پاسخ اجمالی:
تاریخ اصول فقه، به معنی سیر تحول و تطور علم اصول در طول زمان، در 8 دوره متصور است: دوره اوّل: عصر تأسیس اصول فقه توسط امام باقر(ع) و امام صادق(ع). دوره دوّم: دوره تصنیف توسط هشام بن حکم و دیگران. دوره سوم: دوره کمال و استقلال. دوره چهارم: عصر ركود و تقليد از آراء شیخ طوسی. دوره پنجم: عصر تجديد حيات فقاهت و اجتهاد توسط ابن ادریس. دوره ششم: عصر پيدايش حركت اخبارى گرى. دوره هفتم: عصر تجديد حيات اجتهاد توسط محقق بهبهانی و مقابله با اخباری گری. دوره هشتم: عصر نوآورى هاى فقهى و ابداع روش های تازه در اصول فقه.
پاسخ تفصیلی:
تاریخ اصول فقه
تاریخ به معنای بررسی چگونگی پیدایش یک امر و سیر تغییر و تحول آن در بستر زمان می باشد. بنابراین تاریخ اصول فقه، بررسی چگونگی پیدایش و سیر تحول و تطور علم اصول در طول زمان است. برای علم اصول شیعه، در طول تاریخ، 8 دوره قابل تصور است:
دوره اوّل: عصر تأسیس اصول فقه
اصولیون شیعه معتقدند کاربرد قواعد اصولی و لو در سطحی بسیار ساده، در صدر اسلام معمول و متعارف بوده است، ولی واضع و مؤسس علم اصول فقه، امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(ع) می باشند.
دوره دوم: دوره تصنیف
در این دوره مسائل علم اصول که در گذشته استقلال نداشت و در خلال مسائل فقهی مطرح می شد، استقلال خود را به دست آورد. اولین مصنف علم اصول، «هشام بن حکم» است که کتاب الفاظ و مباحث آن را تصنیف کرد و پس از او «یونس بن عبد الرحمن» کتاب «اختلاف الحدیث» را که درباره مبحث تعادل و تراجیح است بر اساس نظریات امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) تصنیف نمود.
دوره سوم: دوره کمال و استقلال
این دوره در واقع، دومین دوره تدوین اصول فقه شیعه است. در این دوره، علم اصول سادگی اولیه خود را از دست داده، کمال و پختگی پیدا کرد. این دوره تا زمان انتقال شيخ طوسى از بغداد به نجف و تأسيس مدرسه فقه و اجتهاد در آن ديار (سال 448 هجرى) ادامه داشت.
اصولیان معروف این دوره عبارتاند از:
1) «ابن ابی عقیل»؛
2) «ابن جنید»؛ مؤلف کتاب «کشف التمویه و الالتباس» (این دو نفر، در اصطلاح فقها، به قدیمین معروف هستند)؛
3) «محمد بن محمد بن نعمان»؛ معروف به «شیخ مفید» که کتابی به نام الرسالة الاصولیة دارد؛
4) «سید مرتضی» مؤلف کتاب «الذریعة الی اصول الشریعة»غ
5) «شیخ طوسی» مؤلف کتاب «عُدّة الاصول».
شيخ طوسى با نوشتن كتاب ارزشمند و مهم عُدّة الاصول، عرصه جديدى را در علم اصول گشود. اين كتاب سالها به عنوان كتاب درسى در حوزه هاى علميّه اماميّه مورد استفاده قرار گرفت. از ثمرات مهم اين اثر، اثبات حجيّت خبر واحد است. زيرا پيش از شيخ طوسى، ادعاى اتّفاق مى شد كه جز به خبر قطعى نمى شود عمل كرد ولى شيخ طوسى نخستين كسى است كه اثبات كرد اخبار آحاد- اگر راويانش افراد موثّقى باشند- حجيّت دارد و ادعا كرد كه عمل اصحاب به روايات همين گونه بوده است.(1)
از ویژگی های این دوره یکی اختلاط علم اصول با فقه و کلام است(2) و دیگری، ناظر بودن بحث های اصولی شیعه به نظریات اصولی اهل سنت و توجّه به مسأله فقه مقارن به صورت گسترده است، به گونه ای که در هر بحثی دیدگاه عالمان سنّی مطرح و تحلیل می شود و مورد نقد و نظر قرار می گیرد.(3) به عنوان مثال شیخ طوسی با نوشتن كتاب «خلاف» به طور گسترده ترى وارد اين عرصه شد و مسائل مورد اختلاف مذهب اماميّه و مذاهب اهل سنّت را مورد توجّه قرار داد.(4)
دوره چهارم: عصر ركود و تقليد
این دوره از وفات «شیخ طوسی» تا عصر «ابن ادریس حلی» ادامه داشت که حدود یک قرن اجتهاد شیعه متوقف ماند. در این دوره مبانی شیخ طوسی از جمله بحث حجیت خبر واحد پیگیری شد و بیشتر درباره سند روایات و مباحث رجالی بحث می شد. توجه به فقه القرآن نیز از ویژگی های این دوره بود.
همچنین با توجه به گسترش فقه مقارن و تداوم بررسی نظریات اهل سنت در فقه و اصول، بحث اجماع نیز وارد اصول فقه شیعه شد؛ البته در تحلیل حجّیت آن، راهی که محقّقان اصولی شیعه رفته اند کاملا متفاوت از دیدگاه و تحلیل اهل سنّت است. اهل سنّت اجماع را فى نفسه حجت مى دانند، ولى فقهاى اهل بيت(عليهم السلام) معتقدند كه اجماع طريقى است براى تحصيل قول و نظر معصوم(ع) و به یک معنا اجماعی که علمای شیعه حجّت می دانند، دیگر اجماع نیست، بلکه مثل خبر متواتر يا خبر محفوف به قرينه است كه كاشف از سنّت است.(5)
از مهمترین ویژگی های این دوره این است که به تبع شیخ طوسی در این دوره نیز به استفاده از این علم خصوصا استفاده از عنصر عقل در استدلالات، توجّه بیشتری شد و ابن زهره، بخشى از كتاب «غنيه» خود را به علم اصول اختصاص داد. او کتاب غنیه را در سه بخش کلام، اصول فقه و فقه تدوین کرد. کتاب غنیه در دوره ای که رکود اصول و فقه در آن محسوس بود، شاهکاری شمرده می شود که قابل ستایش است.(6)
با وجود این به سبب عظمت علمى شيخ طوسى، ابّهتى از وى در ميان فقهاى اماميّه به وجود آمد به گونه اى كه تا سالها فقيه مستقلى كه بتواند بر خلاف نظرات شيخ فتوا دهد، يافت نشد. قداست علمى او سبب شد تا بيش از صد سال كمتر كسى جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد. فقهايى كه پس از وى كتابى مى نوشتند، مرجع علمى آنها كتاب هاى شيخ بود و همان را به بيانى ديگر نقل مى كردند. به اين سبب اين عصر، دوره تقليد از افكار شيخ و ركود در فقاهت و اجتهاد نام گرفت.
برخى از نويسندگان معتقدند، سبب ديگر ركود در اين دوره، وجود جوّ عظيم تبليغاتى عليه شيعيان و قتل و غارت آنان بود. اين يورشها از زمان شيخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بويه خارج گرديد و «طغرل بك» كه حاكمى سنّى مذهب و متعصّب بود، بر آن ديار تسلّط يافت. وى به قتل و غارت شيعيان پرداخت و حتّى كتابخانه شيخ طوسى را نيز به آتش كشيد. در سال 579 هجرى نيز صلاح الدين ايّوبى در حلب بر شيعيان شمشير كشيد و آنها را وادار به پذيرفتن مذهب اهل سنّت و عقيده اشاعره كرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، كسى حق خطابه و تدريس ندارد. وى در مصر نيز با شيعيان به همين شيوه عمل كرد. طبيعى است كه در چنين جوّ رعب و وحشت و ناامنى، فرصت و نشاط علمى و نوآوري هاى فقهى از عالمان گرفته شود.(7)
برخی از اصولی های معروف این دوره عبارتاند از:
1) «حمزة بن عبدالعزیز» معروف به «سلار»، صاحب کتاب التقریب؛
2) «شیخ سدیدالدین محمود بن علی حمصی رازی» صاحب کتاب «المصادر».
دوره پنجم: عصر تجديد حيات فقاهت و اجتهاد
پس از آنكه سالها افكار شيخ طوسى بر فقه شيعه سايه افكنده بود و به سبب نفوذ فوق العاده علمى شيخ، كسى با وى مخالفت نمى كرد. با این حال در اواخر قرن ششم راه نقد افكار وى گشوده شد و نشاط فقاهت و اجتهاد بار ديگر به جمع فقها بازگشت. اين حركت تا قرن يازدهم (عصر سيطره اخباريون) ادامه يافت.
ابن ادريس با نقد افكار علمى شيخ طوسى خدمت بزرگى را به اجتهاد و فقاهت كرد و در عمل، انفتاح باب اجتهاد را تداوم بخشيد. او به صراحت در سرائر مى گويد: «من جز از دليل روشن و برهان آشكار، از كسى تقليد نمى كنم».(8) او طريق صحيح در اجتهاد و فقاهت را چنين بيان مى كند كه: «طريق صحيح نزد من عمل به كتاب خدا، يا سنّت رسول خداست كه به طور متواتر رسيده باشد، يا اجماع است. و اگر اين سه راه نبود، آنچه را كه محقّقان مى توانند در مسائل شرعى بدان اعتماد كنند، تمسّك به دليل عقل قطعى است. زيرا در اين صورت مسائل شرعى بر اساس دليل عقلى بقا يافته و به دليل عقل موكول شده است».(9) ابن ادريس- بر خلاف شيخ طوسى- به اخبار آحاد اعتماد نداشت.(10)
به هر حال، حركت رو به رشد اجتهاد و فقاهت، به وسيله جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد حلّى، معروف به «محقّق حلّى»(م 676) ادامه يافت و از بالندگى و فروزندگى فوق العاده اى برخوردار شد.(11) او به تهذيب آراى شيخ طوسی پرداخت و آنها را در چهارچوب روشنى عرضه كرد و با استفاده از اعتراضات و انتقادات ابن ادريس به دفاع از مكتب شيخ طوسى پرداخت.(12)
از ویژگی های این دوره توجه به قواعد فقهی و اصولی و استناد به آنها در ابواب فقهی می باشد. به همین خاطر شاهد ابتکار علمای این دوره در تدوین کتاب های فقهی و اصولی هستیم. از كتاب هاى مهم اصولى در اين عصر مى توان به «معارج الاصول» محقق حلّى و نهاية الوصول الى علم الاصول علّامه» حلّى اشاره كرد.
دوره ششم: عصر پيدايش حركت اخبارى گرى
اين دوره، از اوايل قرن يازدهم آغاز و تا اواخر قرن دوازدهم ادامه يافت. پس از قرنها رشد و بالندگى فقه اماميّه و بهره گيرى از قدرت عقل در استنباط و پيشرفت علم اصول و استفاده از آن در فقه، حركت اخباری گرى و ناديده انگاشتن عقل در طريق استنباط آغاز شد. اين حركت در حالى شكل گرفت كه نقش عقل در استنباط احكام شرعى توسط جمعى از محقّقان، از جمله محقّق حلّى بسيار برجسته شد و توسط پيروانش یعنی چهره هایی چون صاحب مدارك، محقّق سبزوارى و صاحب معالم ادامه يافت.
اخبارى گرى با تاخت و تاز به عقل و علوم عقلى آغاز شد و براى عقل هيچ وزن و جايگاهى را - نه در علوم عقلى و نه در علوم نقلى - قائل نبود و بر اجتهاد و تقليد نيز خط بطلان كشيد و راه آن را خطا شمرد. پرچمدار اين حركت محمّد امين استرآبادى(م 1033) بود كه افكارش را در كتاب الفوائد المدنيّه - كه به هنگام اقامتش در مدينه آن را تدوين كرد - گردآورى نمود.(13)
خلاصه افكار استرآبادى چنين است:
1. ظواهر كتاب اللَّه حجيّتى ندارد، مگر آياتى كه توسط معصومين(عليهم السلام) تفسير شده باشد.
2. در مسائل اصولى، حكم عقل حجيّت ندارد و هيچ ملازمه اى ميان حكم عقل و نقل نيست.
3. اجماع مطلقا، چه اجماع محصّل يا منقول، فاقد حجيّت است.
4. همه روايات كتب اربعه، قطعى الصدور است، لذا فقيه نيازى به بررسى اسناد آنها ندارد.
5. اگر در مورد موضوعى، مانند دخانيات حكمى از كتاب و سنّت وارد نشده باشد، در ارتباط با آن موضوع توقّف كرده و درباره آن حكمى صادر نمى كنيم؛ البتّه در مقام عمل به احتياط روى مى آوريم.(14)
دوره هفتم: عصر تجديد حيات اجتهاد در عرصه فقاهت
اين دوره، از اواخر قرن دوازدهم آغاز شده و تا سال 1260 ادامه مى يابد. هر چند در عصر رواج اخباری گرى، جمعى از علماى اصولى نيز به تلاش خويش ادامه مى دادند، ولى تفكّر اخبارى به گونه اى سيطره داشت كه اجازه نفوذ و رشد افكار مجتهدان اصولى را نمى داد.
در اواخر سلطه اخباريون كه دانشمندان آنان راه اعتدال را در پيش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرف انديش، علّامه وحيد بهبهانى(م 1206) در برابر تفكّر اخبارى گرى برخاست. وى از نجف اشرف به كربلا آمد كه مركز اخباريون بود و زعامت آنان را مرحوم شيخ يوسف بحرانى نويسنده كتاب «الحدائق الناضرة» بر عهده داشت. محقّق بهبهانى، مبانى اخباريون را نقد كرد و به تقويت مبانى مجتهدان اصولى پرداخت.
برخی از دیدگاه های محقق بهبهانى در پاسخ به مبانى اخباريون چنين بود:
1. تمسّك به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقيّد، ناسخ و مانند آن كه از معصومان وارد شده باشد در حقيقت عمل به قرآن است و از قسم تدبّر در قرآن به شمار مى آيد و اين مسأله با تفسير به رأى تفاوت فراوانى دارد زيرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.
2. در احكام قطعى عقل كه هيچ فطرت درستى در حجيّت آن شك ندارد، حكم عقل حجّت است، مانند «قبح عقاب بلا بيان» و يا «اشتغال يقينى نياز به فراغ و برائت يقينى دارد» و نظير آن و در روايات معصومين بر حجيّت عقل تأكيد شده است.
3. «اجماع» ميان ما و عالمان اهل سنّت متفاوت است و فقهاى اهل بيت(عليهم السلام) معتقدند كه اجماع طريقى است براى تحصيل قول و نظر معصوم(ع).
4. اثبات نیاز به علم رجال با نگارش رساله اجتهاد و اخبار.
افزون بر اين، محقق بهبهانی، با ابتكاراتى در علم اصول، فصل تازه اى را نيز در اين علم گشود و سبب رشد و بالندگى آن گرديد.(15)
دوره هشتم: عصر نوآورى هاى فقهى
اين دوره، از نيمه قرن سيزدهم آغاز شد و بر اثر اين تلاش ها و بالندگى و رشد خطّ فكرى محقّق بهبهانى، زمينه ظهور حركت جديد علمى با ابداع اسلوب و روش هاى تازه در فقه و اصول پديد آمد. پيشواى اين حركت بديع در فقه و اصول، شيخ مرتضى انصارى(م 1281) بود.(16)
شيخ انصارى در كتاب اصولى معروف خويش به نام «الفرائد» كه به رسائل مشهور است و بيش از يك قرن است كه از كتاب هاى درسى حوزه هاى علميّه شيعى است، ابداعات اصولى فراوانى را عرضه نمود. از جمله ابداعات شیخ انصاری تبیین دقیق اصول عملیه می باشد. همچنین مسائل اصولى توسط او و شاگردانش به مباحث الفاظ و مباحث عقلى تقسيم شد و مباحث عقلى به صورت گسترده اى، همراه با نوآوري ها، مورد بحث قرار گرفت كه پيش از اين سابقه نداشته است.(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.