بیش از 64 موردی که در قرآن به کار رفته، به معنای «جمعیت» و «گروه» است. مثلا در داستان موسى(علیه السلام) در آیه 23 سوره قصص مى خوانيم: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ»؛ (هنگامى كه به آبگاه شهر مدين رسيد، جمعيتى را مشاهده كرد كه [براى خود و چهارپايان شان] مشغول آب كشيدن هستند). نيز در آیه 104 سوره آل عمران در مورد امر به معروف و نهى از منكر مى خوانيم: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ»؛ (بايد جمعيتى از شما باشند كه دعوت به نيكی ها كنند). همچنین در آیه 160 سوره اعراف نیز اینچنین می خوانیم: «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً»؛ (ما بنى اسرائيل را به دوازده قبيله و گروه تقسيم كرديم). از اين آيات به خوبى روشن مى شود كه امت به معنى جمعيت و گروه است نه به معنى مذهب و نه به معنى پيروان مذهب و اگر مى بينيم كه به پيروان مذهب امت گفته مى شود به خاطر آن است كه آنها نيز براى خود گروهى هستند.
بعد از بیان این توضیح درباره معنای «امت» می گوییم که منظور این آیه این است که قانون حيات و مرگ مخصوص افراد نيست بلكه ملت ها و گروه ها نيز مشمول اين قانون هستند و به هنگامى كه در مسير ظلم و فساد قرار گيرند منقرض خواهند شد.(19)
جمع بندی اینکه هیچ کدام از آیات مطرح شده در سؤال اصلی، ناقض اصل «خاتمیت» نیستند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.