پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در پایان خطبه 158، سرنوشت بني اميّه را چنين پيشگوئي فرمودند: «سوگند ياد مى كنم! كه بعد از من بنى اميّه خلافت را همچون اخلاط سر و سينه بيرون مى افكنند، سپس هرگز طعم آن را تا ابد نخواهند چشيد و از آن بهره نمى گيرند تا آن زمان كه شب و روز در پى هم آيند!». امام(ع) تأكيد فرمودند كه بني اميّه حكومت اسلامى را آن قدر آلوده و كثيف و با ظلم و فساد آميخته مي كنند كه مانند اخلاط سر و سينه شده و كار به جايى مي رسد كه خود آنها نيز تحمل آن را نخواهند داشت و مثل كسى كه اخلاط درون را برون بريزد، آن را از دست خواهند داد و چنان منفور خواهند شد كه هرگز مسلمانان به سراغشان نخواهند رفت.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در پايان خطبه 158 «نهج البلاغه»، پيشگويى قاطعى درباره سرنوشت «بنى اميّه» مى كند و مى فرمايد: (سوگند ياد مى كنم باز هم سوگند ياد مى كنم! كه بعد از من بنى اميّه خلافت را همچون اخلاط سر و سينه بيرون مى افكنند، سپس هرگز طعم آن را تا ابد نخواهند چشيد و از آن بهره نمى گيرند تا آن زمان كه شب و روز در پى هم آيند!)؛ «فَأُقْسِمُ، ثُمَّ أُقْسِمُ، لَتَنْخَمَنَّهَا(1) أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ، ثُمَّ لا تَذُوقُهَا وَ لا تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدَانِ!». در اين جمله، امام(عليه السلام) تعبير عجيبى درباره حكومت بنى اميّه مى كند؛ مى فرمايد: حكومت اسلامى را آن قدر آلوده و كثيف و با ظلم و فساد آميخته مى كنند كه همچون اخلاط سر و سينه خواهد شد و كار به جايى خواهد رسيد كه خود آنها نيز تحمل آن را نخواهند داشت و همانند كسى كه اخلاط درون را برون مى ريزد، آن را از دست خواهند داد و چنان مبغوض و منفور خواهند شد كه هرگز مسلمانان به سراغ آنها نخواهند رفت.
مى دانيم حكومت بنى اميّه بيش از هشتاد و چند سال طول نكشيد و در اين مدت، 14 تن از حكّام بنى اميّه به حكومت رسيدند كه حكومتِ بعضى از آنان بيش از دو ماه يا دو ماه و ده روز ادامه نيافت؛ ولى چنان ظلم و ستمى بر عموم مردم، به خصوص بنى هاشم روا داشتند كه تاريخ به خاطر ندارد. بنى اميّه در اين دوران كوتاهى كه حاكمانش پى در پى عوض مى شدند آرامشى نداشتند؛ با قيامها و شورشها از هر سو درگير بودند و در هر قيام و شورشى، گروه ديگرى را به قتل مى رساندند؛ بدين ترتيب، منفورتر و منفورتر مى شدند. سرانجام، نفرتِ عمومى مسلمين، سبب قيام فراگير براى دفاع از آل محمّد(صلى الله عليه و آله) شد كه شعار آن قيام «اَلرِّضَا لآلِ مُحَمَّد»(2) بود؛ ولى نتيجه اش پيشدستى بنى عبّاس و به حكومت رسيدن آنان بود. نخستين خليفه عبّاسى هنگامى كه به حكومت رسيد، دستور قتل عام بنى اميّه را صادر كرد و چنان كشتارى از آنان شد كه عدد كشتگانش به شمار نمى آمد؛ حتى قبرهاى آنها را شكافتند و جنازه هاى آنها را بيرون آوردند و سوزاندند. بخشى از ماجراى سرانجام عبرت انگيز بنى اميّه در بخش پايانى خطبه 106 (جلد چهارم كتاب پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، صفحه 495) و پايان خطبه 93 از جلد 6، صفحه 242 به بعد و جلد سوّم، صفحه 593 به بعد آمده است.
مرحوم علّامه شوشترى در جلد ششم «شرح نهج البلاغه» اش داستان عبرت انگيزى نقل مى كند، مى نويسد: «هنگامى كه مروان، آخرين خليفه بنى اميّه كشته شد «عامر بن اسماعيل» به خانه اى كه در آن مروان و زنانش بودند حمله كرد. آنها درها را بستند و فرياد و شيون بلند كردند. عامر مردى را كه از آنها مراقبت مى كرد گرفت و درباره خانواده مروان سؤال كرد، او گفت: مروان به من دستور داده كه اگر كشته شدم گردن تمام دختران و كنيزانم را بزن [تا به دست ديگران نيفتند]؛ ولى من چنين كارى را نكردم. در اين حال دو دختر مروان را نزد عامر آوردند. او سفارش كرد، سر مروان را در دامان دختر بزرگترش بگذارند و به او گفت: بسيار پوزش مى طلبم؛ اين كار در برابر كارى است كه شما با سر «يحيى بن زيد» كرديد كه سر او را در دامان مادرش گذارديد و شما كه ابتدا به اين كار كرديد، ستمكارتريد [و بعد همه آنها را به قتل رساند]».(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.