پاسخ اجمالی:
آيات مختلف قرآن گواه این است كه اسلام يك دین «جهان شمول» است و اختصاص به قوم و گروه خاصی ندارد. شبهه «اختصاص اسلام به اعراب» مبتنی بر «ترجمه و تفسیری دروغین و تحمیلی» است و آیاتی که در این شبهه به آنها تمسّک شده با ترجمه و تفسیر صحیح قابل پاسخ می باشند. ضمن اینکه با توجه به مجموعه آیات قرآن می توان گفت، که جهانى شدن دعوت پيامبر اسلام «تدريجى» و مرحله به مرحله بوده است.
پاسخ تفصیلی:
برخی بخاطر عربی بودن قرآن و با تمسّک به برخی آیات آن که به این حقیقت اشاره کرده که قرآن به «زبان عربی» است و آیات دیگر، ادعا کرده اند اسلام اختصاص به اعراب دارد. امّا آنها در این ادّعای خود، اولا آیات دیگر قرآن را که بر جهانی بودن اسلام تاکید دارند، نادیده گرفته و ثانیا از آیات مورد اشاره خود ترجمه و تفسیری خائنانه و باب میل خود ارائه داده اند! لذا لازم می دانیم به صورت نقضی و حلی پاسخ این ادعا را روشن سازیم.
پاسخ نقضی:
بر خلاف ادعای نژاد پرستان بهانه جو، آيات مختلف قرآن گواه این است كه اسلام يك آئين جهانى و برای تمام مردم دنیاست؛ آیاتی مانند:
آیه 19 سوره انعام: «لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛ (هدف من اين است كه همه شما و كسانى را كه سخنم به آنها مى رسد با قرآن انذار كنم).
آیه 90 همان سوره: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ»؛ (اين قرآن وسيله تذكر جهانيان است).
آیه 158 سوره اعراف: «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً»؛ (بگو اى مردم! من رسول خدا به سوى همه شما هستم).
آيات شريفه 86 و 87 سوره «ص»: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ* إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ»؛ ([اى پيامبر!] بگو: من براى دعوت نبوّت هيچ پاداشى از شما نمى طلبم و من از متكلّفين نيستم! [سخنانم روشن و همراه با دليل است!] اين [قرآن] تذكرى براى همه جهانيان است).
آيه اول سوره فرقان: «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً»؛ (جاويد و پر بركت است خداوندى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا همه جهانيان را انذار كند).
و امثال این آیات كه در قرآن فراوان است.
پاسخ حلّی:
شبهه «اختصاص اسلام به اعراب» مبتنی بر ترجمه، تفسیر و برداشتی «تحمیلی و دروغین» است؛ بنابراین لازم می دانیم که - بعد از آوردن تک تک آیات با ترجمه و ادعای شبهه گران - ترجمه و تفسیر صحیح این آیات ارائه شود «تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد».
1. آیات 198 و 199 سوره شعراء: «وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ؛ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ»؛ (و اگر آن را براي مردمي که عربي نمي دانند نازل مي کرديم؛ محال بود که [عجم ها] آن را بفهمند و به آن ايمان بياورند).
نتیجه: قرآن براي مردمی که عربی می دانند نازل شده است نه عجم ها.
پاسخ: منظور از «لوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ»، نزول پیامبری از عجم و آوردن کتاب آسمانی با زبانی غیر از عربی می باشد، نه اینکه فقط برای عجم و کسانی که عربی نمی دانند بخواهد نازل شود. در جمله «فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم» هم فاعل هو مستتر می باشد که به «بَعْض الْأَعْجَمِينَ» بر می گردد و ضمیر «علیهم» به عرب بر می گردد؛ یعنی مشرکان عرب اگر پیامبری غیر عربی می داشتند به طریق اولی ایمان نمی آوردند. به عبارت دیگر این آیه به يكى از بهانه هاى احتمالى كفار و پيشگيرى از آن پرداخته است و گفته است که نژادپرستى و تعصبهاى قومى آنها بقدرى شديد است كه اگر قرآن بر فردى غير عرب نازل مى شد، امواج تعصبها مانع از پذيرش آن مى گرديد، تازه حالا كه بر مردى از خانواده اصيل عربى، و با بيانى رسا و گويا، نازل شده و در كتب آسمانى پيشين نيز بشارت آن آمده و علماى بنى اسرائيل نيز به آن گواهى داده اند، بسيارى از آنها ايمان نمى آورند، چه رسد اگر پيامبرشان اصلا چنين شرائطى را نداشت.(1)
با این توضیحات اگر غیر عربها هم بخواهند به بهانه اینکه قرآن عربی است ایمان نیاورند، فرقی با مشرکان متعصب و نژادپرست عرب نخواهند داشت. امّا اگر با وجود عربی بودن قرآن ایمان آوردند این آیه به برتری آنها نیز اشاره خواهد داشت؛ چنانکه در حديثى از امام صادق(علیه السلام) ذيل این آيات آمده است: «لَوْ نُزِّلَ الْقُرْآنُ عَلَى الْعَجَمِ مَا آمَنَتْ بِهِ الْعَرَبُ وَ قَدْ نُزِّلَ عَلَى الْعَرَبِ فَآمَنَتْ بِهِ الْعَجَمُ فَهَذِهِ فَضِيلَةُ الْعَجَمِ»(2)؛ (اگر قرآن بر عجم نازل شده بود عرب به آن ايمان نمى آورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ايمان آورد و اين فضيلتى است براى عجم).
بنابراین این آیه اشتباه ترجمه شده و ترجمه ی صحیح آن چنین است: «هر گاه ما آن [ قرآن] را بر بعضى از عجم (غير عرب) نازل مى كرديم و او آن را برايشان مى خواند [اعراب به دلیل شدت تعصب] به آن ايمان نمى آوردند [در حالی که برخی عجم ها با وجودی که قرآن به زبان آنها نبود، به دلیل عدم تعصب و حق پذیری ایمان آوردند؛ و این نشانه ی فضیلت و برتری عجم است]».
2. آیه 3 سوره فصلت:«كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»؛ (کتابي آسماني که آيات آن با تمام جزئيات بيان شده است، در قرآني عربي، براي مردمي که عربي مي دانند).
نتيجه: قرآنِ عربي براي مردم عرب زبان آورده شده؛ نه براي پارسي زبانان.
پاسخ: از مسلمات تاريخ است كه يكى از گروندگان به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) سلمان فارسى است كه ايرانى بوده، يكى ديگر بلال بوده كه اهل حبشه بوده است و يكى صهيب بوده كه اهل روم آن روز بوده است و همه آنها بخاطر ایمانشان مورد تحسین پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار گرفته اند. از طرفی اين هم مسلم است كه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) يهوديان را هم دعوت مى كرده و همچنین به پادشاهان ايران، مصر، حبشه، و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت كرده، همه اين شواهد دلالت دارد بر اينكه دعوت پیامبر اسلام جهانى و عمومى بوده است(3) و قرآن نیز گرچه عربی نازل شده است، ولی براى همه ى مردم نازل شده است؛ لذا در آیه 185 سوره بقره می فرماید: «هُدىً لِلنَّاسِ».
بنابراین منظور از جمله «لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» این است که تنها «اهل علم و تقوا» از آن بهره مند مى شوند و منظور این نیست که تنها افرادی که عربی می دانند از آن بهره مند می شوند.(4) ضمن اینکه - بر فرضی که مخاطب قرآن فقط عرب بوده باشد- خود عرب مشاهده می کند که قرآن عربی است؛ لذا چه نیازی وجود دارد که به عرب گفته شود که «قرآن عربی است»! مگر اینکه مراد و منظور از لفظ «عَرَبِيًّا» فصاحت و قابل فهم بودن برای «اهل فهم» باشد.
بنابراین ترجمه صحیح آیه چنین می شود: «اين كتابى است كه آياتش روشن، و هر مطلبى را در جاى خود بيان كرده، و شرح و تفصيل تمام نيازمندي هاى انسان را در تمام زمينه ها ذكر نموده است، كتابى است فصيح و گويا، براى جمعيتى كه آگاهند و جوياى حقيقتند».
3. آیه 2 سوره یوسف:«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»؛ (ما آن را قرآني به زبان عربي نازل كرده ايم، تا شما [عرب زبان ها] بفهميد).
و همچنين در آيه 3 سوره زخرف با همان مضمون می خوانیم: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون».
نتيجه: خداوند قرآن را براي اَعراب فرستاده که زبانشان عربي است؛ نه براي پارسي زبانانِ ايراني که عربي نمي فهمند.
پاسخ: ضمن اینکه پاسخهای کلی آیات گروه دوّم از این آیات نیز جواب می دهند، باید توجّه داشت که:
اولا: «نازل شدن کلام وحی به یک زبان دلیل بر اختصاص آن به کسانی که با آن زبان صحبت می کنند نیست»؛ چنانکه یک کتاب علمی اگر به زبان خاصی نوشته شود نباید دیگران خود را از فراگرفتن آن محروم کنند.
ثانیا: اگر قرآن به زبان عربی نازل شده است بخاطر ادله ای غیر از بحث اختصاص آن به اَعراب می باشد؛ به عنوان مثال زبان عربى به شهادت آنها كه اهل مطالعه در زبانهاى مختلف جهانند آن چنان زبان وسيعى است كه مى تواند ترجمان دقیقی برای لسان وحى باشد و مفاهيم و ريزه كاريهاى سخنان خدا را باز گو كند. علاوه بر این مسلم است كه اسلام از جزيره عربستان و از يك كانون تاريكى و ظلمت و توحش و بربريت طلوع كرد، و در درجه اول مى بايست مردم آن سامان را گرد خود جمع كند، آن چنان گويا و روشن باشد كه آن افراد بى سواد و دور از علم و دانش را تعليم دهد و در پرتو تعليمش دگرگون سازد و يك هسته اصلى براى نفوذ اين آئين در ساير مناطق جهان به وجود آورد.
ثالثا: تعبير به «عربى بودن» كه در ده مورد از قرآن تكرار شده پاسخى است به آنها كه پيامبر را متهم مى كردند كه او اين آيات را از يك فرد عجمى ياد گرفته و محتواى قرآن يك فكر وارداتى است و از نهاد وحى نجوشيده است.(5)
4. آیه 44 سوره فصلت:«وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ»؛ (و اگر اين کتاب را قرآني غير عربي گردانيده بوديم قطعا مي گفتند چرا آيه هاي آن روشن بيان نشده کتابي غير عربي و مخاطب آن عرب زبان).
نتيجه: همان طور که اگر پيام خدا براي اعراب به زبان فارسي نازل مي شد آنها اعتراض مي کردند - و اعتراض شان هم از نظر خدا منطقي بود - پس معني نمي دهد براي پارسي زبانان نيز پيام خدا به زبان عربي نازل شود.
پاسخ: این آيه از بهانه جويى افراد لجوج سخن به ميان آورده که هر روز به بهانه اى خود و ديگران را سرگرم و از راه حق باز مى داشتند و پاسخ يكى از اين بهانه هاى عجيب را مطرح مى كند و آن اينكه آنها مى گفتند: چرا قرآن به لسان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهميت بيشترى قائل باشيم و غير عرب نيز از آن بهره گيرند. ظاهرا هدفشان اين بود كه توده مردم از آن چيزى نفهمند و نيازى به آن نباشد كه در آیه 26 سوره فصلت به آنها بگويند «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ»؛ (به اين قرآن گوش فرا ندهيد و با سخنان لغو و باطل آن را از اثر بيندازيد).
اينجاست كه قرآن در پاسخ آنها مى گويد: هر گاه ما آن را قرآنى عجمى قرار مى داديم حتما مى گفتند: چرا آياتش روشن نيست؟ چرا پيچيده است؟ و ما از آن سر در نمى آوريم! «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ». سپس اضافه مى كردند: راستى عجيب است قرآنى عجمى از پيغمبرى عربى؟ «ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ». يا مى گفتند: كتابى است عجمى براى امتى عربى؟(6)
خلاصه این آیه پاسخی به بهانه جویی های افراد لجوجی هست که هر روز به بهانه ای از ایمان آوردن طفره می رفتند. علاوه بر این همانطور که در آیه اول گفتیم اگر قرآن به زبانی غیر عربی نازل می شد بسیاری از اعراب به خاطر تعصبات قومی و نژادی ایمان نمی آوردند در حالی که برخی عجم ها با وجودی که قرآن به زبان آنها نبود، به دلیل عدم تعصب و حق پذیری ایمان آوردند؛ و به تعبیر امام صادق(علیه السلام) این نشانه ی فضیلت و برتری عجم است.
5. آیه 4 سوره ابراهیم: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»؛ (ما براي هيچ قومي پيغمبري نفرستاديم به غير از پيغمبري که به زبان آنان سخن بگويد).
نتيجه: محمد که عرب بود، براي ما پارسي زبانان فرستاده نشده است.
پاسخ: ترجمه صحیح آیه این است که «ما هيچ پيامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستاديم تا (حقايق را) براى آنها آشكار سازد». و این طبیعی است، چرا که پيامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى كه از ميان آنها برخاسته اند، تماس داشتند و نخستين شعاع وحى بوسيله پيامبران بر آنها مى تابيد، و نخستين ياران و ياوران آنها از ميان آنان برگزيده مى شدند، بنا بر اين پيامبر بايد به زبان آنها و لغت آنها سخن بگويد تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكار سازد.(7)
مراد از «لسان قوم» در اين آيه نیز تنها لغت و زبانِ مردم نيست، زيرا گاهى ممكن است گوينده اى با زبان مردم سخن بگويد ولى مردم حرف او را درست نفهمند، بلكه مراد آسان و قابل فهم گفتن است، به گونه اى كه مردم پيام الهى را بفهمند، چنان كه در آيات ديگر از جمله آیه 97 سوره مریم می فرمايد: «يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ»؛ (ما قرآن را به زبان تو آسان كرديم). در آیات 27-28 سوره طه نیز حضرت موسى از خداوند مى خواهد كه گره از زبانش گشوده شود تا مردم كلامش را بفهمند: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي».(8)
بنابراین منظور از این آیه این نیست که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) عرب بوده و تنها برای اعراب فرستاده شده است. اساسا پیامبران اولواالعزم اقوامى كه اهل زبان خود نبوده اند را نيز دعوت مى كردند، مثلا ابراهيم خليل با اينكه خود، سريانى زبان بود عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود، و موسى با اينكه عبرى بود، فرعون و قوم او را كه قبطى بودند به ايمان به خدا دعوت فرمود، و پيغمبر بزرگوار اسلام هم يهود عبرى زبان و نصارى رومى زبان و غير ايشان را دعوت فرمود، و هر كه از ايشان كه ايمان مى آورد ايمانش را مى پذيرفت.(9)
6. آیه 36 سوره نحل: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»؛ (ما براي هر جامعه اي رسولي فرستاديم، که مي گفت: خدا را بپرستيد و از پرستش هرگونه بتي اجتناب کنيد).
و در آیه 47 سوره یونس نیز می خوانیم: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ»؛ (براي هر جامعه اي رسولي است که هرگاه آن رسول آيد و حجت کند، حکم به عدل خواهد شد و هيچکس ستم نخواهد ديد).
نتيجه: هر قومي پيامبري مخصوص به خود دارد و چنين نيست که پيامبري از قوم ديگر براي ملتي برانگيخته شود. ايرانيان عرب نيستند و امت محمد محسوب نمي شوند. محمد تنها، رسول اعراب بود؛ در حالي که رسول ايرانيان زرتشت بود و پيام يکتا پرستي را مطابق با خلق و خوي ايراني آورد.
پاسخ: به نظر می رسد آنچه در این آیات باعث بروز این اشکال شده است برداشت نادرست از واژه ی امت است. كلمه ى «أُمَّةٍ» از ريشه ى «ام» به معناى چيزى است كه ديگرى را به خود ضميمه مى كند و آن را قصد می کند و به هر جماعتى كه داراى نوعى وحدت و اشتراك باشند، امّت گفته مى شود. امت هر پیامبری هم شامل همه کسانی که آن پیامبر برای رساندن پیام الهی به آنها مبعوث شده می شود، چه به او ایمان آورند یا کافر شوند.(10)
این آیات هم اشاره دارد به اينكه مساله بعثت رسول، امرى است كه اختصاص به امتى ندارد، بلكه سنتى است كه در همه زمان ها و برای تمامى مردم و همه اقوام جريان مى يابد و ملاكش هم احتياج است، و خدا به حاجت بندگان خود واقف است و به تناسب هر زمان پیامبری فرستاده است و آخرین پیامبر، که دین او هم کامل ترین دین ها و برای همه اعصار و همه جهانیان پس از او می باشد، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) است و خداوند در آيه 35 سوره نحل بطور اجمال به عموميت بعثت رسول و لزوم ابلاغ پیام الهی اشاره نموده و فرمود: «كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِين»؛ (پيشينيان آنها نيز همين كارها را انجام دادند [و به همين بهانه ها متوسل شدند] ولى آيا پيامبران الهى وظيفه اى جز ابلاغ آشكار دارند؟). در این آیه به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در کنار دستور به ابلاغ، نسبت به مخالفت برخی انسان ها به بهانه های مختلف دلداری می دهد.(11)
در حقیقت هدف از فرستادن پيامبران اين است كه دعوت الهى به گوش امتها برسد، و گرنه مى دانيم مثلا در زمانى كه پيامبر اسلام در مكه يا مدينه قيام كرد، در شهرهاى ديگر حجاز پيامبرى نبود، ولى فرستادگان رسول اللَّه به آن مناطق گسيل شدند و صداى پيامبر را به گوش همگان رساندند. علاوه بر اين خود پيامبر(صلی الله علیه وآله) نامه هايى نوشت و با رسولانى به كشورهاى مختلف مانند ايران و روم و حبشه فرستاد و پيام الهى را به آنها ابلاغ كرد. هم اكنون نیز ما امتى هستيم كه دعوت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را از وراء اعصار و قرون به وسيله دانشمندان كه پيام آوران آن پيامبرند شنيده ايم و منظور از مبعوث ساختن رسول در هر امتى چيزى غير از اين نيست.(12)
7. آیه 3 سوره سجده: «هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»؛ ([اي محمد] قرآن را براي قوم تو فرستاديم چون پيش از تو رسولي براي آنها نيامده بود شايد که هدايت شوند).
نتيجه: خداوند قرآن را براي قومي فرستاده که تا پيش از محمد پيامبري نداشته اند؛ در حالي که ايرانيان پيامبري به نام زرتشت داشته اند که مورد قبول الله و محمد بوده است. پس اسلام براي ايرانيان آورده نشده است.
پاسخ: طبق عقيده مستدل، هرگز زمين از حجت الهى خالى نمى ماند، و همانطور که در مورد قبل بیان شد در هر عصر و زمانی پيامبر يا وصى پيامبرى براى اتمام حجت در ميان انسانها وجود داشته و دارد. منظور از این آیه نیز این نیست که حضرت محمد برای هدایت قومی برانگیخته شده که تا آن زمان هیچ پیامبری نداشته اند. چراکه پیش از پیامبر اسلام، بعضى از پيغمبران به سوى اعراب مبعوث شده بودند، مانند خالد بن سنان عبسى، و حنظله، که دو تن از پيغمبران عرب بودند.
بنابراين منظور از قومی که پیش از رسول اکرم انذار دهنده ای نداشتند، اعراب نیستند؛ چراکه آنها نیز مانند سایر اقوام پیامبرانی داشته اند، بلکه به نظر مى رسد كه منظور در اينجا از نذير، پيامبر بزرگى باشد كه دعوت خود را آشكارا و توأم با معجزات و در محيطى وسيع و گسترده آن هم سال ها پس از حضرت عیسی(علیه السلام) آشكار سازد، و مى دانيم چنين انذار كننده اى برای مردم آن زمان، خصوصا مردم شبه جزیره عربستان، قيام نكرده بود.(13)
8. آیه 78 سوره حج:«وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ»؛ (و در راه خدا چنان که شايسته اوست جهاد کنيد. او شما را برگزيده و در دين بر شما سختي قرار نداده که ملت پدرتان ابراهيم هستيد و او شما را از قبل مسلمان ناميده بود).
نتيجه: اسلام دين کساني است که پيامبر قبلي آنها ابراهيم بوده و ربطي به ايرانيان که پيامبرشان زرتشت بوده، ندارد.
پاسخ: حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز پیامبر همه جهانیان و پدر همه کسانی که تسلیم امر خدا باشند می باشد و تعبیر «أَبيكُمْ» بیانگر این است که پيامبران، پدران امّت ها هستند.(14) و اگر ابراهيم را پدر مسلمين خوانده بدين جهت است كه او اولين كسى است كه براى خدا اسلام آورد و تسلیم امر خداوند گردید، هم چنان كه قرآن در آیه 131 سوره بقره فرموده: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ»؛ (چون پروردگارش به او گفت اسلام بياور، گفت اسلام آوردم براى پروردگار عالميان). و نیز قرآن در آیه 36 سوره ابراهیم از حضرت ابراهیم(علیه السلام) حكايت كرده كه گفت: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي»؛ (و هر كه پيرويم كند از من است)، كه از تركيب اين دو آيه به دست مى آيد: تمامى مسلمانان دنيا از هر جا كه باشند فرزندان ابراهيم و از اويند. همچنین در آیه 35 سوره ابراهیم، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در دعايش گفت: «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»؛ (مرا و فرزندانم را از اينكه بت بپرستيم دور بدار)، كه مقصودش از «فرزندانم» مسلمانان است، چون به طور قطع مى دانيم كه او براى مشركينى كه از صلب او هستند دعا نمى كند، و نيز خداى تعالى در آیه 68 سوره آل عمران فرموده: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»؛ (نزديك تر از هر كس به ابراهيم كسانى هستند كه پيرويش كردند، و اين پيغمبر است، و كسانى كه به اين پيغمبر ايمان آوردند).(15)
9. آیه 92 سوره انعام:«وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا»؛ (و اين، كتاب آسماني مباركي است كه ما نازل كرده ايم، تصديق کننده ي كتب آسماني پيشين. براي اينكه به مردم شهر مکه و اطراف آن هشدار دهي).
و در آیه 7 سوره شوری می خوانیم: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها»؛ (و بدين گونه قران عربي به سوي تو وحي کرديم تا مردم مکه و اطراف آن را هشدار دهي).
در آیه 120 سوره توبه نیز می خوانیم: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ»؛ (مردم مدينه و اعراب اطراف مدينه نبايد از فرمان رسول خدا سرباز زنند).
نتيجه: قرآن کتابي عربي است که دستوراتش تنها براي مردم مکه و مدينه و مناطق اطراف آن آورده شده است؛ و نه براي ايرانيان يا ساير مردم جهان.
پاسخ:
اولا: همانطور که در ابتدا بیان شد آيات مختلف قرآن به خوبى گواهى مى دهند كه اسلام يك آئين جهانى است و جالب اينكه بسيارى از اين آيات در مكه يعنى در آن موقع كه هنوز اسلام از محيط اين شهر تجاوز نكرده بود نازل شده اند! بنابراین انذار مردم مکه و مدینه و مناطق اطراف آن دو به عنوان مرکز اسلام منافاتی با جهانی بودن اسلام ندارد و طبیعی است که از کسانی که مخاطبان نزدیک قرآن هستند به صورت ویژه نام برده و و دعوت به عمل آید.
ثانیا: آیه «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ» با استفاده از يك بيان عاطفى، همه افراد با ايمان را به ملازمت پيامبر(صلی الله علیه و آله) و حمايت و دفاع از او در برابر مشكلات تشويق مى كند و مسلم است که تاكيد و تكيه روى مدينه و اطرافش به خاطر آن است كه در آن روز كانون اسلام مدينه بود، و الا اين حكم نه اختصاصى به مدينه و اطراف آن دارد و نه مخصوص پيامبر (صلی الله علیه و آله) است. اين وظيفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است كه رهبران خويش را همچون جان خويش، بلكه بيشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بكوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا كه خطر براى آنها خطر براى امت است.(16)
ثالثا: در مجموع با توجه به مجموعه آیات قرآن می توان گفت که دعوت پيامبر اسلام در جهانى شدنش تدريجى و مرحله به مرحله بوده است:
در مرحله اول پس از مبعوث شدن، كار تبليغ پنهانى اسلام را شروع کرد و در طول سه سال پيامبر تنها كسانى را دعوت مى كرد كه كاملًا به آنها اطمينان داشت كه اسرار را فاش نمى كنند.
در مرحله دوم به حكم آيه 42 سوره شعراء: «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»؛ (و خويشاوندان نزديكت را انذار كن) مأمور بود تنها فاميل خود را دعوت كند.(17)
در مرحله سوم به حكم آيه 3 سوره فصلت: «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُون»؛ (كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده در حالى كه فصيح و گوياست براى جمعيّتى كه آگاهند!) و با توجه به شروع دعوت همگانی خود از مکه، مامور شده آن را اولا به عموم عرب و پس از آن به هر کس «دنبال آگاهی» است ابلاغ كند.
و در مرحله نهایی به حكم آیه 19 سوره اعراف: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛ (اين قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى رسد بيم دهم [و از مخالفت فرمان خدا بترسانم]) مأمور شده آن را به عموم مردم برساند؛ به خاطر همين ماموريت بود كه پيامبراسلام(صلی الله علیه وآله) نامه به سران بزرگ جهان آن روز در خارج از جزيره عربستان نوشت و آنها را به اسلام دعوت كرد.(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.