پاسخ اجمالی:
- ازدواج نکردن حضرت مسيح(ع) بخاطر بد بودن ازدواج از دید ایشان نبود، بلکه ایشان حدود سى سال در بین مردم بود و در اين مدّت برای تبليغ آيين حق پيوسته از نقطه اى به نقطه ديگر مى رفت و مجالى براى ازدواج نيافت.
- از طرفی اگر ازدواج مي كرد چه بسا نسل ایشان به علت ولادت غير طبيعي جدشان عيسي(ع) مدعي خدازادگي مي شدند و یا اینکه مردم درباره آنها دچار غلو می شدند، چنانکه درمورد حضرت عیسی دچار غلو شدند.
- همچنین با توجه به افراط بنی اسرائیل در شهوت رانی و ازدواج، شرایط فرهنگی آن زمان اقتضای زندگی زاهدانه می کرد؛ چنانکه حضرت عیسی و یحیی(ع) که هر دو، همزمان در شرایط فرهنگی و اجتماعی واحدی می زیسته اند، هیچکدام ازدواج نکردند.
- ضمن اینکه حضرت عیسی هرگز توصیه به مجرد بودن نکرده اند و منع از ازدواج از بدعت هايى است كه در زمان هاى بعد به وجود آمد؛ فرهنگ مجرد زیستن بخاطر برداشت اشتباه یا مقاصد دیگری که رهبران مسیحی در سر داشتند رواج یافت.
پاسخ تفصیلی:
ازدواج به خودی خود امر واجبی نیست و خداوند به خاطر مصالحی كه برای حفظ زندگی فردی و اجتماعی بشر لازم است آن را تشریع نموده است. در عین حال ازدواج باعث آرامش انسان(1) و از عوامل کمال و خودسازی است و از بهترین مستحبات است؛ و همین مستحب در مواردی برای برخی افراد خاص واجب می شود، مثل كسانی كه اگر ازدواج نكنند دچار گناه می شوند.
اما از آنجا که پیامبران باید الگوی دیگران هم در واجبات و هم در مستحبات باشند ازدواج نکردن آنها می تواند خلاف شأن آنها باشد.
در ابتدا چنین تصور می شود که چرا حضرت عیسی(علیه السلام) ازدواج نکردند و همین امر باعث شد فرهنگ مجرد بودن سالها در بین مسیحیان رواج یابد و حتی بر اساس باب نوزدهم انجيل متّى، «اگر انسان بتواند خود را براى ملكوت خدا خصى كند، بطوریکه قدرت آمیزش نداشته باشد، افتخارى است ولى همه كس قدرت آن را ندارند»؟! و... .
ولى نبايد فراموش نمود كه ازدواج نکردن حضرت مسيح(عليه السلام) بخاطر بد بودن ازدواج از دیدگاه ایشان نبوده، بلکه ایشان عمرى كوتاه در زمین داشت، و حدود سى سال در ميان مردم روى زمين زندگى نمود، و در اين مدّت مشغول به تبليغ آيين حق بود، و پيوسته از نقطه اى به نقطه ديگر مى رفت و مجالى براى ازدواج نيافت.(2)
از طرفی این احتمال هم منتفي نيست كه اگر حضرت عيسي ازدواج مي كرد و داراي نسلي مي شد آن نسل به علت ولادت غير طبيعي جدشان عيسي(عليه السلام) مدعي خدازادگي مي شدند و یا اینکه مردم درباره آنها دچار غلو می شدند، چنانکه درمورد حضرت عیسی دچار غلو شدند.
این احتمال نیز وجود دارد که با توجه به افراط یهود در شهوات و عدم محدودیت در ازدواج در شریعت حضرت موسی(علیه السلام)(3) شرایط فرهنگی زمان حضرت عیسی چنین اقتضا می کرد که از دنیا فاصله گرفته و مردم را متوجه معنویات گردانند. لذا می بینیم حضرت عیسی و یحیی(علیهما السّلام) که هر دو، همزمان با هم و در یك منطقه بوده اند، یعنی در شرایط فرهنگی و اجتماعی واحدی می زیسته اند، هیچکدام ازدواج نکردند؛ چراکه هر پیامبری بر اساس شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه خود برنامه ای مناسب با آن محیط برای هدایت و مبارزه با انحرافات آنها دارد. انحرافات جامعه بنی اسرائیل در زمان این پیامبران به گونه ای بوده است كه یكی از راه های مبارزه با آن فرهنگ، ترویج زندگی زاهدانه و دنیاگریزی بوده است تا گرایش افراطی مردم به شهوات مهار شود.
در روایتی از امام علی(علیه السلام) می خوانیم: «إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ(علیه السلام) فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لَا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ وَ لَا مَالٌ يَلْفِتُهُ وَ لَا طَمَعٌ يُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَ خَادِمُهُ يَدَاه»(4)؛ (اگر بخواهى سرگذشت عيسى بن مريم(علیه السلام) را برايت باز گو مي كنم: او سنگ را بالش خويش قرار مى داد، لباس خشن مى پوشيد، نان خشك مى خورد، نان خورشش گرسنگى، چراغ شبهايش ماه، مسكنش در زمستان مشرق و مغرب آفتاب بود [صبحها در جانب مغرب و عصرها در جانب مشرق روبروى آفتاب قرار مى گرفت]، ميوه و گلش گياهانى بود كه زمين براى بهائم مى رويانيد. نه همسرى داشت كه وى را بفريبد و نه فرزندى كه او را غمگين نمايد، و نه ثروتى كه او را به خود مشغول دارد، و نه طمعى كه خوارش سازد. مركبش پاهايش و خادمش دستهايش بود).(5)
بنابراين مجرد بودن حضرت مسيح(علیه السلام) به هيج وجه اثبات نمي كند كه ازدواج كردن ضد ارزش است و يا اينكه تجرد ارزش دارد و باعث پاكي انسان مي شود و مانند آن .
ضمن اینکه حضرت عیسی هرگز توصیه به مجرد بودن هم نکرده اند و در آيين اصلى مسيح(عليه السلام) طبق مدارك تاريخى و دينى (حتى خود اناجيل) ترك ازدواج بطور مطلق و انزواى اجتماعى، نبوده است.(6) بلکه فرهنگ مجرد بودن در بین مسیحیت سیاستی بود که بعدا توسط بزرگان آنها پایه ریزی شد و خود حضرت عیسی چنین چیزی را رواج ندادند و بعد از ایشان هم تا مدتی وجود نداشت؛ چنانکه در رساله اوّل پولس به قرنتيان مى خوانيم: «آيا اختيار نداريم خواهر دينى را به زنى گرفته، همراه خود ببريم مثل ساير رسولان و برادران خداوند».(7)
از اين بيان به خوبى استفاده مى شود كه پولس و ساير شاگردان مسيح و رسولان و برادران دینی مسيح نيز ازدواج كردند و بر چنين مطلبى وقعى ننهادند.
و در رساله اوّل پولس به تيموتاوس مى خوانيم: «اسقف بايد بى ملامت و صاحب يك زن و هوشيار و خردمند و صاحب نظام و مهمان نواز و راغب به تعليم باشد».(8)
قابل توجّه اينكه در همان رساله در باب چهارم مى خوانيم: «ولى روح صريحاً مى گويد: در زمان آخر بعضى از ايمان برگشته، به ارواح مضلّ و تعاليم شياطين گوش خواهند نمود * به رياكارى دروغگويان كه ضماير خود را داغ كرده اند كه از مزاوجت منع مى كنند و حكم مى نمايند به احتزاز از خوراك هايى كه خدا آفريد براى مؤمنين و عارفين به حق تا آنها را به شكرگزارى بخورند».(9)
از اين عبارت به خوبى برمى آيد كه منع از ازدواج از بدعت هايى است كه در زمان هاى بعد به وجود خواهد آمد و اين بر اثر اغواى شياطين و ارواح گمراه كننده است.(10)
در نتیجه فرهنگ مجرد زیستن بعدا بخاطر برداشت اشتباه یا مقاصد دیگری که رهبران مسیحی در سر داشتند رواج یافت و مجرد بودن مسیح بهانه ای بیش نبوده است؛ لذا می بینیم برخی از رهبران مسیحی علت زن نداشتن حضرت عیسی(علیه السلام) را با خیال بافی و داستان سرایی اینگونه بیان کرده اند که: زن عنصر گناه و شیطان کوچک است و ازدواج و مسائل جنسی مانع رشد و تعالی انسان می شود. از دیدگاه آنها رابطه جنسى ذاتاً پليد است و تنها كسانى به مقامات معنوى نايل مى گردند كه همه عمر مجرد زيست كرده باشند.
يكى از پيشوايان معروف مذهبى جهان مى گويد: «با تيشه بكارت درخت ازدواج را از بن بركنيد».(11) همان پيشوايان [برای توجیه این مسأله که در شریعت مسیح ازدواج با یک زن مشروع دانسته شده(12)] ازدواج را فقط از جنبه دفع افسد به فاسد اجازه مى دهند؛ يعنى مدعى هستند كه چون غالب افراد قادر نيستند با تجرد صبر كنند و اختيار از كفشان ربوده مى شود و گرفتار فحشا مى شوند و با زنان متعددى تماس پيدا مى كنند، پس بهتر است ازدواج كنند تا با بيش از يك زن در تماس نباشند.(13)
اما با اينحال تاريخ فجايع زيادى را [در زمینه شهوت رانی و ارتباط های نامشروع با زنان] از ديرهای مسیحیان به خاطر دارد، تا آنجا كه به گفته «ويل دورانت»، «پاپ انيوسان» سوم يكى از ديرها را به عنوان فاحشه خانه توصيف كرد!(14)
یقینا برداشت علماي مسيحي از اين حالت مسيح واقع گرايانه نيست، زيرا به دليل قطعي عقل و نقل مي دانيم كه ازدواج سنت حسنه است و آدمي به تشكيل خانواده و همسر گزيني نياز دارد؛ چنانکه قرآن در کنار مردان پاک از زنان پاکیزه یاد می کند و از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسى و عيسى در نهايت تجليل ياد كرده است.(15) بلکه همانطور که بیان شد مجرد بودن حضرت عيسى(علیه السلام) دلایل دیگری داشت و شرايط ويژه آن زمان اين اقتضا را داشت كه ایشان دائما در حركت باشد و خانه و زن و فرزند اختيار نكند.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.