پاسخ اجمالی:
اولا: اگر این ایراد مورد قبول باشد، باید این سوال قبل از ایراد شبهه گر مطرح باشد که چرا رسول خدا(ص) چون حضرت عیسی(ع) و به جای ایشان محفوظ و زنده نگاه داشته نشده که رهبر قیام آخرالزمان باشد؟! اگر طول عمر حضرت عیسی(ع) به واسطه ایمان دینی مورد قبول و از لحاظ علمی هم ممکن است، این طول عمر به طریق اولی برای رسول خدا(ص) شایسته و ممکن خواهد بود. اما اراده و مصلحت الهی چنین اقتضا کرده که حضرت رسول(ص) از دنیا برود و حضرت عیسی(ع) زنده بماند . بنابر همین اقتضای حکمت الهی امام و رهبر قیام آخرالزمان از اولاد رسول خدا(ص) است که روایات فریقین نیز آن را تایید می کند.
ثانیا: شأنیت والاتر مقام امامت در مقایسه با مقام هایی چون «نبوت» و «رسالت» که به نوعی اقامه تمامی وظایف و به ثمر رساننده ارزش ها و آرمان های آن دو مقام است، اقتضای این را دارد که امام مهدی(عج) عهده دار چنین مأموریت خطیری یاشند. به خصوص که نور وجود ایشات امتداد نور وجودی پیامبر اکرم(ص) با تمام فضائل شان - اعم از خاتمیت، وسعت مخاطبین رسالت برای همیشه تاریخ، دایره گسترده تر علم و معارف، ابلاغ برترین کتاب آسمانی یعنی قرآن، عصمت مطلقی که با ترک اولی هم مخدوش نشده - بر تمامی انبیای دیگر است. در نتیجه قیام ایشان گویی قیام خود پیامبر(ص) است.
پاسخ تفصیلی:
بنابر احادیث و روایات منقول در منابع شیعه و اهل سنت، حضرت عیسی(علیه السلام) تا زمان قیام حضرت مهدی(عج) زنده و دارای عمری طولانی است و در آخر الزمان ظهور کرده و در کنار امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) قرار می گیرد. به طور مثال در روایتی که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند می خوانیم: «الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَنْزِلُ عَلَيْهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ، وَيُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى، عَلَيْهِمَا السَّلَامُ»؛(مهدى آن كسى است كه عيسى بن مريم(ع) بر او نازل مى شود و پشت سر او نماز می خواند).(1) حال سؤالی که ممکن است به ذهن برسد این که با وجود حضور حضرت عیسی(علیه السلام) به عنوان پیامبری از پیامبران اولوالعزم، چرا رهبری قیام آخرالزمان به عهده حضرت مهدی(عج) است؟!
امکان طرح چنین مقایسه ای درباره شخص پیامبر اکرم(ص)
اگر این ایراد مورد قبول باشد، باید این سوال قبل از ایراد شبهه گر مطرح باشد که چرا رسول خدا(ص) چون حضرت عیسی(ع) و به جای ایشان محفوظ و زنده نگاه داشته نشده که رهبر قیام آخرالزمان باشد؟! اگر طول عمر حضرت عیسی(ع) به واسطه ایمان دینی مورد قبول است و از لحاظ علمی هم ممکن است، این طول عمر به طریق اولی برای رسول خدا(ص) شایسته و ممکن خواهد بود. اما اراده و مصلحت الهی چنین اقتضا کرده که حضرت رسول(ص) از دنیا برود و حضرت عیسی(ع) زنده بماند . بنابر هین اقتضای حکمت الهی امام و رهبر قیام آخر الزمان از اولاد رسول خدا(ص) است که روایات فریقین نیز آن را تایید می کند؛ رسول خدا(ص) فرموده است: «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ، وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ»؛(شما را چه خواهد شد زمانى كه فرزند مريم در ميان شما فرود خواهد آمد در حالى كه امام شما از ميان شماست؟).(2)
يكى از دانشمندان بزرگ غرب مى گويد: اگر على(عليه السلام) به دست ابن ملجم شهيد نمى شد ممكن بود براى هميشه در جهان زنده بماند زيرا اعتدال كامل در تمام جنبه هاى حياتى بر وجود او حكومت مى كرد!(3) با تمسک به قوانین طبیعی و توجه به اموری هم چون محیط، تغذیه مناسب، فعالیت های روحی و بدنی سالم و... به عنوان عوامل مؤثر در سلامتی، می توان طول عمر را موجه دانست.(4) این نشان می دهد که زمینه طول عمر برای همه معصومین(علیهم السلام) وجود داشته است. بنابراین همان طور که خداوند عمری طولانی را به حضرت عیسی(علیه السلام) افاضه کرده، می توانست چنین طول عمری را به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز عطا فرماید تا ایشان انجام چنین مأموریتی را به عهده داشته باشند. با این حال حکمت ربوبی اش چنین اقتضایی نداشته است. اینکه در بین پیامبران و ائمه، امام مهدی(علیه السلام) وظیفه اش این است که بعداز عمری طولانی، ظهور یابند و چنین رسالتی را به انجام برسانند به خاطر نوعی از برتری و افضلیت ایشان است که برای توضیح آن ناگزیر از ارائه مقدماتی هستیم.
برتری پیامبر اکرم(ص) بر همه انبیاء الهی از جنبه های گوناگون
پیامبر اکرم در حدیثی می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ عَلَى مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ فَضَّلَنِي عَلَى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ»(5)؛ (خدای متعال، پیامبران مرسل خویش را بر فرشتگان مقرّبش برتری داد و مرا بر تمامی پیامبران و مرسلان). یکی از مهم ترین جنبه های افضلیت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بر انبیاء دیگر، خاتمیت آن حضرت و جهان شمولی رسالتش است. آن حضرت اگرچه در حجاز مبعوث شدند اما مأموریت ایشان محصور در مرزهای آن سرزمین نبوده مخاطبش آدمیان پهنای جغرافیا و طول تاریخ بوده است. در آیه 158 سوره اعراف می خوانیم: «قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»؛ (بگو: ای مردم! یقیناً من فرستاده خدا به سوی همه شمایم؛ خدایی که مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره اوست، جز او معبودی نیست، زنده می کند و می میراند، پس به خدا و رسول او پیامبر ناخوانده درس که به خدا و تمام سخنان او ایمان دارد، ایمان بیاورید، و از او پیروی کنید تا هدایت یابید). از این اوصاف پیامبر به دست می آید که آن دین کامل که حیات طیب بشری را در هر مکان و زمانی تضمین می کند نزد وی است.(6)
مؤلفه دیگری که باعث این برتری می شود، کتاب آسمانی این پیامبر یعنی قرآن کریم است. حضرت علی(علیه السلام) درباره مقام بی بدیل و والای قرآن می فرماید: «خدای سبحان، کتابی آسمانی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرو فرستاد و آن، نوری است که خاموشی ندارد و چراغی است که افروختگی آن زوال ناپذیر است و دریایی ژرف است که قعر آن به چنگ ادراک آدمی (بشر عادی) نمی افتد و راهی است که در آن گمراهی نیست و شعاعی است که روشنی آن تیرگی نگیرد... خداوند آن را فرونشاننده تشنگی علمی دانشمندان و خرّمی دل های فقیهان و راه روشن سالکانِ صالح قرار داد. قرآن کریم دارویی است که پس از آن بیماری نمی ماند... و پناهگاهی است که قلّه بلند آن مانع دشمن است».(7) خود پیامبر اکرم(ص) نیز در توصیف قرآن می فرماید: «فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ الْكَلَامِ كَفَضْلِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه»؛ (برتری قرآن نسبت به دیگر سخنان، مانند برتری خداوند جلّ جلاله بر خلق اوست).(8)
دیگر جنبه برتری بخش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر دیگر انبیاء الهی به مسأله دسترسی هر کدام به علوم و دانش های مختلف برمی گرد. روشن است که انسان ها به لحاظ علم و معرفت و جهات دیگری که دارند دارای مراتب متفاوتی از حیث برتری هستند و هر چه علم و تقوا و عمل صالح بیشتر باشد مقام انسان نیز بالاتر می رود. اختلاف سلسله مراتب انبیاء با هم حقیقتی مصرّح در قرآن است. در آیه 253 سوره بقره می خوانیم: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ»؛ (بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ برخی از آنها، خدا با او سخن میگفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد). در جایی دیگر و در آیه 55 سوره اسراء نیز می بینیم که این حقیقت به گونه ای دیگر بیان شده است: «وَلَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْض»؛ (و به تحقیق ما بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم).
بر همین اساس در روایات به برتری پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بر سایر پیامبران به این واسطه تصریح شده است. به عنوان نمونه در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: «إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أُعْطِيَ حَرْفَيْنِ كَانَ يَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِيَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ إِبْرَاهِيمُ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَرَ حَرْفاً وَ أُعْطِيَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ(ص) وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ(ص) اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ»(9)؛ (به عيسى بن مريم دو حرف از اسم اعظم داده شد كه با آنها كار می كرد و به موسى چهار حرف و به ابراهيم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بيست و پنج حرف داده شد و خداى تعالى تمام اين حروف را براى محمد(ص) جمع فرمود، همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و هفتاد و دو حرف آن به محمد(ص) داده شد و يك حرف از او پنهان شد). و در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نیز آمده است که همه هفتاد و دو حرف از اسم اعظم که به حضرت محمد(ص) داده شده است به ائمه معصومین نیز داده شد: «نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ...»(10)؛ (ما [اهل بیت] هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داريم و يك حرف هم نزد خداست كه آن را در علم غيب براى خود مخصوص ساخته است).
جهت دیگری که می توان بر اساس آن به افضلیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقایسه با دیگر انبیای الهی استدلال کرد، موضوع «عصمت» است. در قرآن مجيد موارد بسيارى از ترک اولی به انبیاء الهی، حتی انبیاء اولوالعزم نسبت داده می شود.(11) این در حالی است که هیچ مورد از ترک اولی از پیامبر اسلام(ص) صادر نشده است که اگر می شد، دشمنان اسلام(علیهم السلام) از آن سوء استفاده کرده داستان ها از آن می ساختند.
شأن ویژه امام و امامت
فرستادگان الهی در مقام و مرتبت دارای درجاتی هستند و بر یکدیگر برتری دارند. برخی از ایشان نبی هستند؛ و برخی رسول؛ و برخی دیگر نیز به مقام امامت نائل می گردند. مقام «نبوت»، به معنای مقام دريافت وحى از خداوند است. بنابراين «نبى» كسى است كه وحى بر او نازل مى شود و آنچه را به وسيله وحى دريافت مى دارد چنان كه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مى گذارد.(12) مقام «رسالت»، به معنای مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهى بخشيدن است؛ بنابراين، رسول كسى است كه موظف است در حوزه ماموريت خویش به تلاش و كوشش برخيزد و از هر وسيله اى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده كند، و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاش نمايد.(13) اما مقام «امامت» مقام تحقّق بخشيدن به برنامه هاى دينى اعم از تشکیل حكومت به معناى وسيع كلمه، و اجراى حدود و احكام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنين تربيت و پرورش نفوس در «ظاهر» و «باطن» است. طبق این تعریف، مقام امامت از مقام رسالت و نبوت بالاتر است.
در حقيقت مقام «امامت»، مقام تحقّق بخشيدن به اهداف مذهب و هدايت به معنى ايصال (رساندن) به مطلوب است؛ نه فقط ارائه طريق. علاوه بر آن، مقام امامت، «هدايت تكوينى» را نيز شامل مى شود؛ يعنى تاثير باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسان هاى آماده و هدايت معنوى آنها!(14) شيخ مفيد در کتاب «اوائل المقالات» امامت را به معنای جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در اجراى احكام و اقامه حدود و حفظ شريعت و تربيت مردم می داند.(15) مطابق اين تعريف كه با اعتقاد پيروان مكتب اهل بيت هماهنگ است امامت چيزى فراتر از رياست و حكومت بر مردم مى باشد. بلكه تمام وظايف انبياء - به جز دريافت وحى و آنچه شبيه آن است - براى امامان ثابت است.(16)
امام رضا(علیه السلام) درباره مقام امامت می فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِيرُ الْفَيْءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَة»؛ («امامت» زمام دين و نظام مسلمين، و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است؛ امامت اساس اسلام بارور، و شاخه بلند آن است؛ با امام، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد كامل مى شود، و اموال بيت المال و انفاق به نيازمندان فراوان مى گردد؛ و اجراى حدود و احكام، و حفظ مرزها و جوانب كشور اسلام به وسيله امام صورت مى گيرد. امام، حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام مى شمرد [و تحقق مى بخشد] و حدود الهى را برپا مى دارد و از دين خدا دفاع مى كند، وبه سوى پروردگارش به وسيله دانش و اندرز نيكو و دليل رسا و محكم دعوت مى كند).(17)
تفاوت مقام امامت با مقام نبوت را به خوبی می توان در آیه 124 سوره بقره مشاهده کرد، در این آیه می خوانیم: «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»؛ ([به خاطر بياوريد] هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم). از این آيه اجمالا استفاده مى شود که مقام امامتى كه به ابراهيم(علیه السلام) بعد از پيروزى در آزمون های سخت و دشوار بخشيده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود؛ زيرا ابراهيم پيش از ابتلا به امتحانات الهى، به مقام نبوّت نائل گرديده بود و وحى الهى ـ كه نشانه نبوّت است ـ بر او فرود مى آمد و پس از آن به مقام امامت نائل گردید.(18) علامه طباطبایی درباره این آیه تصریح می کند که حضرت ابراهیم(ع) پیش از ابتلا و موفقیت در آن امتحانات الهی ظرفیت پذیرش مقام امامت را نداشت.(19)
جمع بندی
بر اساس این دو مقدمه طولانی می گوییم سپرده شدن مأموریت نهضت جهانی آخرالزمان به حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه) اولا به این دلیل است که ایشان به اقتضای وحدت نور وجودشان با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)(20) به نوعی امتداد شعاع نور وجودی آن حضرت هستند و قیام ایشان گویی قیام خود پیامبر(ص) با همه برتری ها و فضائل شان در مقایسه با انبیاء دیگر است. ثانیا مقام «امامت» حضرت مهدی(عج) اقتضای برتری ایشان بر انبیایی مثل حضرت عیسی(علیه السلام) را دارد.
روایات فراوانی درباره چنین برتری ائمه اهل بیت بر انبیاء از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است.(21) از جمله این روایات، روایتی است که از ابوذر نقل شده است: «نَظَرَ النَّبِيُّ(ص) إِلَى عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَقَالَ هَذَا خَيْرُ الْأَوَّلِينَ وَ خَيْرُ الْآخِرِينَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرَضِين»(22)؛ (پیامبر(ص) درحالی که به علی بن ابی طالب(علیه السلام) نگاه می کرد فرمود: او بهترین اولین و آخرین از اهل آسمان ها و زمین ها است). در روایتی از امام رضا(علیه السلام) که او از پدران مطهرشان تا امام علی(ع) و ایشان نیز از رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) نقل شده می خوانیم: «... یا علی! همانا خداوند پیامبران را بر ملائکه مقربین برتری و فضیلت بخشید و مرا بر تمام پیامبران برتری و فضیلت بخشید. یاعلی! فضل و برتری بعد از من برای تو و ائمه بعد از شماست...».(23) همچنین در حدیثی دیگر از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که پیامبر اکرم(ص) خطاب به حضرت علی(ع) فرمود: «یا علی من و تو و امامان از فرزندان تو سرور خلقیم در دنیا و حاکمانیم در آخرت».(24) امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید: «خداوند چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش خلق فرمود. پس آن چهارده نور ارواح ما بود».(25)
روایاتی که مضمون شان برتری ائمه اهل بیت(علیهم السلام) بر تمام مخلوقات جهان - از جمله پیامبران است - بسیار زیادند و به مرحله تواتر می رسند.(26) بر همین اساس می بینیم که علامه مجلسی اعتقاد دارد کسی که در پی گیری روایات متبحر باشد، به چنین فضیلتی اقرار می کند و منکران تنها افراد ناآشنا با میراث حدیثی شیعه اند.(27)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.