پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در پاسخ به تهدید معاویه به آغاز جنگ فرمودند: «در نامه خود گفته اى نزد تو براى من و يارانم جز شمشير چيزى نيست براستى بعد از گريه مرا به خنده درآوردى، چه زمان ياد دارى كه فرزندان عبدالمطّلب به دشمن پشت كرده و از شمشير بترسند؟ پس كمى صبر كن تا حريفت به ميدان آيد، پس بزودى آن كس كه او را دنبال مى كنى به تعقيبت برخواهد خاست و آنچه را از آن فرار مى كنى در نزديكى خود خواهى يافت و من در ميان سپاهى عظيم از مهاجران، انصار و تابعان به سرعت به سويت خواهم آمد، لشكرى كه جمعيتشان به هم فشرده و هنگام حركت، غبارشان آسمان را تيره و تار مى كند، لباس شهادت در تن دارند و بهترين ملاقات برايشان ملاقات با خداست، و همراهشان لشكرى از فرزندان بدر با شمشيرهاى هاشمى كه مى دانى لبه تيز آنها با پيكر برادر، دايى، جد و خاندانت چه كرد!».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشی از نامه 28 «نهج البلاغه» به يكى از تعبيراتى كه در نامه معاويه آمده، اشاره مى كند كه همان تهديد به جنگ است، مى فرمايد: (و [در نامه خود] گفته اى كه نزد تو براى من و يارانم جز شمشير چيزى نيست [و مرا به جنگ تهديد كردى] به راستى بعد از گريه مرا به خنده درآوردى، چه زمان ياد دارى كه فرزندان عبدالمطّلب به دشمن پشت كرده باشند و از شمشير بترسند؟ [و به گفته شاعر]: پس كمى صبر كن كه حريفت به ميدان مى آيد)؛ «وَ ذَكَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَ لِأَصْحَابِي عِنْدَكَ إِلَّا السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ!(1) مَتَى أَلْفَيْتَ(2) بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاكِلِينَ(3)، وَ بِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ، فَلَبِّثْ قَلِيلًا يَلْحَقِ الْهَيْجَا(4) حَمَلْ».
جمله «لَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ» ضرب المثلى است براى كسى كه در ضمن بيان پاره اى از مطالب جدى ناگهان سخنى بى اساس و بى پايه مى گويد و منظور امام(عليه السلام) اين است كه تهديد به جنگ در برابر حضرت علي(عليه السلام) و بنى هاشم و فرزندان عبدالمطّلب خنده آور است؛ آنها مردانِ ميدان و فرزندانِ شمشير و پيشروانِ جهادند و شما شكست خوردگان بدر و احزاب و فتح مكّه و به شهادت تاريخِ اسلام افرادى ضعيف و ناتوان هستيد. آيا تهديد شما نسبت به ما خنده آور نيست؟
گفتنى است جمله «لَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ» بر اين نكته تكيه دارد كه اگر كسى را در حال عادى بخندانند چندان مهم نيست؛ اما اگر شخصى مشغول گريستن باشد، سخنى بگويند كه او بخندد معلوم مى شود كه آن سخن فوق العاده خنده آور است.
جمله «لَبِّثْ قَليلاً يَلْحَقِ الْهَيْجاء حَمَلْ» مصراع بعدش چنين است «ما أحْسَنَ الْمَوْتُ إذَ الْمَوْتُ نَزَلَ». اين شعر در ميان عرب به شكل ضرب المثلى در آمده و اصل آن چنين بود كه در يكى از جنگ هاى عصر جاهليّت، شترهاى مردى از قبيله «قشير» به نام حمل بن بدر به غارت برده شد. او كه مرد شجاعى بود رفت و بر راهزنان شبيخون زد و شتران خود را پس گرفت و اين شعر را سرود كه ترجمه اش اين است: كمى صبر كن حَمَل به ميدان مى آيد و چه زيباست مرگ [در مسير دفاع از شرف خويش] هنگامى كه به سراغ انسان مى آيد.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، معاويه را با عباراتى بسيار كوبنده و فصيح و بليغ به طور جدّى تهديد مى كند و مى فرمايد: (پس به زودى آن كس كه او را دنبال مى كنى به تعقيب تو بر خواهد خاست و آنچه را از آن فرار مى كنى در نزديكى خود خواهى يافت و من در ميان سپاهى عظيم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوى تو خواهم آمد)؛ «فَسَيَطْلُبُكَ مَنْ تَطْلُبُ، وَ يَقْرُبُ مِنْكَ مَا تَسْتَبْعِدُ، وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فِي جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ».
اشاره به اينكه جنگجويانى كه با من همكارى مى كنند امتحان خود را در غزوات اسلامى پس داده اند. آنها از سه گروه تشكيل شده اند: مهاجران و انصار و نسلى كه بعد از آنها به وجود آمدند و در طريق آنها گام نهاده اند؛ ولى كسانى كه با تو همراهى مى كنند همان شكست خوردگان غزوات اسلامى و فرزندان آنها و رسوبات دوران جاهليّتند.
جمله «مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ» بر گرفته از اين آيه شريفه است: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».(5)
آن گاه امام(عليه السلام) نيروهاى خود را در چند جمله معرفى مى كند: نخست مى فرمايد: (لشكرى كه جمعيتشان به هم فشرده است)؛ «شَدِيدٍ زِحَامُهُمْ». سپس مى فرمايد: (و به هنگام حركت، غبارشان آسمان را تيره و تار مى كند)؛ «سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ(6)». در سومين معرفى مى افزايد: (آنها لباس شهادت در تن دارند و بهترين ملاقات براى آنها ملاقات با پروردگارشان است)؛ «مُتَسَرْبِلِينَ(7) سَرَابِيلَ الْمَوْتِ أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ». در چهارمين وصف مى فرمايد: (و همراه آنها لشكرى از فرزندان بدرند با شمشيرهاى هاشمى كه مى دانى لبه تيز آنها با پيكر برادر و دايى و جد و خاندانت چه كرد و آن [مجازات] از ستمكاران دور نيست)؛ «وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ وَ سُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا(8) فِي أَخِيكَ وَ خَالِكَ وَ جَدِّكَ وَ أَهْلِكَ(وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ)».
امام(عليه السلام) تمام گفتنى ها را در اين چهار وصف بيان كرده است؛ از يك سو ايمان آنها به خدا و عشقشان به شهادت و لقاى پروردگار كه مهمترين انگيزه جهاد است و ديگر سابقه درخشان آنها، همچون شركت در جنگ بدر و در هم كوبيدن دشمن با شمشيرهاى هاشمى و اضافه بر اينها عدد بى شمار و انبوه؛ و به حق كه تعبيرات امام(عليه السلام) در اين نامه فصيح ترين، بليغ ترين، گوياترين و كوبنده ترين تعبيرات است.
تعبير به «مُرْقِل» كه دلالت بر سرعت دارد و «جَحْفَل» كه به لشكر عظيمى اطلاق مى شود كه سواران بسيارى در آن حضور دارند و تعبير به «سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ»؛ (غبار آنها در آسمان پراكنده است) همه اشاره به اين دارد كه اين لشكر با انگيزه تمام به سرعت به سوى ميدان جهاد مى رود؛ نه ترديدى در نياتشان است و نه شكى در هدف شان دارند؛ بلكه با قاطعيت گام به ميدان جهاد نهاده اند و عاشق شهادت در راه خدا هستند.
تعبير به «ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ» مفهومش اين است كه آنها فرزندان جنگ بدرند گويى در آن ميدان پرورش يافته اند. با توجّه به اينكه در لشكر امير مؤمنان علي(عليه السلام) شمار زيادى از جنگجويان بدر بودند، اين تعبير كاملا مطابق واقع است. بعضى گفته اند مفادّ اين تعبير آن است كه در لشكر امام(عليه السلام) گروهى از فرزندانِ جنگجويان بدر حضور دارند؛ در حالى كه اين تفسير با تعبير امام(عليه السلام) سازگار نيست.
منظور از «أخيك»؛ برادر معاويه، حنظلة بن ابى سفيان است و مقصود از «خالَكَ» دايى معاويه، وليد بن عتبه و منظور امام(عليه السلام) از «جَدَّكَ» جد معاويه، جد مادرى او عُتبة بن ربيعه است و مراد از «أهْلَكَ»؛ خاندان معاويه جمعى از عموزادگان او هستند كه در جنگ بدر در صفوف لشكر كفر حضور داشتند.
جمله «وَ ما هِيَ مِنَ الظّالِمِينَ بِبَعِيدٍ» بخشى از آيه 83 از سوره «هود» است كه اشاره به عذاب دردناك و شديد قوم لوط مى كند. قومى كه عذابشان از همه اقوام ستمكار و مشرك شديدتر بود؛ زيرا خداوند شهرهاى آنها را زير و رو كرد سپس بارانى از سنگ بر ويرانه هاى آن فرستاد: «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعيدٍ».(9)
شايان توجّه است كه در كتاب «صفّين» نصر بن مزاحم آمده است: «روزى سعد بن قيس، صحابى معروف برخاست و در ميان ياران خود خطبه خواند و گفت: اصحاب و ياران محمد با ما هستند و در ميان جمعيّتِ ما، به خدايى كه نسبت به بندگانش بصير است سوگند اگر فرمانده ما غلامى حبشى بود در حالى كه هفتاد نفر از بدريين با ما هستند، مى بايست بينا و خوش دل باشيم حال چگونه خواهد بود در حالى كه رئيس ما پسر عموى پيغمبر ما از رزمندگان بدر است؟، او كه در كوچكى با پيغمبر نماز خواند و در بزرگى با او جهاد كرد؛ در حالى كه معاويه از مشركان آزاد شده روز فتح مكّه است. پدرش نيز چنين بود؛ ولى گروهى را اغوا كرده و وارد آتش دوزخ نموده و داغ ننگ را بر پيشانى آنها زده است».(10)،(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.