پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در مدّت بيست و پنج سال خانه نشيني و در دوران كوتاه حكومتش، دائماً با كارشكنى هاي دشمنان روبرو شدند. همان ها كه در دوران خلفا به انحرافات متعددي عادت كرده بودند، با انواع خصومت ها، كارشكنى ها و نامهربانى ها چنان حضرت را تحت فشار قرار داده بودند كه وقتي در بستر شهادت، پيامبر(ص) را خواب ديدند عرض كردند: «اى رسول خدا! چه كژى ها و عداوتها كه از امّتت ديدم؟!». پيامبر(ص) هم فرمود: «آنها را نفرين كن». ایشان هم فرمود: «خداوند بهتر از آنان را به من دهد و به جاى من شخص بدى را بر آنان مسلّط كند».
پاسخ تفصیلی:
محمّد بن حبيب بغدادى در کتاب «المغتالين» از ابوعبدالرّحمان سلمى نقل مى كند: «در آن هنگام كه امير مؤمنان على(عليه السلام) در بستر شهادت افتاده بود، از او عيادت كردم؛ فرمود: نزديك بيا [گويا امام نمى خواست ديگران صداى او را بشنوند] اين در حالى بود كه زنان گريه مى كردند؛ من نزديك امام(عليه السلام) آمدم، فرمود: ديشب مى خواستم خانواده ام را بيدار كنم كه خواب چشمانم را فراگرفت، در حالى كه نشسته بودم. سپس آنچه را در خواب ديده [که در متن خطبه 70 آمده است] براى او نقل فرمود.
امام(ع) در آغاز اين سخن مى فرمايد: (در حالى كه نشسته بودم، خواب چشمان مرا فرا گرفت)؛ «مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ».
سپس اضافه فرمود: (در خواب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر من ظاهر شد، عرض كردم: اى رسول خدا! چه كژى ها و عداوتها كه از امّتت ديدم؟!)؛ «فَسَنَحَ(1)لِي رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللّهِ! مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الاَوَدِ وَ اللَّدَدِ؟».
شايد كمتر در طول تاريخ بتوانيم برگزيده اى از اولياء اللّه را پيدا كنيم كه در مدّت كوتاه حكومتش، با اين همه خصومت، دشمنى، كارشكنى، سركشى، آزار و نامهربانى رو به رو شده باشد. هم در آن مدّت طولانى بيست و پنج سالى كه امام(عليه السلام) خانه نشين بود و هم در دوران كوتاه حكومتش، دائماً بر ضدّ او كارشكنى مى كردند و به طور روزافزونى حضرتش را آزار مى دادند؛ چراكه در دوران خلفا - مخصوصاً خليفه سوم - به انحرافاتى، از جمله حيف و ميل در بيت المال و سپردن مقامات بدست نااهلان، عادت كرده بودند و امام(عليه السلام) مى خواست آنها را به مسير اسلام و راه و رسم پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اجراى حق و عدالت بازگرداند؛ ولى اين داروى شفابخش، چنان در كام آنها تلخ بود كه گاه نزديكترين آنها نيز تحمّلش را نداشتند و لذا مى توان گفت: دوران حكومت امام(عليه السلام)، مملوّ از طوفانها و حوادث تلخ و پى در پى بود.
بنابراين، جای تعجّب نيست امامى كه آن همه صبر و حوصله داشت كه خاشاك را در چشم و استخوان را در گلو تحمّل مى كرد، در عالم خواب و رؤيا، شكايت امّت به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ببرد.
اكنون ببينيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جواب امام(عليه السلام) چه مى فرمايد: (فرمود: آن ها را نفرين كن!)؛ «فَقَالَ: ادْعُ عَلَيْهِمْ» امام(عليه السلام) مى گويد: (عرض كردم: خداوند بهتر از آنان را به من دهد و به جاى من شخص بدى را بر آنان مسلّط كند)؛ «فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِيَ اللّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي».
چرا در اين مكاشفه روحانى، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور نفرين مى دهد، در حالى كه آن حضرت، «رَحمَةً لِلعَالَمِينَ» بود؟
اين به خاطر آن است كه گاه ناسپاسى و طغيانگرى گروهى از مردم، به جايى مى رسد كه تمام روزنه هاى رحمت را به روى خود مى بندند و جايى جز براى عذاب و سلب نعمت باقى نمى ماند. در چنين مواردى، نفرين، عين حكمت است. به همين دليل در تاريخ انبياء مى خوانيم كه با تمام صبر و شكيبايى و لطف و رحمتى كه داشتند، گاه راه را منحصر به نفرين مى ديدند؛ همان گونه كه نوح پيامبر(علیه السلام) بعد از نهصد و پنجاه سال! تبليغ و روشنگرى و هدايت، چاره اى جز نفرين نديد و عرض كرد: «رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الاَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً»(2)؛ (خداوندا! احدى از كافران را بر صفحه زمين زنده نگذار!) و [در پي اين نفرين] طوفان آمد و همه را از بين برد.
به هر حال، قابل توجّه است كه امام(عليه السلام) با اين كه هميشه به اصحاب و ياران خود توصيه مى كرد، با دشمنان مدارا كنند و نسبت به زيردستان مهربان باشند و حتّى در فرمان معروف «مالك اشتر» تأكيد مى كند كه نسبت به تمام مردم مصر، اعمّ از مسلمان و كافر، لطف و محبّت كند و مى فرمايد: «آنها يا برادر دينى تو هستند و يا انسانى همانند تو»، بايد ديد تا چه حد او را آزار دادند كه خودش راضى به نفرين كردن شد؛ ولى ادب امام(عليه السلام) در برابر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شايان دقّت است كه پيش از اجازه آن حضرت، اقدام به نفرين نكرد.
محتواى نفرين امام(عليه السلام) نيز در خور دقّت مى باشد؛ چراكه نخست براى نجات خويشتن از دست افراد ناسپاس و قدرنشناس دعا مى كند، سپس از خدا مى خواهد كه امام(عليه السلام) را از آنها بگيرد و حاكم ظالمى را بر سر آنان مسلّط كند تا طعم تلخ اعمال زشت خود را بچشند.
جمله: «أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي»؛ (خداوند بدتر از من را بر آنها مسلّط كند) مفهومش آن نيست كه امام(عليه السلام) - العياذ باللّه - بد بوده و حضرت شخص بدترى را در نفرين خود، براى حكومت بر آنها تقاضا مى كند؛ بلكه در ادبيّات عرب، جمله خير و شرّ كه به معناى «صفت تفضيلى» به كار مى رود، الزاماً اين مفهوم را القا نمى كند كه صفت مورد نظر در هر دو طرف مقايسه، وجود دارد و در يكى بيشتر است؛ بلكه گاه در طرف مفضول، اصلاً وجود ندارد؛ همان گونه كه در جمله اوّل امام(عليه السلام) نيز اين معنا ديده مى شود، مى فرمايد: «خداوند خوبتر از آنها را به من بدهد» در حالى كه آنها خوب نبودند، بلكه يك پارچه نفاق و آزار و شرارت بودند.
شاهد اين سخن در آيات متعدّدى از قرآن مجيد نيز ديده مى شود؛ از جمله در آيه 15 سوره فرقان مى خوانيم: «قُلْ أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ»؛ (آيا اين [اشاره به دوزخ و عذابهاى دوزخى] بهتر است يا بهشت جاويدان؟!) و در آيه 62 سوره صافّات مى خوانيم: «أَذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّوم»؛ (آيا اين [نعمتهاى جاويدان بهشتى] بهتر است يا درخت زقّوم [همان درختى كه از قعر جهنّم مى رويد]؟!).
به هر حال، نفرين امام(عليه السلام) در اين مكاشفه روحانى به اجابت رسيد و پس از چند ساعت، امام(عليه السلام) در محراب شهادت به بزرگترين افتخار نايل آمد و در جوار رحمت خدا و در كنار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در بهشت قرار گرفت و بعد از او معاويه و سپس يزيد و حجّاج بر سر مردم ناسپاس عراق مسلّط شدند و دمار از روزگار آنها درآوردند كه در تاريخ بى سابقه بود.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.