پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در پی شکایت مردم از خلیفه سوم و تقاضاي آنان براي پادر مياني به نزد عثمان رفته و نخست از علم و آگاهی او به احکام اسلامی در مورد رعایت حقوق مردم سخن می گوید؛ سپس به سوابق عثمان از جمله همنشینی با پیامبر(ص) و سابقه پیوند خویشاوندی با پیامبر(ص) اشاره می کند و براى بازگرداندن عثمان به مسير صحيح، تأكيد مي كند كه راه حق و عدالت روشن است و چشم او بينا؛ چرا از بى راهه مى رود و جان خود را به خطر مى افكند؟ ولى با تأسف فراوان هيچ يك از اين بياناتِ دلسوزانه و خيرخواهانه در او اثري نگذاشت و سرانجام شد آنچه نبايد مي شد.
پاسخ تفصیلی:
در زمانی كه فرياد مردم از مظالم «عثمان بن عفّان» خليفه سوم برخاسته بود، گروهى خدمت امام علي(عليه السلام) آمدند و براى پايان دادن به وضع موجود از طريق مسالمت آميز از آن حضرت خواستند كه در جايگاه نماينده و سفير مردم با عثمان سخن بگويد و اتمام حجّت كند. امام(ع) نیز آنچه براى انصراف عثمان و اطرافيان او از ظلم و ستم بر مردم لازم بود به او فرمود. سخنان امام(ع) در خطبه 164 «نهج البلاغه» كاملا موافق فصاحت و بلاغت و با استفاده از نكات دقيق روان شناسى ايراد شده است تا شايد طرف مقابل بر سر عقل آيد و خطرى كه در كمين اوست و جهان اسلام را نيز با سختى ها مواجه مى كند، دريابد.
امام(عليه السلام) نخست از علم و آگاهى عثمان به احكام اسلامى در مورد رعايت حقوق مردم و ترك ظلم و ستم سخن مى گويد و مى فرمايد: (مردم، به سراغ من آمده اند و مرا ميان خود و تو سفير قرار داده اند. به خدا! نمى دانم چه چيز را براى تو بگويم؟ من مطلبى را كه تو از آن بى اطلاع باشى [در مورد حقوق مردم] سراغ ندارم، و نمى توانم تو را به امرى راهنمايى كنم كه از آن آگاه نيستى؟ [چرا كه] آنچه را كه ما [در اين زمينه] مى دانيم، مى دانى و ما به چيزى سبقت نگرفته ايم كه تو را از آن آگاه سازيم و مطلبى پنهانى نزد ما نيست كه به تو ابلاغ كنيم)؛ «إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي(1) بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، وَ وَ اللهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ! مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ، وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ».
روشن است كه منظور امام(عليه السلام) از اين تعبيرات اين نيست كه عثمان در علم و دانش و آگاهى به پايه امام(ع) مى رسيد؛ بلكه منظور اين است در مورد حوادثى كه روى داده و زشتى ظلم و ستم و لزوم رعايت حقوق مردم، عثمان آنچه لازم است، مى دانست؛ نه تنها عثمان بلكه افراد عادى نيز از احكام باخبر بودند. اين مسئله از بديهيات بود و به گفته ابن ابى الحديد، كودكان [تا چه رسد به عاقلان و بزرگسالان] صحيح و خطا را در آن مى دانستند.(2)
بنابراين، اگر كسانى تصوّر كرده اند جمله هاى ياد شده دليل بر اين است كه عثمان از نظر علم و آگاهى در رتبه حضرت علي(عليه السلام) بود سخت در اشتباهند. امام علي(ع) به فرموده پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) «بابُ عِلمِ مَدِينَةِ النَّبِى» بود. امام علي(ع) كسى بود كه طبق روايات اسلامى «عِلمُ الْكِتَاب» به طور كامل نزد او بود و عملا پناهگاه علمى امّت در همه مشكلات بود. (بعضى از خلفا از خدا مى خواستند كه اگر مشكلى پيش آيد امام علي(ع) مشكل گشاى آنان باشد و در غیر این صورت زنده نمانند)؛ «اللَّهُمَّ لَا تُبْقِنِي لِمُعْضِلَةٍ لَيْسَ لَهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ».(3)
سپس در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) به سوابق عثمان در اسلام اشاره كرده مى فرمايد: (آنچه را ما [در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)] ديده ايم تو نيز ديده اى و آنچه را ما شنيده ايم همانند ما شنيده اى و همان گونه كه ما با پيامبر(ص) همنشين بوديم تو نيز همنشين بوده اى)؛ «وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا، وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا، وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ(صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) كَمَا صَحِبْنَا». اشاره به اينكه تو سالها با پيامبر(ص) بودى و حقايق اسلام و احكام آن را از آن بزرگوار شنيده اى؛ بنابراين هرگز نبايد مسائلى به اين روشنى در باب «حقّ الناس» و «حقّ بيت المال» و «عدالت اجتماعي» بر تو مخفى بماند.
آن گاه از طريق سوّمى براى تأثيرگذاردن بر افكار عثمان وارد مى شود و او را با ابوبكر و عمر مقايسه مى كند، چرا كه آنها هرگز كارهايى را كه عثمان كرد، انجام ندادند؛ هر چند اشتباهات ديگرى داشتند؛ مى فرمايد: ([علاوه بر اين] فرزند ابى قحافه [ابوبكر] و پسر خطّاب [عُمر] در انجام دادنِ اعمالِ نيك از تو سزاوارتر نبودند؛ چرا كه تو به رسول خدا از نظر پيوند خويشاوندى از آن دو نزديك ترى، تو به افتخار دامادى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نائل شدى كه آنها نشدند)؛ «وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ، وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي(4) رَسُولِ اللهِ(صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) وَ شِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا؛ وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالا». با توجه به اينكه «وشيجة» در اصل به معناى ريشه درخت يا طنابى است كه از ليف خرما درست مى كنند، سپس به پيوند نزديك خويشاوندى اطلاق شده است. امام(عليه السلام) مى خواهد به او گوشزد كند كه تو رابطه خويشاوندى با پيغمبر دارى؛ زيرا عثمان در جد نزديكتر (عبد مناف) به پيغمبر مى رسد.
در اينجا امام(عليه السلام) براى نفوذ در فكر عثمان از وسايل مختلف استفاده مى كند تا او را براى پذيرش حقّ آماده سازد. امام(ع) تمام نكات روان شناسى و آيين بلاغت را در اين خطبه در برابر مخاطبش به كار برده است؛ ولى افسوس خليفه سوّم چنان در گرداب حكومت فاسد فرو رفته بود كه با اين بيانات وافى و شافى نيز نتوانست خود را رهايى بخشد.
به هر حال، امام(عليه السلام) در پايان اين عبارت از خطبه، سخنانش اوج مى گيرد و خليفه را مخاطب ساخته چنين مى گويد: (خدا را! خدا را! [اى عثمان] به جان خود رحم كن؛ چرا كه به خدا سوگند! تو كور نيستى تا بينايت كنند و جاهل نيستى تا تعليمت دهند؛ زيرا راه ها آشكارند و نشانه هاى دين برپا و روشن! [از خدا بترس و به كار مردم رسيدگى كن])؛ «فَاللهَ اللهَ فِي نَفْسِكَ! فَإِنَّكَ وَ اللهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى، وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ، وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ».
به اين ترتيب امام(عليه السلام) براى بازگرداندن عثمان به مسير صحيح، از طرق مختلف وارد شد. گاه مى فرمود: تو از حُسن و قُبح اين امور آگاهى، و گاه مى فرمود: تو همه شنيدنى ها را از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شنيدى و گاه نيز مى فرمايد: دست كم مانند خليفه اوّل و دوّم رفتار كن. تو به پيامبر(ص) از آنها نزديك ترى و به اين كار سزاوارتر؛ و سرانجام مى گويد: راه حق و عدالت روشن است و چشم تو بينا؛ چرا از بى راهه مى روى و جان خود را به خطر مى افكنى؟ ولى با تأسف فراوان هيچ يك از اين بياناتِ دلسوزانه و خيرخواهانه در او اثري نگذاشت و سرانجام شد، آنچه نمى بايست بشود.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.