پاسخ اجمالی:
خداوند در قرآن ضمن معرفى گروهى از بدترين افراد انسان ها درباره علت جهنمي شدن آنها مى فرمايد: «ما بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم، آنها دل هایی دارند كه با آن چيزى درك نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند ... آنها همان غافلانند». در اين آيه عامل نهايى بدبختى اين گروه دوزخى را «غفلت» شمرده است. غفلتى كه از ترك انديشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحله اى حتّى فروتر از چهارپايان سقوط مى دهد.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در قرآن به معرفى گروهى از بدترين افراد انسان پرداخته؛ گروهى كه شايد بدتر از آنان در ميان انسان ها يافت نشود كه درباره اوصاف آنها مى فرمايد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِن الْجِنِّ وَ الاِنْسِ لَهُم قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم اَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُم آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِهَا اُولئكَ كَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئكَ هُم الغَافِلُونَ»(1)؛ (ما بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم، آنها دل ها [و عقل هايى] دارند كه با آن چيزى درك نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوش هايى دارند كه با آن نمى شنوند. آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه بدترند. آنها همان غافلانند). در اين آيه عامل نهايى بدبختى اين گروه دوزخى را «غفلت» شمرده است. غفلتى كه از ترك انديشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحله اى حتّى فروتر از چهارپايان سقوط مى دهد؛ زيرا اگر چهارپايان غافلند، استعداد غفلت زدايى را ندارند؛ ولى اگر انسان با داشتن منبع آگاهى در غفلت غوطه ور شود، به طور قطع از چهارپايان هم كمترند. مفهوم آيه بالا اين نيست كه خدا گروهى را به اجبار به دوزخ مى فرستد؛ بلكه همان گونه كه در آيه با صراحت آمده، دوزخى شدن آنان از ناحيه خودشان است، چون به آنها عقل داده شده؛ ولى به كار نمى بندند، چشم و گوش دارند، اما با آن حقايق را نمى بينند و نمى شنوند. پس هر چه هست از ناحيه خود آنها است، منتهى خداوند حكم مشروطى دارد و آن اين كه: كسانى كه استعدادهاى خدادادى را به كار نگيرند، سرنوشتشان آتش دوزخ است! و حصول اين شرط بستگى به اراده خود انسان دارد.
در آيه دیگری سخن از كافران در آستانه رستاخيز است. در آن هنگام كه وعده خدا نزديك مى شود، چنان وحشتى سراسر وجودشان را فرا مى گيرد كه چشمانشان از حركت باز مى ايستد و در اين جاست كه فرياد آنها بلند مى شود كه: «وَ اِقتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَاِذَا هِىَ شَاخِصَةٌ اَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِى غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ»(2)؛ (اى واى! بر ما، ما از اين صحنه در غفلت بوديم؛ بلكه ظالم و ستمگر بوديم). به اين ترتيب، اين گروه از كافران، عامل اصلى انحراف خويش را «غفلت» معرفى مى كنند؛ غفلتى كه آنها را به ظلم كردن به خويشتن و ديگران دعوت نموده و حتى به انبيا الهى و كتب آسمانى ظلم و ستم روا داشتند. آنان اين سخن را زمانى مى گويند كه لرزشى، سراسر جهان را فرا مى گيرد و نشانه هاى رستاخيز ظاهر مى شود و پرده هاى «غفلت» در آن شرايط هولناك كنار مى رود، در حالى كه تمام درهاى توبه و بازگشت بسته شده است.(3) «شاخصه» از ماده «شخوص» بر وزن «خلوص» در اصل به معنى خروج از منزل يا از شهرى به شهر ديگر است و از آن جا كه انسان به هنگام وحشت شديد، چشم او از حركت باز مى ايستد و به جايى خيره مى شود، به گونه اى كه گويى از حدقه بيرون مى آيد؛ به اين حالت «شخوص» گفته شده است.
در آيه 7 و 8 سوره «یونس»، دوزخيان را با ذكر چند ويژگى، معرّفى مى كند: «كسانى كه اميد لقاى ما را ندارند [به معاد و رستاخيز معتقد نيستند] و تنها به زندگى دنيا خوشنودند و به آن اطمينان دارند و نيز كسانى كه از آيات ما غافلند، جايگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند». در اين آيات، آخرين چيزى كه روى آن تكيه شده «غفلت» از آيات الهى است كه در واقع، ريشه اصلى انكار معاد و اعتماد بر دنيا و فراموشى آخرت است. خلاصه اين كه «غفلت» ريشه اصلى همه بدبختى هاى انسان است؛ در حالى كه ريشه خوشبختى بهشتيان، آگاهى و بيدارى و ذكر خدا است كه در آيات بعد همين سوره، به آن اشاره شده است. در تفسير «روح البيان» در ذيل اين آيه، در يك حديث قدسى، چنين مى خوانيم كه خداوند مى فرمايد: «از سه گروه در شگفتم: از كسانى كه ايمان به آتش دوزخ دارند و مى دانند در پيش روى آنهاست، چگونه مى خندند و از كسانى كه به دنيا دل بسته اند، در حالى كه مى دانند به زودى از آن جدا مى شوند و از كسانى كه غافلند و مى دانند [فرشتگان پروردگار] از آنها غافل نيستند، چگونه مشغول لهو و لعب هستند». تفسير مذكور در ذيل همين حديث، داستانى از «نعمان بن منذر» ـ يكى از پادشاهان حيره در عصر جاهليت ـ نقل مى كند: «روزى [پادشاه] در زير درختى براى گستردن بساط لهو و لعب فرود آمد. عُدى ـ يكى از نزديكان او ـ گفت: اى پادشاه! اين درخت آوازى دارد، آيا مى دانى چه مى گويد؟ اين درخت مى گويد:
«رُبَّ رَكْب قَد اَناخُوا حَولَنا *** يَمزَجُون الخَمْرَ بِالمَاءِ الزُّلالِ
ثُمَّ اَضْحُوا اَسَفَ الدَّهرِ بِهِم *** وَ كَذاكَ الدَّهرُ حَالا بَعد حال»
(چه بسيار سوارانى كه در اطراف ما از مركب فرود آمدند و بساط عيش و نوش گستردند و شراب را با آب زلال آميختند؛ ولى چيزى نگذشت كه طوفان هاى روزگار، آنها را از ميان برداشت و اين گونه است دنيا، هر زمانى بعد از زمانى ديگر)».(4) افراد ظاهربينى بر اثر «غفلت» و بى خبرى نه تنها اسرار جهان هستى را نمى بينند؛ بلكه از زندگى دنيا نيز تنها به ظاهر آن قناعت كردند، قرآن در اين رابطه بيان مى دارد: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَيَاةِ الدُّنيَا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُم غَافِلُونَ»(5)؛ (اين گروه [از كافران]، تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت غافلند). اگر غفلت و بى خبرى، سايه شوم و سنگين خود را بر قلوب آنها نيفكنده بود، در جاى جاى زندگى دنيا، هم خدا را و هم معاد را مى ديدند. در قرآن مجيد، اسرار آفرينش موجودات و گوشه هايى از نظام جهان مادّه به عنوان نشانه ها و آيات خدا مطرح شده و زندگى انسان در رستاخيز نيز در لا به لاى همين زندگى دنيا و حوادثى كه در اطراف ما مى گذرد، نشان داده شده است؛ منتها، فقط افراد بصير و بينا و آنها كه نغمه توحيد و معاد را از درون اين حوادث مى شنوند، به آن واقف مى گردند، نه غافلان كوردل و بى خبر. ضمناً تكرار ضمير «هم» در آيه، تأكيدى بر اين مطلب است كه اين «غفلت» سبب ظاهربينى و عدم وصول به عمق مسايل است. اين نكته قابل توجه است كه واژه «غفلت» در جايى به كار مى رود كه اسباب و مقدّمات آگاهى فراهم باشد؛ ولى انسان بر اثر هواى نفس يا ضعف ايمان يا علل ديگر آنها را ناديده بگيرد. شاهد اين سخن آياتى است كه بعد از اين آيه در سوره «روم» آمده است؛ خداوند به نمونه هايى از آثار توحيد و معاد كه در جهان هستى و در گرداگرد وجود ما قرار دارد، اشاره مى كند و غافلان را هشدار مى دهد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.