پاسخ اجمالی:
معاویه براى پیشبرد اهداف نا مشروع خود و برای آن که صداى مخالفان را در گلو خفه سازد در حکومت خود از افرادی منحرف و فاسد استفاده کرد که علناً تظاهر به فسق و فجور مى کردند، تا با عادی سازی منکرات در جامعه و دور کردن مردم از تعالیم حیات بخش اسلام، به اهداف خویش نزدیک تر گردد. این زمامداران، تمام ذکاوت خویش را جهت آباد کردن دنیاى نامشروع خود به کار گرفته و به طمع ریاست بخشی از سرزمین اسلامی، دینشان را فروخته بودند.
پاسخ تفصیلی:
طبیعت حکومت معاویه اقتضا مى کرد که براى پیشبرد مقاصد نا مشروع خود از افراد فاسد استفاده کند. این امر موجب مى شد تا هر چه سریع تر مردم از تعالیم عادلانه و حیات بخش اسلام فاصله گرفته و حکومت جبّار وى نیز به اهداف خویش نزدیک تر گردد و صداى مخالفان را در گلو خفه سازد.
حضرت امیرمؤمنان على(علیه السلام) در یک پیش بینى شگفت آور از این واقعه خبر داد:
«وَ لکِنَّنِی اسَى أَنْ یَلِىَ أَمْرَ هذِهِ الاُمَّةَ سُفَهَاؤُها وَ فُجّارُها فَیَتَّخِذُوا مالَ اللّهِ دُوَلا وَ عِبادَهُ خَوَلا وَ الصّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفاسِقِینَ حِزْباً»؛ (من از این اندوهناکم که سرپرستى حکومت این امّت به دست این بى خردان و نابکاران (بنى امیّه) افتد. بیت المال را به غارت ببرند، آزادى بندگان خدا را سلب کنند وآنها را برده خویش سازند، با صالحان نبرد کنند و فاسقان را همدستان خود قرار دهند).(1)
این عبارت کوتاه و پر معناى امیرمؤمنان(علیه السلام) مى رساند که حضور افراد فاسد و تبهکار در پایگاه هاى اصلى یک حکومت، بیانگر فساد و انحراف آن نظام و حکومت است، چنانچه حضور مردان صالح و درست کار در دستگاه حکومت، نشانه سلامت و درستى آن است.
به تصریح مورّخان، تقریباً در هیچ یک از سرزمین هاى تحت امر اموى حتى یک فرد صالح و امین در رأس امور قرار نداشت. در واقع کارگزاران اصلى حکومت معاویه، انسان هاى طمّاع و هوس رانى بودند که به طمع رسیدن به آمال شیطانى و اغراض مادّى، تن به این کار داده بودند.
ناگفته پیداست به کارگیرى افراد منحرف و مفسد که علناً تظاهر به فسق و فجور مى کردند تا چه میزان مى توانست به عادى سازى منکرات در جامعه منجر شده و ارزش هاى معنوى جامعه را به خطر اندازد.
دستگاه عریض و طویل حکومتى معاویه توسّط افرادى اداره مى شد که تمام هوش و ذکاوت خویش را جهت آباد کردن دنیاى نامشروع خود به کار گرفته بودند. دنیاپرستان وهوس بازانى چون «عمرو بن عاص»، «مغیرة بن شعبه» و «زیاد بن ابیه» که از مشهورترین حیله گران عرب محسوب مى شدند(2)، به طمع ریاست و مقام در دام هاى فریب و نیرنگ معاویه گرفتار آمده بودند، دینشان را دادند و در مقابل، حکومت بخشى از سرزمین اسلامى را به تناسب ظرفیّت و حساسیّت،از آنِ خود کردند.
در واقع معاویه با توجّه به شناختى که از روحیّات مردم هر منطقه داشت با زیرکى و شیطنت خاص، یکى از این کارگزاران توطئه پرداز خویش را بر آن سامان مى گماشت و بدین ترتیب چهره جامعه دینى را به طور کلّى تغییر داد و بذر فساد و تباهى و بى دینى را در اطراف و اکناف جهان اسلام پاشید.
مصر را مادام العمر در اختیار «عمروعاص» یعنى عقل منفصلِ خود قرار داد؛ عراق را به ستمگرى خون آشام چون «زیاد» و مدینه وحجاز را به کینه توزى چون «مروان» سپرد، و جز این ها از چهره هاى سفّاک و خونریزى چون ضحّاک بن قیس، سعید بن عاص، بسر بن ارطاة و دیگران براى سرکوب و اختناق استفاده کرد و هرگاه خطرى را احساس مى کرد با سرعت به تعویضى حساب شده دست مى زد.
هنگامى که «عبداللّه» ـ فرزند عمروبن عاص ـ از طرف معاویه به حکومت کوفه منصوب شد، مغیرة بن شعبه به معاویه گفت: «کوفه را به عبداللّه و مصر را به پدرش «عمروعاص» داده اى و خود را در میان دو آرواره شیر قرار داده اى!!».
معاویه با شنیدن این سخن بلافاصله «عبداللّه» را عزل و «مغیرة بن شعبه» را به جاى وى منصوب کرد.(3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.