پاسخ اجمالی:
رسیدگی به اوضاع اقتصادی محرومین و رفع ستم هایی که به آنها شده آن قدر مسئولیت و مأموریت مهمی است که یوسف(ع) به خاطر انجام آن حاضر به همکاری با چنان حکومتی شد تا - چنانکه در روایات ما نیز آمده - شخص صالح در دستگاه حکومت جور پناهگاهی برای محرومان گردد.
همچنین بسیاری از مفسران استفاده از واژه «رب» را برای عزیز مصر بی اشکال می دانند؛ چون این واژه - همان طور که مثال های زیادی در خود سوره یوسف دارد - فقط برای خداوند به کار نمی رود.
پاسخ تفصیلی:
هنگامی که به سیره حضرت یوسف(علیه السلام) نگاهی می اندازیم می بینیم که ایشان به عنوان یکی از پیامبران الهی، در سال هایی از زندگی شان به عنوان یکی از کارگزاران حکومت وقت مصر، به آن حکومت خدمت کرده است. با توجه به اینکه حاکم و حکومت آن زمان مصر، حکومتی دور از اصول توحیدی بوده و به گونه ای حکومتی طاغوت به شمار می آمده است، ممکن است این سؤال به ذهن برسد که چنین خدمتی از سوی حضرت یوسف(ع) چگونه با مقام عصمت پیامبران الهی قابل جمع است؟!
پاسخ اين سؤال در خود آیاتی که این بخش از سرگذشت یوسف(علیه السلام) را روایت می کنند وجود دارد. حضرت یوسف(ع) پیش از تصدی این مقام خود را به دو صفت بسیار مهم یعنی امانت و آگاهی معرفی می کند: «قالَ اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليم».(1) او به عنوان انسانی امین و آگاه عهده دار اين منصب شد تا بيت المال را كه مال مردم بود به نفع آنها حفظ كند و در مسير منافع آنان به كار گيرد. مخصوصا حق مستضعفان را كه در غالب جامعه ها پايمال مى گردد به آنها برساند.
به علاوه اینکه یوسف(علیه السلام) از طريق علم تعبير خواب، آگاهى داشت كه بحران اقتصادى شدیدی براى ملت مصر در پيش است كه بدون برنامه ريزى دقيق و نظارت از نزديک ممكن است جان گروه زيادى بر باد رود. بنابراين نجات يک ملت و حفظ جان انسان هاى بى گناه ايجاب مى كرد كه از فرصتى كه به دستش افتاده بود به نفع همه مردم، مخصوصا محرومان استفاده كند. چرا كه در يک بحران اقتصادى و قحطى پيش از همه جان آنها به خطر مى افتد و نخستين قربانى بحران ها آنها هستند.
در علم فقه در بحث قبول ولايت از طرف ظالم نيز اين بحث به طور گسترده آمده است كه قبول پست و مقام از سوى ظالم هميشه حرام نيست؛ بلكه گاهى مستحبّ و يا حتى واجب مى گردد و آن هم در صورتى كه منافع پذيرش آن و مرجحات دينی اش بيش از زيان هاى حاصل از تقويت دستگاه ظلم باشد.
در روايات متعددى نيز مى خوانيم كه ائمه اهل بيت(علیهم السلام) به بعضى از دوستان نزديک خود – مانند على بن يقطين كه از ياران امام كاظم(علیه السلام) بود و وزارت هارون الرشيد را به اجازه امام پذيرفت – چنين اجازه اى را مى دادند.
به هر صورت قبول يا رد اينگونه مناصب حکومتی تابع قانون اهم و مهم است و بايد سود و زيان آن از نظر دينى و اجتماعى سنجيده شود. چه بسا قبول چنين مقامى سرانجام به خلع يد ظالم مى انجامد و گاه سرچشمه اى مى شود براى انقلاب ها و قيام هاى بعدى. چرا كه او از درون دستگاه زمينه انقلاب را فراهم مى سازد.
از آن گذشته گاهى حداقل اين گونه اشخاص با قبول مسئولیت هایی در دستگاه های ظلم، سنگر و پناهگاهى هستند براى مظلومان و محرومان و از فشار دستگاه روى اينگونه افراد مى کاهند.
اينها امورى است كه هر يک به تنهايى مى تواند مجوز قبول اين گونه پست ها باشد. روايت معروف امام صادق(علیه السلام) كه در مورد اين گونه اشخاص فرمود: «كَفَّارَةُ عَمَلِ السُّلْطَانِ قَضَاءُ حَوَائِجِ الْإِخْوَان»(2)؛ (كفاره هم كارى با حكومت ظالم برآوردن خواسته هاى برادران است) نيز می تواند اشاره اى به همين معنا باشد.(3)
به هر حال نابسامانی های اقتصادی جامعه آن روز و ستم ها و شکاف های طبقاتی ای که وجود داشت وضعیت را به اندازه ای حاد کرده بود که یوسف(علیه السلام) با خود اندیشید اكنون كه حکومت به اجبار به سراغ او آمده اند، بهتر است كه نبض اقتصاد كشور مصر را در دست گيرد و به يارى مستضعفان بشتابد. از تبعيض ها تا آنجا كه قدرت دارد بكاهد و حق مظلومان را از ظالمان بگيرد و به وضع بى سر و سامان آن كشور پهناور سامان بخشد.
البته بعضى ها در توضیح شرایطی که یوسف(علیه السلام) این مسئولیت را پذیرفت، گفته اند حاکم آن روز مصر كه در آن سال در تنگناى شديدى قرار گرفته بود در انتظار اين بود كه خود را به نحوى نجات دهد و زمام تمام امور را به دست يوسف سپرد و خود كناره گيرى كرد. ولى بعضى ديگر گفته اند حاکم وقت مصر یوسف(ع) را به جاى «عزيز مصر» به مقام نخست وزيرى نصب كرد. اين احتمال نيز هست كه طبق ظاهر همین آيه 55 سوره یوسف یعنی «اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»، یوسف(ع) تنها خزانه دار مصر شده باشد.
ولى به نظر می آید با توجه به آیه 101 سوره یوسف یعنی «رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْک»؛ (پروردگارا! بخشى [عظيم] از حكومت به من بخشيدی)، یوسف(علیه السلام) سرانجام به جاى حاکم نشست و زمام دار تمام امور مصر شد. هر چند آيه 88 سوره یوسف كه مى گويد برادران یوسف به او گفتند «يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ...»؛ (ای عزیز...) ،دليل بر اين است كه او در جاى عزيز مصر قرار گرفت. ولى هيچ مانعى ندارد كه اين سلسله مراتب را تدريجا طى كرده باشد. نخست به مقام خزانه دارى و بعد نخست وزيرى و بعد به جاى حاکم، نشسته باشد(4) و بنابراین با منحل کردن حکومت طاغوت به حکومت اولیاء الله چنین اشکالی دیگر محل نداشته باشد.
درباره سرگذشت نقل شده از این پیامبر الهی در قرآن همچنین ممکن است این سؤال به ذهن برسد که چرا حضرت یوسف(ع) در آیه 23 این سوره یعنی «وَ راوَدَتْهُ الَّتي هُوَ في بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُون»(5) از تعبیر «رب» برای توصیف عزیز مصر استفاده کرده اند و «رب» در اینجا به چه معناست؟!
در ميان مفسران در این باره گفتگوى بسيار است. اكثر مفسران «رب» را به معناى صاحب نعمت، سرپرست، مربّی و پرورنده گرفته اند و گفته اند منظور از آن «عزيز مصر» است كه در احترام و اكرام يوسف(علیه السلام) فرو گذار نمى كرد و از همان آغاز كار سفارش يوسف را با جمله «أَكْرِمِي مَثْواهُ»(6)؛ (مقام وى را گرامى دار) به همسرش نمود.
گمان اينكه كلمه «رب» در معنایی غیر از خدا به كار نمى رود كاملا اشتباه است؛ زيرا فقط در همین سوره یوسف چندين بار كلمه «رب» به غير خدا (سلطان و صاحب اختیار) اطلاق شده است. مثلا در ماجرای تعبير خواب زندانيان در آیه 42 همین سوره یوسف مى خوانيم كه: (يوسف (علیه السلام) به آن زندانى كه بشارت آزادى داده بود گفت مرا نزد رب خود [سلطان مصر] يادآورى كن)؛ «و قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ». نیز از زبان يوسف(ع) و در آیه 50 این سوره مى خوانيم هنگامى كه فرستاده فرعون مصر نزد او آمد گفت: (به نزد رب خود [فرعون] باز گرد و از او بخواه تحقيق كند چرا زنان مصر دست هاى خود را بريدند)؛ «فلما جاءه الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ».
بنابراين می بینیم كه در همين سوره در چند مورد كلمه «رب» به غير خدا اطلاق شده است. هر چند در همين سوره و سوره هاى ديگر قرآن اين كلمه كرارا بر پروردگار جهان اطلاق شده است. به هر حال این واژه، واژه ای است مشترک و به هر دو معنا (خدا و غیر خدا) اطلاق مى گردد.
بعضى از مفسرين ترجيح داده اند كه كلمه «رب» در آيه مورد بحث یعنی «إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ» به معناى خداوند است. زيرا كلمه «اللَّه» كه در كنار آن ذكر شده سبب مى شود كه ضمير به آن برگردد و در اين صورت معناى جمله چنين مى شود كه: «من به خدا پناه مى برم خدايى كه پروردگار من است و مقام و منزلت مرا گرامى داشت و هر نعمتى دارم از ناحيه او است».
امّا با توجّه به سفارش عزيز مصر به همسرش با جمله «أَكْرِمِي مَثْواهُ» و تكرار آن در آيه مورد بحث معناى اول را تقويت می شود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.