نظر «قرآن» درباره تعداد «اصحاب کهف»

نظر «قرآن» درباره تعداد «اصحاب کهف» چيست؟

«قرآن» درباره تعداد «اصحاب کهف» صریحا اظهار نظر نکرده است، بلکه سه قول را بیان کرده: سه نفر و پنج نفر و هفت نفر؛ «قرآن» از ميان سه نظريّه مذكور، قول اوّل و دوم را صريحا ردّ كرده؛ امّا نظريّه سوم را صريحاً ردّ نكرده؛ بلكه با لحن قبول و موافقت آميز بيان نموده، كه نشان مى دهد نظريّه حقّ همان نظريّه سوم است.

کلمه وسط «قرآن» و معناي آن

کدام کلمه در «قرآن» کلمه وسط و میانی است و به چه معنايي است؟

در برخى از قرآن ها كلمه «وَ لْيَتَلَطَّفْ» را كمي درشت و برجسته نوشته اند تا به عنوان کلمه وسط قرآن معلوم باشد. در اينكه معناي اين كلمه چيست؟ دو معنا را مرحوم طبرسی بيان كرده است: 1. آهسته و بی سر و صدا رفت و آمد کردن. 2. چانه نزدن و معامله را راحت انجام دادن. به هر حال، كلمه وسط قرآن همانند آيات قبل و بعد آن، پيام لطف و محبّت و دوستى و صفا مى دهد.

تلاوت قرآن توسط سر امام حسین (ع)؟!

آیا سر امام حسین (ع) پس از جدا شدن از بدن قرآن تلاوت کرده است؟!

ابن زیاد دستور داد سر مطهر امام(ع) را در کوفه بگردانند، زيد بن ارقم كه شاهد اين ماجرا بود، نقل مى كند من در غرفه ام نشسته بودم كه سر امام حسين(ع) را در حالى كه بر فراز نيزه بود از كنارم عبور دادند. وقتى كه آن سر مقدس در برابر من قرار گرفت، شنيدم اين آيه را مى خواند: «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا».
قرآن خواندن سر مقدّس امام حسين(ع) از معجزات روشن آن حضرت به شمار مى رود، ولى در اينكه آيا همگان چنين امرى را شنيده باشند و يا افراد خاصى از اين معجزه با خبر شده باشند، جاى گفتگو دارد. ولى با توجه به اينكه شنيدن صداى قرآن از معجزاتى است كه اگر براى همگان اتفاق مى افتاد، نقل همه مجالس مى شد و اى بسا سبب شورش و قيام مى گرديد و على القاعده اين ماجراى مهم به طور گسترده در تاريخ ثبت مى شد، ولى از آنجا كه چنين چيزى در كتابهاى تاريخ نيامده است، مى توان گفت، درك اين حادثه و شنيدن صداى قرآن از سر مقدّس آن حضرت به افراد ويژه اى همچون زيد بن ارقم ـ كه از اصحاب رسول خدا(ص) بود - اختصاص دارد.
خواندن اين آيات توسط سر مبارك آن حضرت، مى تواند اشاره به اين نكته نيز باشد كه امام حسين(ع) نيز در آن عصر ظلمت خيز و تاريك، راه هجرت و مبارزه را در پيش گرفت.

ماجرای «اصحاب کهف» دلیلی بر «معاد»

چگونه از ماجرای «اصحاب کهف» می توان به حقانیت «معاد» استدلال نمود؟

ماجرای «اصحاب کهف» دلیل بسیار خوبی بر «معاد» می باشد. خلاصه ماجرا بدین شرح است: دقيانوس پادشاه ستمگر و بت پرستی بود، برخي از وزرائش كه از بي اعتباري بت پرستي مطمئن شده بودند براي آزادي از چنگال اين آيين خرافي مقام خود را رها كرده و پنهاني از شهر بيرون زدند و در غاري به خواب طولاني رفتند. سالها بعد که از خواب بيدار شدند و يك نفرشان را براي تهيه آذوقه به شهر فرستادند مردم متوجه شدند و به سراغشان آمدند؛ اما آنها به غار برگشتند و برای همیشه از دنیا رفتند و مردم در آنجا به احترام آنها معبدى بنا كردند.

سنّ و سال «اصحاب کهف»

«اصحاب کهف» در چه سنّ و سالی بودند؟

درباره سنّ و سال «اصحاب كهف» بايد گفت: از عبارت «الفتية» در سوره «كهف» استفاده می شود كه اصحاب کهف سنّ زیادی نداشته اند؛ بلکه جوان بودند؛ ولى از روايات استفاده مي شود كه آنها اگر چه از نظر سنّی جوان نبوده اند؛ ولی روحیه جوانی داشته اند که برای حفظ ایمان خود قیام کردند و در مقابل ظلم ایستادند.

نحوه فاش شدن سرّ «اصحاب کهف» براي مردم

«اصحاب کهف» چگونه سرّشان براي مردم شهر فاش شد و ماجرای آنها بر سر زبان ها افتاد؟

«اصحاب کهف» بعد از بیدار شدن به فکر تهیه غذا افتادند «تلبیخا» که بزرگ آنها بود برای تهيه غذا به شهر رفت، هنگام خريد نان و تحويل سكّه به نانوا مورد سوء ظنّ نانوا قرار گرفت كه نكند گنجي پيدا كرده به ناچار او را نزد حاكم شهر برد. در آنجا هم تأكيد كرد كه گنجي پيدا نكرده است. سپس از داشتن خانه در شهر خبر داد. سلطان و بزرگان شهر به همراه او به در خانه ای رفتند که پیرمرد محاسن سفیدی در آن ساكن بود. آنجا بود كه همگی متوجه شدند او تلبیخا وزیر دقیانوس و جد بزرگ آن پیرمرد است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قالَ الصّادقُ عليه السّلام :

بَکى عَلىُّ بْنُ الحُسَينِ عليه السّلام عِشْرينَ سَنَةً وَ ما وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعامٌ اِلاّ بَکى .

امام زين العابدين عليه السّلام بيست ساله (به ياد عاشورا) گريست و هرگز طعامى پيش روى او نمى گذاشتند مگر اينکه گريه مى کرد.

بحارالانوار، ج 46، ص 108