نقش شیعه در گسترش حدیث در خراسان
حجتالاسلام والمسلمین دکتر مهدی غلامعلی؛ استادیار دانشگاه قرآن و حدیث (mahdigh53@gmail.com).
مقدمه
حدیث و دانشهای پیرامونی آن، از کهنترین و مهمترین علوم اسلامی هستند. پیروان اهلبیت(علیهم السلام) از همان صدر اسلام بهگردآوری احادیث، روایت و درایت آن اهتمام داشتند. این مهم با اشاره معصومان آغاز و با تأکید ایشان شتاب یافت. دوستداران خاندان رسول(صلی الله علیه واله وسلم) حتی در سده اول هجری و با وجود منع از تدوین، از نگارش سخنان معصومان دست نکشیدند. کتابهای فهارس با نامبردن از نگاشتهها در سدههای نخست هجری، نشاندهنده تلاش محدثان ژرفاندیش شیعه هستند، اما کتابهای تاریخ از محو آثار علمی محدثان شیعه، کمتر سخن گفتهاند. امروز ما بهجای آنکه منابع اولیه و کتابهای حدیثی کهن را در اختیار داشته باشیم، تنها به نامهای آنها دلخوش داریم. با وجود این، نگارش افزون بر ششهزار اثر حدیثی و علمی در پنج سده نخست هجری، از افتخارات اندیشمندان شیعی است.
بیتردید بسیاری از مناطق جغرافیایی در نشر علوم اسلامی، با تناسبهای مختلف، سهیم هستند. روشن است که شیعیان قم، کوفه و بغداد در برهههایی از تاریخ در نشر حدیث نقش تعیینکنندهای داشتهاند. آنان نهتنها در گسترش روایات تلاش میکردند، بلکه مبانی، اندیشه و روشهای ویژهای نیز داشتهاند. برای دستیابی به اسامی راویان خراسان بزرگ، ابتدا به شناسایی شهرهای مهم هراقلیم پرداختهایم. برای این مهم از کتابهای تاریخ و جغرافیای کهن و همچنین کتاب أرباع خراسان اثر دکتر عبدالستار الحدیثی، جدیدترین پژوهش، در این زمینه استفاده شد. سپس عناوین نسبتداده شده به این شهرها، از لابهلای منابع رجالی شیعه و سنی، و اسناد و متون روایات استخراج شد و در نهایت شناسایی تفصیلی راویان (اعم از عصر زندگانی، اساتید و شاگردان و مذهب) انجام شد.
خراسان، بهجهت دوردستبودن از مرکز حکومت اسلامی و همچنین بهدلیل پهناوری ویژه، در بسیاری از پژوهشهای شیعی غایب از نظرهاست. نخستین پژوهشی که در این زمینه انجام شده، اثر راقم این سطور است که پیشتر با عنوان تاریخ حدیث شیعه در ماوراءالنهر و بلخ در سیصد و شصت صفحه منتشر شده است.(1) اندک مقالاتی نیز این موضوع را بهصورت بسیار مختصر و گزارشی دنبال کردهاند.(2) آنچه پژوهش حاضر را از تلاشهای پیشین ممتاز میسازد، آن است که نخست، رویکرد مقاله ویژه عملکرد شیعه است و دوم اینکه دامنه این پژوهش، کل خراسان بزرگ است؛ حالآنکه کتاب یادشده و مقالات پیشین، تنها در بخشی از خراسان متمرکز شدهاند.
این پژوهش بر آن است تا سهم خراسان بزرگ را در نشر حدیث شیعه بررسی کند. خراسان تا سده پنجم هجری شامل کدام مناطق میشده، و در این مناطق چه تلاشهای ارزشمند حدیثی شکلگرفته است؟ دورههای قوت و ضعف حدیثپژوهان شیعی در پنج قرن نخست هجری تا چه اندازه دستیافتنی است؟ چه آثار ارزشمندی در این مناطق تألیف شده و ارتباط حوزههای حدیثی شیعه با دیگر حوزههای فریقین چگونه بوده است؟ اینها مسائل مهمی در حوزه حدیث خراسان است و لازم است بدان پرداخته شود. در این پژوهش، در حد توان به این پرسشها پاسخ داده خواهد شد، اما تفصیل این پژوهش، تألیف چند کتاب را در پی خواهد داشت.
الف) جغرافیای خراسان
نام منطقه جغرافیایی بسیار بزرگ در شرق ایران است که بازشناسی محدوده آن در سدههای نخست هجری قدری دشوار مینمایاند؛ زیرا در دورههای مختلف، عنوان خراسان شامل مناطق گوناگون میشده است. میان نظرات مختلف، بهنظر میرسد نظریه بلاذری، که یاقوت حموی در معجمالبلدان گزارش کرده، بهتر از دیگر نظریهها باشد. وی خراسان را شامل چهاربخش (رَبع یا اقلیم) دانسته است. شواهد گوناگونی نیز این تقسیمبندی را تأیید میکنند. ازاینرو، در پژوهش پیشرو بر تقسیمبندی بلاذری و به تبع او حموی پایبندیم. برایناساس، خراسان بزرگ، پیش از سده پنجم هجری، شامل چهار اقلیم وسیع میشده است که عبارتاند از:
اقلیم اول: ایرانشهر بهمرکزیت نیشابور، شامل شهرهای نیشابور، قُهستان، طبستان، هرات، بوشَنج، بادغیس و طوس.
اقلیم دوم: مرو بهمرکزیت مرو شاهجان و شامل شهرهای سرخس، نَسا، اَبیورد، مرو رود، خوارزم، طالقان و آمل.
اقلیم سوم: غربنهرِ آمودریا بهمرکزیت بلخ و شامل شهرهایی چون فاریاب، جوزجان، طُخارستان، بامیان، تِرمذ و چغانیان.
اقلیم چهارم: ماوراءالنهر (فرارود) شامل شهرهای بخارا، چاچ، طراربند، صُغد، کَش، نَخشب، اَشروسنه، فَرغانه و سمرقند.(3)
تمام این شهرها نیز دارای قصبات و آبادیهای مختلفی بودهاند که برخی خاستگاه محدثان و یا محل رخ دادهای حدیثی شیعه شدهاند. بهطور کلی در چهار اقلیم یادشده کموبیش حدیثپژوهان شیعه در سدههای گوناگون حضور داشتهاند. اگرچه اکثریت جمعیت این شهرها را اهلسنت تشکیل داده بودند، ولی حضور شیعیان در برخی مناطق چشمگیر یا تأثیرگذار بود، بهگونهای که بافت برخی مناطق برای چند دهه یا برای همیشه شیعی شد. شایسته است بدانیم که خراسان بزرگ امروزه شامل بخشهایی از ششکشور ایران، افغانستان، پاکستان، ازبکستان، تاجیکستان و قزاقستان است.
ب) فتح خراسان
خراسان از زیباترین مناطق فارس در روزگار صدر اسلام بهشمار میآمد. آب فراوان، خاک حاصلخیز و معادن گوناگون سببشده بود که از دیرباز پادشاهان ساسانی به این مناطق نظر داشته باشند و قصرهای مختلفی را در آن بنا کنند، اما دوری آن از مرکز حکومت اسلامی - یعنی مدینه - سبب شد که خلیفه دوم از فتح آن صرفنظر کند و در پاسخ به اصرار ابوموسی اشعری، بگوید: «ما لنا و لخراسان و ما لخراسان و لنا».(4) بنابر گزارشی، عظمت و ارزشمندی این منطقه را امیرمؤمنان(علیه السلام) برای خلیفه دوم بیان کرده بود.(5)
نخستین فتوحات خلیفه سوم، فتح خراسان بود. بهطور کلی فتح سرزمینهای فارس توسط والی بصره رخ میداد. خلیفه سوم با عزل ابوموسی اشعری، عبداللّهبن عامربن کریز را والی بصره قرار داد و او را مامور فتح خراسان ساخت. او نیز احنفبن قیس تمیمی را فرمانده سپاه کرد و همراه وی نیشابور و طوس و بسیاری از بلاد مختلف خراسان را فتح کرد.(6) گفتنی است که احنفبن قیس در سال هجدهم هجری، بخشهایی از خراسان را فتح کرد، ولی مقاومت ساسانیان و نیرنگهای آنان یا مانع از پیشروی بیشتر مسلمانان میشد یا مناطق فتحشده دوباره با قتل فرماندار مسلمان جدایی خود را از حکومت اسلامی اعلام میکردند. سرانجام عبداللّهبن عامر در سال سی و یک هجری توانست غرب خراسان بزگ را بدون خونریزی تسخیر کند.(7)
گفتنی است که برخی نواحی دورافتاده خراسان، مانند خراسان شرقی (بلخ و ماوراءالنهر) پس از سال پنجاه هجری و در دوره معاویه فتح شد؛ زیرا دسترسی و فتح آن مناطق بهخاطر عبور از رودخانه بزرگ جیحون یا آمودریا دشوار بود و از سوی دیگر اهالی این مناطق روی خوشی به مسلمانان نشان نمیدادند و اهل نبرد بودند. برای نمونه، بخاراییان در پذیرش سپاه اسلام تا نزدیک به نیمقرن مقاومت کردند. مورخان بر این باورند که بیشتر مردم بخارا جنگجو و از جهت نظامی بسیار توانمند بودهاند(8) و پیوسته و بهشدت از شهر خویش در طول تاریخ دفاع کردهاند. لشگر مسلمانان نیز بارها برای فتح بخارا تلاش کردند که با مقاومت مردم یا نیرنگهای نظامی آنان روبهرو میشدند.
سعیدبن عثمانبن عفان در دوران خلافت معاویه، نخستین کسی است که توانست، بخارا را فتح کند، اما همینکه وی شهر را بهقصد فتح سمرقند ترک کرد، بخاراییان شورش کردند. مدتها گذشت تا اینکه مسلمبن زیاد در دوران یزیدبن معاویه آن را دوباره فتح کرد، اما این گشایش نیز چندان پایدار نبود و سپاه امویان با شورشهای عمومی مردم، ناچار به ترک بخارا شدند. سرانجام در سال 93 هجری، قتیبةبن مسلم باهلى در دوران ولیدبن عبدالملک با سپاهی رهسپار بخارا شد و آن را برای همیشه فتح کرد.(9) داستانهایی درباره گشودن بخارا توسط مسلمانان گفتهشده(10) که برخی از آنها بیشتر به افسانه میماند. بلاذری درباره فتح بلخ نیز همین مطلب را آورده و مینویسد: «نخستینبار سعیدبن عثمانبن عفان در سال 55 هجری (674م) سمرقند را فتح کرد، اما طولی نکشید که سمرقند سر به مخالفت گذاشت و از بلاد اسلامی جدا شد و چندینبار فتح و دوباره از دست رفت، تا اینکه قتیبةبن مسلم در دوران حکومت ولیدبن عبدالملک پس از بخارا، سمرقند را فتح کرد».(11)
ج) ورود تشیع به خراسان
از تاریخ دقیق ورود تشيع به خراسان اطلاعی در دست نیست، اما میان اصحاب برخی ائمه شیعیانی از این مناطق بهچشم میخورند. برای نمونه قثمبن عباس صحابی و پسر عموی پیامبر خدا و کارگزار امیرمؤمنان(علیه السلام) در سمرقند حضور داشت و در همانجا نیز از دنیا رفت. یا شمار قابلتوجهی از راویان امام ششم (ششنفر از بخارا، ششنفر از بلخ، دونفر از کابل، یکنفر از جوزجان و...) از اهالی خراسان بودهاند. ابوخالد کابلی از اصحاب برجسته امام سجاد(علیه السلام)، هشامبن سالم از شاگردان امام ششم، فضلبن شاذان از راویان امامان متاخر نیز خراسانی بودهاند.(12) همچنین گزارشهایی در دست است که شیعیان خراسانی در سده دوم به مدینه رفت و آمد داشتند(13) و حتی جلسههای اختصاصی با امام صادق(علیه السلام) و دیگر معصومان برپا میکردند. همچنین حضور وکیلان متعدد از سوی امامان شیعه در دورههای مختلف و ارتباط ایشان با شیعیان در مناطقی همچون سمرقند، کش، مرو، نیشابور، بلخ، کابل نشاندهنده حضور نسبتاً پررنگ شیعه در این مناطق است.(14) براساس پژوهشی که در این زمینه انجامشده است، نخستین وکیلان در عصر امام صادق(علیه السلام) و بیشترین وکلا از عصر امام رضا(علیه السلام) به بعد، در خراسان حضور داشتهاند.(15)
ارتباط ابوخالد کابلی و پسرش با محمد حنفیه، اقامتش در کوفه و مدینه و استمرار شاگردی امام سجاد(علیه السلام) بهگونهای که جزو خواص اصحاب آن حضرت قرار میگیرد، از مهمترین ارتباطات خراسانیان با دستگاه امامت بهشمار میرود. با حضور امام رضا(علیه السلام) در سالهای پایانی سده دوم در مرو، توجه به اندیشه شیعی در خراسان به اوج خود میرسد. سفر و ارتباط گسترده افزون بر شصت نفر از راویان حدیث از مکانهای مختلف به مرو(16) و ملاقات با امام هشتم سبب میشود که توجه به این اندیشه در شمار مهمترین مسائل فرهیختگان خراسانی قرار گیرد. پس از شهادت امام رضا(علیه السلام) از همان سالهای نخست، مرقد ایشان بهعنوان پایگاهی شیعی به زیارتگاهی مقدس تبدیل شده و شیعیان را از نواحی خراسان، کوفه و حجاز به خود جذب میکند. بهگونهای که ایوببن نوحبن دراج، پس از آگاهی از ثواب ویژه زیارت حرم رضوی، از کوفه راهی طوس میشود.(17)
در سده سوم، حسینبن اشکیب مروزی، از اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام)، در ماوراءالنهر حضور مییابد و علاقمندان به تشیع از روایات و دانش او بهرهمند میشوند.(18) شاگرد او محمدبن مسعود عیاشی، از کسانی است که ضمن تغییر مذهب و پذیرش تشیع، در شمار عالمان شیعی سمرقند درآمده و منزلش را به مدرسه علمیه حدیثی تبدیل میکند و چیزی نمیگذرد که دهها تن برای تحصیل، نگارش و قرائت حدیث در مدرسه عیاشی پرورش مییابند.(19) دهها سال آثار حدیثی وی و شاگردان او در این منطقه میدرخشد.
د) حضور شیعیان در منطقه بیهق و سبزوار، در سده اول هجری(20)
سده چهارم، حضور پراکنده شیعیان در بسیاری از مناطق خراسان گزارششده است. تجمعهای متعددی را در این سده در خراسان بهویژه نیشابور شاهد هستیم. در این سده مَقدِسی، شیعه و کرامیه را در نیشابور دارای جذابیت ویژه گزارش کرده است.(21) بهطور کلی در زمان عباسیان، خراسان منطقه امنی برای علویان و شیعیان بهحساب میآمد. کثرت حضور علویان و امامزادگان در مناطق شرق بلاد اسلامی بههمیندلیل است.(22) دوری این منطقه از حکومت مرکزی، علاقمندی عمومی خراسانیان به اهلبیت، نارضایتی گسترده از حکومت مرکزی، سببشده بود که بسیاری از علویان به این منطقه هجرت کنند. خراسانیها نیز از ایشان تا پای نثار جان خویش حمایت میکردند.
در یک جمعبندی به این نتیجه میرسیم که در طول پنجقرن نخست هجری، از هیچکدام از شهرهای اقلیمهای سهگانه مرو، ماوراءالنهر و بلخ بهعنوان یک شهر شیعهنشین در گزارشهای تاریخی یادنشده است. بنابراین از وجود شیعیان، بهصورت یک جمع مستقل، در این مناطق خبری نیست. تنها در اواخر سده سوم و ابتدای سده چهارم، مناطق سمرقند و کش، شاهد جمع قابلتوجهی از شیعیان است که در مجاورت اهلسنت زندگی میکردند. بهنظر میرسد که تعداد شیعیان در عصر غیبت صغری در این محدوده چشمگیر بوده است؛ زیرا از ناحیه مقدسه وکیلانی همچون جعفربن معروف(23) و علیبن الحسین، مشهور به ابن ابیطاهر طبری،(24) در کش (و احیاناً سمرقند) مأمور بودهاند، اما در اقلیم چهارم، یعنی ایرانشهر و نیشابور در سده چهارم و پنجم هجری، حضور جدی و گسترده شیعیان گزارششده است.
هـ) تأثیرگذاری حدیث شیعه
خراسان در شرق بلاد اسلامی قرار داشت و از مراکز اسلامی در حکومتهای مختلف (مدینه، شام و بغداد) دورافتاده بود. اما جدیت و پشتکار آنان سبب شد بهزودی تعالیم اسلامی را دریابند. بهگونهای که خراسانیان مهمترین کتابهای حدیثی سنی را تألیف کردند. در سده سوم محدوده خراسان و بهویژه نیشابور و ماوراءالنهر بهعنوان مهمترین مراکز حدیثی جهان اسلام شناختهشده بود.(25) بخارا در سدههایی مرکز فقیهان و جایگاه فاضلان و پایگاه دانشمندان بوده است. بهگونهای که زکریابن محمد قزوینی در توصیف این شهر در سده هفتم آورده است که درحالحاضر چهارهزار فقیه وظیفهخور دارد و هیچشهرى نیست که مردمش بهاندازه مردم بخارا به دانشمندان احترام گذارند.(26) شیعیان خراسان نیز در جهت نشر حدیث، تلاشهای ارزشمندی را رقم زدهاند. آنان در طول پنجقرن نخست، کارنامه پرباری را در عرصه نشر، تدریس و تألیف آثار حدیثی از خود بهجای گذاشتهاند. در این پژوهش به مهمترین شاخصها در زمینه تاریخ حدیث خراسان اشاره خواهد شد.
و) شمار راویان و محدثان
راویان متعددی در پنجقرن نخست هجری در خراسان برای حدیث شیعه سودمند بودهاند و با نشر روایات اهلبیت(علیهم السلام) در آن سامان، پاسداری از مکتب اهلبیت(علیهم السلام) را رسالت اصلی خود میدانستند. اکثریت قریببهاتفاق ایشان از محدثان شیعی بودهاند؛ هرچند در میان ایشان راویان سنی منصفی نیز هستند که فضایل اهلبیت(علیهم السلام) را منتشر میساختند. دانشیان شیعی با اعتماد به محدثان عالی مقام آن دیار، برگهایی درخشان را در تاریخ حدیث شیعه در دورترین بلاد اسلامی ورق زدند.
حاصل این پژوهش، کشف اسامی و دستیابی بهنوع تلاشهای حدیثی افزون بر 600 راوی و محدث در اقلیمهای چهارگانه خراسان در پنجقرن نخست هجری شد. بیشتر این تعداد، راویان شیعی (اعم از امامیه و غیرامامیه) هستند، اما تعداد اندکی نیز راویان غیرشیعی هستند که شیعیان روایات آنها را در کتابهای حدیثی خود نقل کرده و یا در کلاسهای روایی آنها حضور داشتهاند. گفتنی است در این آمار، اسامی راویان امامی غیرخراسانی که از دیگر مناطق به خراسان آمده و در خراسان به فعالیت حدیثپژوهی اشتغال داشتند، نیز آمده است.
بسیاری از این راویان در شهرهای بزرگ و کوچک خراسان میزیستند و بخشی نیز اگرچه اصالتاً خراسانی بودند، به شهرهای دیگر بلاد اسلامی سفر کردهاند. از اینمیان، بیشترین راویان به منطقه ایرانشهر (بهمرکزیت نیشابور) اختصاص دارد که بالغ بر 250 راوی حدیث است و کمترین تعداد به منطقه بلخ، که حدود 102 راوی حدیث داشته، اختصاصیافته است. البته در مرو نیز شمار راویان و محدثان امامی بسیار اندک است، اما در مدت کوتاه حضور امام رضا(علیه السلام) در مرو، افزون بر شصت راوی نزد ایشان آمده و احادیث ایشان را گزارش کردهاند. مهاجرت راویان روایات رضوی سبب شده که آمار حضور محدثان مرو بیشتر از بلخ بهچشم بیاید.
در مجموع پراکندگی جغرافیایی محدثان خراسان در پنجسده نخست هجری بدینشرح است:
در اقلیم ماوراءالنهر 129 راوی حضور داشتند که بیشتر ایشان در سده چهارم و بهترتیب در شهرهای بخارا، سمرقند، ایلاق و دیگر شهرها بودهاند.
در اقلیم بلخ شاهد 102 راوی هستیم که بیشتر ایشان نیز در دو سده سوم و چهارم (از جهت تعداد راوی این دو قرن در بلخ تقریباً مساوی است) میزیستند.
در اقلیم ایرانشهر نام بیش از 250 راوی در دست است که بیشتر ایشان بهترتیب در دو سده پنجم و سپس سوم زندگی میکردند. این راویان بیشتر نیشابوری، و سپس با فاصله زیادی از جهت کمی هراتی بودهاند.
در اقلیم مرو حدود 160 محدث و راوی را میشناسیم که بیشتر ایشان در پایان سده دوم و سالهای آغازین سده سوم، در مرکز این اقلیم به فعالیت حدیثی اشتغال داشتند. گفتنی است اسامی شماری از این راویان در شمارش همپوشانی دارد؛ زیرا تعداد معدودی از روات حدیث به شهرهای مختلف خراسان سفر کرده و در هر شهر نیز حضوری فعال و حدیثپژوهانه داشتهاند.
ز) مشاهیر حدیثی شیعه
شمار راویان معروف شیعه در این خطه، نسبت به وسعت گسترده و دورافتادگی از مناطق مرکزی بلاد اسلامی بهنظر چشمگیر است. برخی بزرگان در نشر علوم در این منطقه بسیار مؤثر بوده و تأثیرات ایشان تا سالیان متمادی بهچشم میخورد. افرادی همچون ابوخالد کابلی، فضلبن شاذان، حسینبن اشکیب مروزی، محمدبن مسعود عیاشی، مجموعه راویان رضوی و شیخ طوسی را میتوان از شخصیتهای برجسته و تأثیرگذاران مهم خراسان دانست. مشاهیر حدیث اقلیمهای چهارگانه یا همان ارباع خراسان به اینترتیب معرفی میشوند.
در شهرها و مناطق ماوراءالنهر: محدثانی همچون قثمبن عباسبن عبدالمطلب قرشی هاشمی،(27) صحابی پیامبر خدا و راوی و از کارگزاران امام علی(علیه السلام)؛(28) حسینبن إشکیب (ابوعبداللّه) مروزی قمی از اصحاب امام هادی(علیه السلام) و امام عسکری(علیه السلام)؛(29) ابراهیمبن نصیر کشی،(30) دانشمند ثقه و محدث پر روایت شهر کش؛ جعفربن معروف کشی(31) (ابومحمد)، راوی، عابد و وکیل از جانب ناحیه مقدسه در شهر کش؛ حمدویةبن نصیر کشی،(32) محدث مورد اعتماد؛ محمدبن نصیر،(33) راوی ثقه، جلیلالقدر و کثیرالعلم شهر کش؛ محمدبن مسعود عیاشی(34) دانشمند بزرگ شیعه و فرزندش جعفربن محمدبن مسعود(35) (ابنالعیاشی)(36) و محمدبن عمربن عبدالعزیز (ابوعمرو کشی) نویسنده کتاب مشهور الرجال.
در شهرهای اقلیم بلخ راویان شهیر بسیار کم هستند. مقاتلبن حیان(37) (م 150ق در بلخ)،(38) مقاتلبن سلیمان(39) بن دوالدوز (یا جوالدوز)(40) خراسانی (بجلی)(41) بلخى(42) (م 150ق)(43) هردو از اصحاب امام صادق(علیه السلام)، ابوخالد کابلى، از یاران ویژه امام سجاد(علیه السلام)(44) و از شاگردان امام باقر(علیه السلام)(45) و امام صادق(علیه السلام)،(46) راوی امام صادق(علیه السلام)، هشامبن سالم جوالیقى کوفى(47) که اصالتاً جوزجانى بوده(48) متکلم و از اصحاب امامان صادق(علیه السلام) و کاظم(علیه السلام)،(49) یحیىبن زیدبن علیبن حسین هاشمى، مدنى (شهید در 125ق(50) در جوزجان)،(51) ابوحذیفه اسحاقبن بشر (بشیر) کاهلى خراسانی بلخى الاصل(52) (م 206ق، بخارا)(53) از اصحاب امام صادق(علیه السلام) و مقاتلبن مقاتل بلخى(54)(55) از شاگردان امام کاظم(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) از مشهورترین راویان شیعی هستند که اصالت یا اقامت ایشان در بلخ بوده است.
گفتنی است که نام ابراهیمبن ادهم (م 162ق).(56) از ائمه تصوف و همچنین شقیقبن ابراهیم بلخى(57) (م 194ق)(58) از راویان امام کاظم(علیه السلام)،که هر دو از عالمان عامه هستند، در متون روایی امامیه آمده است. شقیق که از زاهدان بزرگ خوانده بود،(59) در سفر حج سال 149ق شیفته امام کاظم(علیه السلام) شده و شنیدههایش را از آنحضرت گزارش کرده است.(60)
در اقلیم ایرانشهر، اسامی راویان پرکاربردتری دیده میشود که برخی ایشان عبارتاند از: ابراهیمبن سلام نیشابوری، وکیل و راوی امام رضا(علیه السلام)؛(61) ابراهیمبن عبده نیشابوری، از اصحاب امامان هادی(علیه السلام)(62) و عسکری(علیه السلام)(63) و وکیل امام یازدهم(علیه السلام)؛(64) شاذانبن خلیل نیشابوری از اصحاب امام جواد(علیه السلام)(65) و پدر راوی مشهور نیشابور، فضلبن شاذان؛(66) عبدالسلامبن صالح (اباصلت هروی) از اصحاب امام رضا(علیه السلام)؛(67) عمرکیبن علیبن محمد بوفکی نیشابوری از یاران امام حسن عسکری(علیه السلام)؛(68) فضلبن شاذانبن خلیل نیشابوری از یاران چهار امام شیعه: امام رضا(علیه السلام)،(69) امام جواد(علیه السلام)،(70) امام هادی(علیه السلام)(71) و امام عسکری(علیه السلام)؛(72) محمدبن اسماعیل بندقی نیشابوری(73) از راویان کثیرالروایة استاد کلینی و راوی کتاب فضلبن شاذان. در پایان باید از شیخالطائفه ابوجعفر محمدبن حسن، معروف به شیخ طوسی (م 460ق) مؤلف تهذیبین و دیگر آثار ارزشمند یاد کنیم.
اما بیشتر مشاهیر حدیثی که در اقلیم مرو حضور داشتهاند، راویان غیرخراسانی هستند که تنها برای زیارت امام رضا(علیه السلام) و روایت از ایشان از قم، کوفه، بغداد و بصره آمدهاند. برخی مهاجران به مرو عبارتاند از: ابومحمد حسنبن جهمبن بکیربن اعین شیبانی از راویان(74) و اصحاب امامان کاظم(75) و رضا5؛(76) حسنبن علیبن زیاد معروف به وشاء یا ابنبنت الیاس از راویان کثیرالروایه ائمه متاخر؛(77) دعبلبن علی خزاعی از شهیرترین شاعران امامیه و راوی امام کاظم(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام)؛(78) ریانبن صلت اشعری قمی، از راویان و اصحاب امام رضا(علیه السلام)،(79) امام جواد(علیه السلام)،(80) امام هادی(علیه السلام)،(81) امام حسن عسکری(علیه السلام)(82) و از همراهان امام هشتم در خراسان؛(83) زکریابن آدمبن عبداللّهبن سعد اشعری قمی، از راویان شهیر قم و از اصحاب امام رضا(علیه السلام)(84) و امام جواد(علیه السلام)(85) و خادم امام هشتم؛(86) علیبن اسباطبن سالم کوفی، از راویان امام رضا(علیه السلام)(87) و امام جواد(علیه السلام)؛(88) محمدبن حسنبن جمهور(89) بصری، از اصحاب و راویان امام کاظم(علیه السلام)(90) و امام رضا(علیه السلام)،(91) محمدبن سنان زاهری کوفی از اصحاب امامان کاظم(علیه السلام)،(92) رضا(علیه السلام)(93) و جواد(علیه السلام)،(94) ابوخلاد معمربن خلاد بغدادی از اصحاب و شاگردان امام رضا(علیه السلام)،(95) ایوببن نوحبن دَراج نخعی کوفی از اصحاب امامان رضا(علیه السلام)،(96) جواد(علیه السلام)،(97) هادی(علیه السلام)(98) و عسکری(علیه السلام).(99)
پیش از حضور امام هشتم در مرو، یکی از شخصیتهای مشهوری که در مرو حضور داشت، عموی ایشان محمدبن جعفربن محمد هاشمی مدنی، ملقب به دیباجه (دیباج)(100) از فرزندان امام صادق(علیه السلام) است. دیباج از راویان امام ششم(101) و پیرو اندیشه زیدیه بوده است.(102)
یکی از مشهورترین محدثانی که بخشی از عمر خود را در خراسان گذراند، ابوجعفر محمدبن علی قمی معروف به شیخ صدوق (م 381ق) است. حضور پربرکت صدوق در این منطقه و سکونت موقتی وی، حدود 4 سال، به تألیف کتاب من لایحضرهالفقیه انجامید. شاید سفرهای متعدد وی به خراسان و سکونتهای کوتاه و بلند او سببشده که رجالیان او را سرشناس طائفه امامیه در خراسان بدانند.(103) شیخ صدوق در سفر سوم خود به خراسان، پس از زیارت امام رضا(علیه السلام) در روز سهشنبه هفدهم شعبان سال 368ق، پس از املای احادیث جلسه نود و چهارم کتاب أمالی، شهر مشهد را به قصد سفر به دیار ماوراءالنهر ترک کرد. صدوق به بلخ و سه شهر اصلی ماوراءالنهر، یعنی ایلاق، سمرقند و فرغانه رفت. احتمالاً شیخ پس از طی مسافت طولانی و گذر از شهرهای مرو رود و فاریاب به بلخ رفته و پس از حضور در این شهر و دستکم استفاده از هفت استاد حدیث، از رود پرتلاطم و بزرگ جیحون (یا آمویه) گذشته و به سرزمین سرسبز ماوراءالنهر واردشده است. در این مناطق، سمرقند نزدیکترین شهر بزرگ به بلخ است و شیخ باید نخست به سمرقند رفته باشد و پس از آن به ایلاق و آنگاه به فرغانه دورترین منطقه در ماوراءالنهر.
ح) جلسات حدیثی
یکی از شاخصهای شناخت تاریخ حدیث یک منطقه جغرافیایی، رصد برگزاری جلسات حدیثی است. شمارش و استقراء تام این جلسات در سرتاسر خراسان در پنجسده نخست هجری ممکن نیست، اما بهصورت اجمالی، گستره کلی آن دستیافتنی است. این جلسات را میتوان از یک منظر به دو قسم تقسیم کرد: جلسات حدیثی امام هشتم و جلسات حدیثی محدثان.
1. جلسات حدیثی امام هشتم(علیه السلام)
با وجود حرکت انحرافی واقفیان و صدمه به هویت و همبستگی شیعیان، گزارشهای متعددی حاکی از مراجعات گسترده در این زمان بهمنزل امام و بهطور کلی مجامع حضور ایشان است. این گزارشها نشان از آن دارد که مردم در مرو و نیشابور در جلسات امام مشتاقانه شرکت میکردند. از زمان و شیوه برگزاری این جلسات اطلاعی در دست نیست. در خراسان جلسات حدیثی امام هشتم بسیار با شکوهتر از مدینه برپا میشد. بهگونهای که راویان اخبار در نقل بیانات امام شیفته تعداد میشدند و معمولاً همانند محمدبن عَبْدِاللّه خُرَاسَانِی در روایاتشان حضور جمعیت را بهتصویر میکشاندند.(104) در برخی گزارشها به حضور چشمگیر مردم اشاره شده؛ چنانچه یسَعِبن حَمْزَة در این باره میگوید: «کنْتُ فی مجلس أبیالحسن الرضا(علیه السلام) أحدثه و قد اجتمع إلیه خلق کثیر یسألونه عن الحلال و الحرام..».(105)
با توجه به اینکه در آن زمان نیشابور از مراکز حدیثی اهلسنت بهشمار میرفت، دانشمندان و محدثان بسیاری همچون اسحاقبن راهویه، استاد بخاری، در این شهر حضور داشتند. جلسه امام در نیشابور و روایت سلسلةالذهب در متون شیعه و سنی بهگونههای مختلف منعکسشده است. برخی گزارشها از حضور دانشیانی همچون: محمدبن رَافِعٍ، احمدبن الْحَارِثِ، محمدبن رافع قشیری، یحْیىبن یحْیى، إِسْحَاقبن رَاهَوَیهِ،(106) ابوزُرْعَةَ و محمدبن أَسْلَمَ طوسِی(107) و گروهی از عالمان شهر خبر دادهاند. در گزارش کشفالغمة،(108) که به نقل از تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری است، آمده است که علیبن موسیالرضا(علیه السلام) بر محملی که از نقره خالص بود، به نیشابور وارد شد و در آستانه بازار، امامان حدیث نبوی حافظ ابوزُرْعَه و محمدبن اسلم طوسی به پیشواز آمده و با احترام کامل و استفاده از عباراتی ویژه، مانند قسمدادن به پیامبر، از آن حضرت میخواهند که حدیثی را از اجداد پاکسیرتشان برای جماعت نیشابوری روایت کنند. در پایان این گزارش فخرآمیز آمده است که بیست و چهار هزار نفر قلمبهدست حدیث را مینگاشتند.(109)
بیتردید در جلسه املاء امام در نیشابور، تعداد قابلتوجهی از راویان و محدثان با ادوات نگارشی حضور داشته و متن حدیث را نگاشتهاند و مانایی این روایت در نقلهای گوناگون در کتب متعدد میتواند دلیل بر این حضور گسترده باشد. در جلسات مامون که امام حضور داشتند، اصطلاح «مجلس از جمعیت پر بود»(110) بهکار رفته و حتی در مواردی تعداد حضار نیز گزارششده است: «بههمراه علیبن موسى الرضا در (جلسهای در) شهر مرو سیصد و شصت نفر از شیعیان ایشان از شهرهای مختلف حضور داشتند».(111) همچنین احتجاجات بسیاری از امام رضا(علیه السلام) گزارششده که بیشتر آنها در مسئله توحید و سپس امامت است. مناظره امام با زنادقه،(112) احتجاج با افرادی همچون سلیمان مروزی،(113) عالمان مسلمان،(114) بحثهای طرفینی با طرفداران اندیشه معتزله،(115) مرجئه،(116) مفسران اهلسنت(117) و یا ثنویه(118) و نظیر این موارد بسیار گزارششده است. تنها طبرسی در احتجاج 38 مناظرهگونه، از امام هشتم گزارش کرده که بیشتر آنها در خراسان انجام شده است. بنابر سخن نجاشی، یکی از سادات هاشمی بهنام حسینبن محمدبن فضل در جلسات امام رضا(علیه السلام) در مرو حضور داشت و برخی جلسات مانند مناظره امام با ادیان را با عنوان «مجالس الرضا ((علیه السلام)) مع أهلالأدیان» نگاشته است.(119)
محتوای بیشتر جلسات رضوی درباره امامت و جایگاه آن در اندیشه شیعی است. گستردگی حجم سخنان امام در مسئله امامت، سببشده بود که این مباحث در میان دانشیان شیعه و عموم شیعه و سنی شیوع پیدا کند. بهگونهای که در مباحثات مدرسهای نیز بین مردم سخن از جایگاه امامت مرسوم بوده است. امام جلساتی شبانه را در مسجد دار معاویه شهر مدینه، برای تبیین مسئله امامت دایر کرده بودند.(120) اینگونه مباحث در دوره ولایتعهدی امام بروز بیشتری داشت. گزارش عبدالعزیزبن مسلم تا حدودی بیانکننده فضای حاکم در خراسان است. او میگوید: «در ایام حضور علیبن موسی الرضا(علیه السلام) در مرو، در روز جمعه به مسجد جامع شهر رفتم و مشاهده کردم که مردم درباره مسئله امامت با یکدیگر بحث میکنند و اختلافات کلامی متعددی را بیان میدارند. ازاینرو، نزد مولایم رضا رفتم و او را از گفتوگوهای مردم آگاه کردم. ایشان لبخندی زد و به من نکاتی را درباره امامت گوشزد کرد».(121) آنگاه امام بهطور مفصل جایگاه امامت را برای عبدالعزیز ترسیم میکند.
2. جلسات حدیثی محدثان
خراسان در سده اول هجری، مانند بسیاری دیگر از مناطق اسلامی، فاقد جلسات حدیثی و آثار روایی است. همینطور در این مناطق، مردم هنوز با مسایل فقهی، کلامی و تاریخی اسلام چندان آشنا نشدهاند. طبیعی است که تقسیمبندی شیعی (علوی) و عثمانی که در آن روزگار در برخی مناطق مرکزی بلاد اسلامی وجود داشت، هنوز به این مناطق راه نیافته باشد. بهویژه آنکه بخش قابلتوجهی از خراسان در نیمه دوم سده اول فتح شده بود.
سده دوم هجری: در بلخ، جلسات تعلیم و قرائت صحیفه سجادیه را یحییبن زید برگزار کرده است. متوکلبن هارون ثقفی بلخى (یا متوکلبن عمیربن متوکل(122) بن هارون)(123) از یحیىبن زید شهید، أدعیه جدش امام سجاد(علیه السلام) را شنیده است.(124) متوکلبن هارون نیز این ادعیه را به فرزندش عمیر، آموخت تا او کتاب صحیفه را براى دیگران نقل کند. عمیربن متوکلبن هارون بجلی ثقفی بلخى با دو سند صحیفه را گزارش کرده است.(125) در دو سال پایانی سده دوم به دلیل مهاجرت راویان شیعی و ملاقات با امام هشتم، جلسات متعدد حدیثی گزارششده است.
سده سوم هجری: در این قرن دانشمندانی چون حسینبن اشکیب مروزی،(126) جعفربن احمدبن ایوب سمرقندی،(127) از محدثان و متکلمان(128) شیعی،(129) و جعفربن معروف سمرقندی،(130) در مناطق سمرقند یا کش، جلسات حدیثی دایر کردهاند. محمدبن مسعود عیاشی، شاگرد هر سه نفر ایشان بوده و روایات و کتب متعدد حدیثی را از ایشان شنیده است. حسینبن اشکیب مروزی از شخصیتهای بزرگ شیعه است که صحیفه سجادیه را در سمرقند روایت کرده و احادیث بسیاری را به شاگردانش همچون محمدبن وارث سمرقندی، آموخته است.(131) او کثیرالروایه و صاحب تألیفات بسیار است.
سده چهارم هجری: در این سده بیشترین جلسات حدیثی را در سمرقند و کش شاهد هستیم. منزل عیاشی مهمترین مرکز این جلسات و سپس مساجد سمرقند، همگی محل تدریس روایات و علوم اهلبیت(علیهم السلام) بوده است. با کلاسهای درس هفتتن از اساتید این دیار روبهرو میشویم: جلسات حدیثی محمدبن مسعود عیاشی(132) چنانکه ابوجعفر زاهد گوید: «و کانت داره کالمسجد بین ناسخ أو مقابل أو قارئ أو متعلق مملوءة من الناس».(133) و نجاشی در توصیف خانه عیاشی مینویسد: «کان مرتعاً للشیعة و أهل العلم».(134) گفتنی است که عیاشی با برپایی دو کلاس عمومی و اختصاصی،(135) میکوشید عوام و خواص شیعه را با آموزههای شیعی آشنا سازد. دستپروردههای ویژه او به «غلمان عیاشی»(136) شهره شده بودند. دیگر جلسات را محدثانی همچون حیدر(137) بن محمدبن نعیم سمرقندی،(138) جعفربن محمدبن مسعود عیاشی (ابنالعیاشی)،(139) عبدوسبن علیبن عباس جرجانی (ابومحمد)،(140) عبدالصمدبن عبدالشهید أنصاری (ابو أسد)،(141) ابراهیمبن نصیر کشی(142) و حمدویةبن نصیر کشی برپا کردند.(143)
در بخارا، ابراهیمبن محمد به سال 397ق(144) و محمدبن اسماعیل در قرن پنجم،(145) کتاب مسند الرضا(علیه السلام)(146) را برای شاگردان خود قرائت کردهاند. ابومفضل شیبانی، استاد شیخ مفید و حسینبن عبیداللّه غضائری که یک راوی پرمسافرت شیعی است و تمام عمرش را در طلب حدیث به شهرهای مختلف سفر کرده(147) نقل میکند: «در چهارشنبهای که همزمان با عاشورا بوده است، از حسینبن علیبن زکریا، از محدثان شیعی بخارا، در جلسهای در بخارا روایت نبوی: «الائمة بعدی اثنی عشر... و کلّهم من قریش» را شنیده و در همانجا نگاشته است.(148) همچنین جعفربن علیبن احمد قمی ایلاقی از فقهای قمی مقیم ایلاق(149)و(150) و جمعی از مشایخ شیخ صدوق و خود جلسات حدیثی شیخ صدوق در چهار سال متوالی (368-372ق) در منطقه ایلاق(151) و دیگر جلساتش در نیشابور و بلخ و... از مهمترین جلسات حدیثی سده چهارم است.
بنابرمطالعات انجامشده، بهطور کلی در منطقه ماوراءالنهر، تنها شهرهایی که حلقههای حدیثی شیعه در سدههایی وجود داشته است، شهرهای کش، سمرقند، ایلاق، فرغانه و بخارا بودهاند. در برخی از این شهرها، مانند سمرقند و کش، این جلسات بسیار گسترده بوده و در برخی دیگر، مانند بخارا، جلسات بسیار محدود و ناچیز بوده است. جلسات حدیثی مرو در اواخر سده دوم و اوایل سده سوم رونق داشته است که محور این جلسات معمولاً امام رضا(علیه السلام) بوده است. در ایرانشهر و بهویژه در نیشابور هم همیشه از سده سوم به بعد را شیعیان جلسات حدیثی پرباری برگزار میکردند، ولی در اینمیان نام بلندآوازهای بهچشم نمیخورد. از سده دوم تا پنجم نیز در بلخ جلسات بهصورت بسیار محدود برپا شده است. پارهای از این جلسات مرهون تلاش شیخ صدوق بوده است. از جهت زمانی اوج برگزاری جلسات حدیثی در سده چهارم هجری بوده است.
در پایان باید گفت، برخی آثار در خراسان همواره موردتوجه بوده و نسلهای مختلف در شهرهای گوناگون شاهد مجالس حدیثی برای تدریس آن اثر بودهاند. گذشته از صحیفه سجادیه، جلسات متعددی برای تدریس کتاب صحیفةالرضا(152) در شهرهای مختلف خراسان برگزار میشده است. بیشتر راویان این کتاب در خراسان از عامه بودهاند. برای نمونه ابنحبیب(153) از مفسران،(154) راویان و اساتید حدیث عامه(155) در سدههای چهارم و پنجم و ساکن نیشابور است که کتاب صحیفةالرضا را در جلسه حدیثی که در سال 405ق در منزلش برپا بوده، به شاگردش میآموزد.(156) محمدبن عبداللّهبن محمدبن یوسف نیشابوری مشهور به حفید،(157) یکی دیگر از راویان اهلسنت در سده چهارم هجری، این کتاب را در جلسه حدیثی در سال 337ق برای شاگردش حسنبن محمدبن حبیب (ابنحبیب) و دیگران قرائت کرده است.(158) زاهربن طاهربن شحامی (446-533ق)(159) نیز راوی این کتاب و آموزنده آن به ابوروح عبدالعزیزبن محمد هروی است.(160) البته برخی محدثان امامیه مانند جعفربن محمدبن زیاد، مشهور به الفقیه الخوری نیز در شمار مدرسان این اثر در خراسان بوده است.(161) او در سده سوم هجری در نیشابور جلسات تدریس صحیفةالرضا داشته است.(162)
ط) مؤلفان کتابهای حدیثی
محدثان و راویان شیعی در خراسان بزرگ، کتابهای متعددی نگاشتهاند، شمار آثاری که در این منطقه نگاشتهشده نسبت به مراکز حدیثی قم، بغداد و کوفه بسیار کمتر است. اندکبودن این نگارشها را باید بهدلیل اندکبودن شیعه و عالمان آنها در این منطقه و همچنین دوری از مراکز علم دانست. مجاورت با مراکز حدیث عامه (بخارا و نیشابور) و چهبسا مسئله تقیه نیز در کاستی نویسندگان بیاثر نبوده است. البته برخی نویسندگان خراسانیالاصل مانند فضلبن شاذان و شیخ طوسی که بیشتر عمرشان را در بیرون خراسان گذراندهاند، دارای آثار گسترده و قابلتوجهی هستند.
میتوان گفت در سده دوم هجری در مناطق ماوراءالنهر، نیشابور و مرو هیچ اثر روایی از عالمان شیعی تدوین نشده، ولی در همین سده حدود هفده اثر توسط راویان بلخیالاصل بهرشته تحریر درآمده است.(163) گذشته از این، دو تن از شاگردان امام صادق(علیه السلام) که در بخارا یا اصالتاً بخارایی بودهاند، کتابهایی را نگاشتهاند. این دو افرادی ثقه و مورد توجه شیعه، اما سنی مذهب بودهاند. آثار یکی از این افراد (إسحاقبن بشر ابوحذیفه کاهلی خراسانی)(164) کتابهایی در موضوع تاریخ و اخبار است که عبارتاند از: المبتدأ، الردة، صفّین، الفتوح، الجمل و الألویة.(165) از نام کتاب راوی دیگر (یزیدبن هارونبن زاذانبن ثابت)(166) نیز اطلاعی نداریم.
در سده سوم هجری تقریباً در تمام خراسان شاهد حضور نویسندگان کتابهای حدیثی، البته بهصورت بسیار کمرنگ، هستیم. برای نمونه در محدوده سمرقند پنج مؤلف شیعی حضور داشتهاند و کل اقلیم بلخ شش نویسنده، مرو چهار نویسنده و در نیشابور نیز هفت مؤلف بهچشم میخورند.(167) پدیده این سده فضلبن شاذان است.
آثار علمی فضل در عصر خودش در میان شیعیان خراسان منتشر شده بود. بورق بوسنجانی، از اهالی بوسنج روستایی در نواحی هرات، میگوید «در بازگشت از سفر حج، در همان سال وفات فضل، به سامرا رفتم. کتاب یوم و لیلة اثر فضل همراهم بود. آن را به امام حسن عسکری(علیه السلام) نشان دادم و نظر ایشان را درباره این کتاب جویا شدم. امام کتاب را گرفته و به آن نظر کردند و ورق به ورق آن را دیدند. سپس فرمودند: «هذا صحیح ینبغی أن یعمل به».(168) امام در پایان این جلسه بر فضل ترحم میکنند که نشان از رحلت وی در همان روزها بوده است.
نجاشی به نقل از کنجی مینویسد: «فضلبن شاذان یکصد و هشتاد عنوان کتاب تألیف کرده است».(169) نجاشی و طوسی هرکدام تعدادی از آثار وی را برشمردهاند. متاسفانه تمام این کتابها یا نزدیک به تمام آنها بهدست ما نرسیده است. تنها چند اثر از وی باقی مانده است، ولی جای خوشبختی است که روایات بسیاری از وی در جوامع روایی شیعه وجود دارد که طبیعتاً بیشتر آنها برگرفته از همان متون روایی فضلبن شاذان بوده است.نجاشی اسامی چهل و هشت کتاب و شیخ طوسی نیز اسامی سی و یک کتاب فضلبن شاذان را برمیشمارد. شیخ طوسی پس از معرفی سی و یک عنوان کتاب مینویسد: «و له غیر ذلك مصنفات کثیرة لم تعرف أسماؤها؛ و برای او گذشته از عناوین یادشده، آثار بسیاری وجود دارد که نامشان شناختهشده نیست».(170)
شایسته است در این سده از دو نویسنده دیگر، یعنی عبدالسلامبن صالح هروی (اباصلت) و متکلم و محدث مشهور ماوراءالنهر حسینبن اشکیب مروزی(171) یاد کنیم. اباصلت که از عالمان عامه بود و به برکت امام هشتم راه حق را یافت و شیعه شد، آثار متعدد حدیثی را خلق کرد. از آنجهت که تا لحظه آخر با امام بوده، کتاب وفاةالرضا را نگاشت و وقایع مربوط به آن حضرت را برجسته کرد. حسینبن اشکیب نیز بسیار فعالانه در خراسان ظاهر شد و ضمن انتقال تراث حدیثی قم به خراسان، به تألیفات متعدد و تدریس آنها در ماوراءالنهر روی آورد. در سده چهارم هجری یک خیزش عمومی در تمام بلاد اسلامی در زمینه تدوین حدیث بهچشم میخورد. خراسان نیز از این خیزش علمی بیبهره نیست. نزدیک به ده نفر از محدثان در این دوره در محدوده ماوراءالنهر قلم بهدست گرفته و آثاری را تدوین کردهاند.
نشاط علمی بسیار مضاعفی در سمرقند و کش وجود داشته است. اگرچه این دیار نویسندگان زیادی ندارند، اما بزرگترین نویسنده در این دوران که اصالتاً اهل این حوزه بود، جناب عیاشی است. او با نگارش دویست کتاب(172) و تربیت شاگردان متعدد در این منطقه، انقلابی علمی در نشر علوم اهلبیت(علیهم السلام) ایجاد کرد. این فضاهای مثبت سبب شد که صدوق نیز بخشی از عمرش را در این دوران در محدوده ایلاق بگذراند و کتاب من لایحضرهالفقیه را در طول چهار سال در ماوراءالنهر تدوین کند.(173) دو تن دیگر از مؤلفان پر کار ماوراءالنهر در این دوره جعفربن علیبن احمد قمی ایلاقی(174) (به نقل سیدبن طاووس از فهرست کراجکی او از نویسندگان بزرگ ری و قم بوده و دویست و بیست کتاب روایی نگاشته بوده است)(175) و حیدربن محمدبن نعیم سمرقندی هستند که آثار بسیاری را خلق کردهاند. حیدربن محمدبن نعیم سمرقندی، مؤلف کتاب فهرست آثار عیاشی،(176) و راوی بسیاری از کتابها و اصول روایی شیعه است که بالغ بر هزار کتاب از او برجای مانده است.(177)
شیخ صدوق در سالهای 352ق و 368ق در نیشابور حضور داشته است. گذشته از فعالیت حدیثی، بهنظر میرسد برخی آثار صدوق در شهر نیشابور شکل گرفته باشد. او کتاب الإعتقادات را در روز جمعه دوازدهم ماه شعبان 368ق در نیشابور برای دانشمندان آن سامان املاء میکند. شیخ طوسى این کتاب را دینالإمامیة نامیده است.(178) همچنین مجالس متعددی از کتاب الأمالی را در طول سفرش به خراسان املاء کرده است. بهگونهای که شیخ تا جلسه بیست و چهار را در شهرهای مختلف بین راه برپا کرده و جلسات بیست و پنجم و بیست و ششم را که مصادف با روزهای جمعه و شنبه 17 و 18ذىالحجة 367 (روز غدیر) بوده را در جوار حرم امام رضا(علیه السلام) در مشهد برپا میکند. مکان جلسه بعد که چهل روز بعد برپا میشود، روشن نیست، اما جلسات هشتاد و نه تا نود و سه در شعبان 368ق در خانه سیدیحیىبن محمد علوى واقع در نیشابور بوده است.
از آنجاکه دو شاگرد صدوق، سیدابوالبرکات علیبن الحسین حسینی مشهدی و ابوبکر محمدبن احمدبن علی، راویان اصلی کتاب أمالی هستند و هر دو در خراسان میزیستند، میتوان دریافت که کتاب أمالی در همان خطه پایانپذیرفته است. در پایان، یکی از چند سند اصلی کتاب آمده است که این دو نفر کتاب را از صدوق به تاریخ جمعه هجده رجب سال 367 اجازه نقل گرفتهاند.(179)
آغاز نگارش کتاب کمالالدین یا دستکم انگیزه تدوینش در شهر نیشابور پدید آمده است. در عصر شیخ صدوق دو فرقه از شیعه، اسماعیلیه و زیدیه، نفوذ قابلتوجهى در محیط پهناور اسلامى داشتهاند و درباره اندیشه مهدویت سخنهای گوناگون و با ارزشی را بیان میداشتند. شیخ صدوق باتوجه به نفوذ ایشان در سراسر ممالک شیعی، بخشهای نخست کتاب خویش را در پاسخ به این دو فرقه سامانداده است. از ظاهر آنچه در مقدمه کمالالدین برمیآید،(180) بهنظر میرسد که او نگارش این کتاب را از همان نیشابور آغاز کرده است.
اما متاسفانه در سده پنجم نگارشهای حدیثی شیعه و حضور مؤلفان در خراسان مجدداً رو به افول نهاد و آثار کمی توسط محدثان شیعی این سامان نگاشته میشود. بهعبارت دیگر، توقع این است که تعداد مؤلفان نسبت به گسترش علوم اسلامی، افزایش جمعیت و آشنایی بیشتر خراسانیان با اسلام افزایش یابد، ولی به دلایل گوناگون، این افزایش بهچشم نمیآید. البته بهندرت افرادی یافت میشوند که بهتنهایی آثار حدیثی متعددی را خلق کردهاند. یادکرد از دو نفر از نویسندگان پرکار این دوران ضروری است. یکی از ایشان، مؤلف مقیم سمرقند «حسینبن حسن (حسین)(181) بن خلف کاشغری»(182) (م 484ق) است که بیش از یکصد و بیست اثر دارد.(183) کتاب زینالعابدین او بعدها منبع ابنطاووس در تألیف رسالةالمواسعة و المضایقة فی قضاء فوائت الصلاة شد.(184) اسامی چند اثرش چنین است: کتاب الصلاة و کتاب المناجاة و کتاب الفکر و الصبر.(185)
نویسنده بزرگ دیگر خراسان در سده پنجم، جناب شیخ الطائفه ابوجعفر محمدبن حسنبن علی طوسی، مشهورترین دانشمند طوس است. او در سده پنجم هجری پس از اساتیدش شیخ مفید و سیدمرتضی، بهعنوان زعیم و پیشوای شیعه در تمام جهان اسلام شناختهشده بود.(186) اگرچه محمدبن حسن (385-460ق) نخستین تحصیلات خود را در خراسان، نزد اساتیدی همچون ابومحمد معری یا مقری نیشابوری(187) (م 427ق) آغاز کرد، ولی بیشتر پرورشیافته بغداد است.
شیخ طوسی آثار متعددی دارد؛ اگرچه نجاشی به تعداد معدودی از آثار ایشان اشاره کرده،(188) ولی خود شیخ به دهها اثرش در الفهرست اشاره میکند.(189) علامه حلی او را عارف به تمام علوم اسلامی نظیر حدیث، رجال، فقه، أصول، کلام و... میداند(190) و تقریباً در تمام این علوم نیز آثار ارزشمندی را خلق کرده که سرآمد آنها کتابهایی نظیر: تهذیبالأحکام، الإستبصار، کتاب التبیان، الجامع لعلوم القرآن، الأمالی، کتاب النهایة، کتاب المبسوط، کتاب الخلاف، کتاب العدّة، الفهرست، کتاب الأبواب (یا الرجال)، کتاب الإختیار معرفةالرجال (رجال کشی) و کتاب مصباحالمتهجد و کتاب مختصرالمصباح است.
بنابر آنچه گذشت، خراسانیان در سده اول هجری تألیف و نگارش ویژهای نداشتهاند. در سده دوم مؤلفان شیعه اقلیم بلخ با تألیفات ارزشمند خویش، هرچند در سطح معدود، اما جرقه آغاز تألیف آثار حدیثی را شعلهور کردند. خوشبختانه در سده سوم و چهارم، مؤلفان بسیاری در سرتاسر خراسان بزرگ با خلق منابع متعدد حدیثی و نظایر آن در گسترش علوم نقش جدی ایفا کردند. در این دو سده بسیاری از دانشمندان با مهاجرتهای مختلف خویش در پهنه خراسان، به نشر و توسعه علوم اسلامی، بهویژه حدیث کمک شایانی کردند. این تلاشهای ستودنی در سده پنجم بسیار کمرنگ شد. تنها خراسانیان انگشتشمار و البته بعضاً پرکاری در این سده سبب شدند که قطار تألیف از حرکت باز نایستد.
نگارنده این سطور بر این باور است که بازخوانی تلاشهای حدیثی شیعه در خراسان، نیازمند بررسیها و مطالعات گستردهای است که این نوشتارها تنها بسانِ درآمدی بر شروع یک پژوهش بنیادی در بازشناسی حدیث شیعه در خراسان قدیم است. چه اینکه بایسته است پژوهشگران، برای دهها پرسش درباره خراسان پاسخی در خور بیابند. چرایی باقینماندن صدها کتاب حدیث شیعی خراسانیان، چرایی رو به افولنهادن یکباره حوزه حدیثی سمرقند در قرن پنجم، از اینگونه پرسشها است که میتواند هریک موضوعی برای پژوهشی مستقل باشد.
بازخوانی تاریخِ سیاسی ارباع خراسان، بیتردید میتواند پاسخ بخشی از این پرسشها باشد. شیعیان در دوره حکومتهای سامانیان (260-389ق)، و پس از آنان قراخانیان (389-609ق) در بخشهایی از این مناطق به آسودگی و امنیت میزیستند، اما با ظهور حکومتهای متعصب غزنویان (390-545ق) و ترکان سلجوقی (455-533ق)، بسیاری از شیعیان، هجرت از این منطقه را بر حضور ترجیح دادند. در دوره سامانیان، شیعیان را بسیار محترم میشمردند؛ برای نمونه امیر اسماعیل، املاکی را برای آنان وقف کرد که از پرداخت مخارج معاف بودند. حتی نصربن احمد و گروهی از درباریان و دیوانیان او به شیعیان اسماعیلی پیوسته بودند.(191)
در زمان قراخانیان نیز اوضاع شیعه مساعد بود. برخی از مستشرقان (پریستاک و مادلونگ) بر این باورند که نفوذ تشیع در این مناطق، فراتر از ماوراءالنهر و در بیشتر خراسان بوده است و دستکم در میان یکی از شاخههای قراخانیان، امام علی(علیه السلام) و علویان مورد احترام بودند. آنان تکرار نامهای علی، حسن و حسین در میان قراخانیان را نشانه علیدوستی آنان شمردهاند.(192) از سویدیگر، درگیریهای نظامی گسترده از میانه سده چهارم به بعد که بهسبب افول حکومت سامانی شد، همچنین تلاشهای نظامی قراخانیان و تحرکات سبکتگین و جنگهای داخلی این سه حکومت،(193) همگی در مهاجرت دانشیان شیعه از این مناطق به مغربزمین و دیگر بلاد اسلامی مؤثر بوده است.
نتیجهگیری
بنابر آنچه گذشت، کل مناطق خراسان بزرگ در نیمه دوم سده اول فتح شد. بخشی از خراسان در عصر خلیفه سوم و بخشهای دورافتادهترش با تأخیر بیشتر به اسلام پیوستند. در سده اول هجری خبری از حضور منسجم تشیع در خراسان نیست. البته یاران امیرمؤمنان(علیه السلام) و پیروان امام، نظیر قثمبن عباس، جعدةبن هبیرة، ربیعبن خیثم و تنی دیگر از ایشان در خراسان حضور دارند. افرادی نظیر ابوخالد کابلی و فرزندش نیز به کوفه و سپس مدینه مهاجرت و در شمار یاران خراسانی امام سجاد(علیه السلام) جای میگیرند. خوشبختانه در سده دوم، تجمعهای شیعی در شهرهایی همچون نیشابور ملاحظه میشود. در دو سال آخر سده دوم هجری، امام رضا(علیه السلام) مجبور به مهاجرت اجباری به خراسان میشود و عموم مسلمانان در شهرهای نیشابور، سرخس و مرو از احادیث ایشان بهره میبرند. این حضور، نقطه عطفی در مهاجرتهای گسترده عالمان بزرگ شیعی به منطقه خراسان بهشمار میرود. امام رضا(علیه السلام) با بیان احادیث کلامی و بیان جایگاه امامت در اندیشه اسلامی، رسماً به تبلیغ تشیع پرداختند. با این حرکت علمی، خیل عظیمی از شیعیان با آزادی بیشتر به روایتگری حدیث پرداختند. در سده سوم و چهارم تعداد قابلتوجهی از محدثان شیعی بهصورت علنی در منازل و مساجد به برپایی کلاسهای حدیثی میپرداختند. برپایه اطلاعاتی که گردآوری شده است، دستکم از حضور و اسامی ششصد و چهل و یک راوی در پنج سده نخست هجری در خراسان بزرگ آگاهیم. اکنون اسامی دویست و پنجاه راوی در ایرانشهر (بهمرکزیت نیشابور)، یکصد و شصت نفر در مرو، یکصد و بیست و نه راوی در ماوراءالنهر و یکصد و دو نفر در بلخ از منابع رجالی، روایی و تاریخی قابل استخراج است.
در زمینه تألیف نیز خراسانیان در سده اول هجری فاقد تألیف و نگارش ویژهای هستند، اما در سده دوم آثار حدیثی معدودی در بلخ بهرشته تحریر درآمده است. خوشبختانه در سده سوم و چهارم مؤلفان متعددی در خراسان بزرگ دست بهقلم شدهاند. تنها در سده سوم، هفده نفر مؤلف را میشناسیم که آثاری را خلق کردهاند. بهطور کلی در سدههای سوم و چهارم، وضعیت بسیار بسامانتر از قبل بوده و باب مهاجرتهای مختلف محدثان و نویسندگان به خراسان بازشده است. آنان با سفرهای علمی خویش به نشر و توسعه علوم اسلامی، بهویژه حدیث، کمک شایانی کردند.
این تلاشهای ستودنی در سده پنجم بسیار کمرنگ شد. در این سده، حضور راویان حدیث شیعه در خراسان بسیار کمتر از دو سده قبلی است. این کاهش دلایلی سیاسی و فرهنگی دارد. از بررسی تلاشهای شیعیان در این چند قرن روشن میشود که محدثان سختکوش شیعه در دورترین بلاد اسلامی به نشر حدیث و دانشهای پیرامونی آن با جدیت فراوان پرداختهاند. نتیجه این تلاشها نشر حدیث اهلبیت(ع) در سراسر خراسان بزرگ و تألیف دهها اثر علمی که برخی از آنها، مانند کتاب من لایحضرهالفقیه و کتابهای تهذیبین، تا به امروز در شمار مهمترین آثار حدیثی شیعه بهشمار میآیند.(194)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.