پاسخ اجمالی:
حضرت علی(ع) در موارد متعددی راجع به موضوع امامت شان صراحتا بیاناتی را فرموده اند. بخشی از صریح ترین این بیانات، احتجاجات آن حضرت به آیه 55 سوره مائده است. ایشان بارها با استدلال به این آیه از شایستگی خود در امامت معنوی و زعامت سیاسی جامعه سخن گفتند؛ مواردی مانند: در گفت وگویی با خلیفه اول، در شورای شش نفره بعد از مرگ خلیفه دوم و در مجلسی که در زمان خلیفه سوم با حضور چهره های شاخص منعقد شده بود، که حتی در مورد اخیر صراحتا به واقعه غدیر نیز اشاره کرده اند.
از آن گذشته ایشان در یکی از مهم ترین خطبه های خود که به خطبه «شقشقیه» نیز شناخته می شود صریحا حقانیت خود در خلافت و غصب این حق توسط دیگران صحبت می کنند و می فرمایند که فلان شخص جامۀ خلافت را بر تن کرد در حالى که مى دانست جایگاه من در حکومت اسلامى چون محور سنگ هاى آسیاب است او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد.
پاسخ تفصیلی:
شیعیان اعتقاد دارند که آیه 55 سوره مائده یعنی «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ»؛ (سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى كه همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوع اند زكات مى دهند)، درباره حضرت علی(علیه السلام) نازل شده است. آنها برای استدلال بر خلافت بلافصل و امامت آن حضرت به این آیه تمسک می جویند و آن را یکی از مهم ترین دلایل قابل تمسک هنگام احتجاج با مخالفین به شمار می آورند. ولی آیا خود حضرت علی(ع) نیز هنگام احتجاج راجع به مقام امامت خود، به این آیه یا دلایلی دیگر تمسک کرده است؟
با نگاهی به میراث حدیثی به جا مانده از آن حضرت می بینیم ایشان بارها با تمسک به این آیه شریفه و دلایلی دیگر، راجع به موضوع امامت خود احتجاج کرده است.
بعد از وقایع سقیفه بنی ساعده و حوادثی که منجر به تکیه زدن خلیفه اول بر مسند خلافت شد، حضرت علی(علیه السلام) در ابتدا تا حدی که مصالح امت اسلام و جامعه نوپای مسلمانان به خطر نیافتد در برابر این موضوع مقاومت کرد و به حکومت وقت اعتراض کرد. روزی خلیفه اول به نیت عذرخواهی از حوادث پیش آمده بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و توجیه رفتار خود به خانه حضرت علی(ع) رفت اما آن حضرت با بیان فضائل متعدد خود تلویحا از خلیفه اول اعتراف می گیرد که هیچ کسی جز خودشان شایستگی تصدی مقام خلافت و زعامت جامعه مسلمانان را ندارد. یکی از موضوعاتی که حضرت علی(ع) در این گفتگو به آن احتجاج می کند همین آیه 55 سوره مائده است. آن حضرت خطاب به خلیفه اول می فرماید: «أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَ لِيَ الْوَلَايَةُ مِنَ اللَّهِ مَعَ وَلَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ فِي آيَةِ زَكَاةِ الْخَاتَمِ أَمْ لَكَ؟»(1)؛ (تو را به خدا سوگند می دهم آیا در آیه اعطای انگشتر به عنوان زکات، ولایت من همراه با ولایت رسول خدا(ص) از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟). جالب است که خلیفه اول نیز به این فضیلت حضرت علی(ع) اعتراف می کند و پاسخ می دهد: «قَالَ بَلْ لَكَ»(2)؛ (خلیه گفت: بلکه ولایت تو).
اما این تنها موردی نیست که حضرت علی(علیه السلام) با استناد به این آیه در صدد بیان شایستگی شان برای مقام خلافت و زعامت برآمدند.
پس از خلیفه دوم شورای شش نفره ای موظف به انتخاب خلیفه شد. حضرت علی(علیه السلام) نیز یکی از اعضای این شورا بود. هر یک از اعضای این شورا مدعی رهبری امت بودند و در صدد اثبات صلاحیت خود برای این کار برآمدند. یکی از استدلال هایی که حضرت علی(ع) در بیان شایستگی خود برای این مقام بیان کرد، احتجاج به همین آیه 55 سوره مائده بود. ایشان در قسمتی از سخنان شان می فرماید: «نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَدَّى الزَّكَاةَ وَ هُوَ رَاكِعٌ، غَيْرِي؟!. قَالُوا:لَا.»(3)؛ (آیا در میان شما به جز من کسی هست که در حال رکوع زکات داده باشد [و خداوند آیه «إنّما ولیکم اللّه...» را درباره او نازل کرده باشد؟] گفتند: به خدا سوگند نه).
خطیب خوارزمی این حدیث را بدون اینکه درباره رد یا پذیرش آن قضاوتی کند نقل کرده است.(4) جوینی نیز با روایت بخشی از این حدیث همانند خطیب خوارزمی نظری راجع به رد یا پذیرش آن بیان نکرده است.(5)
علاوه بر این موارد، حضرت علی(علیه السلام) در موارد دیگری نیز با احتجاج به این آیه به فضل و شایستگی خود اشاره کرده اند.
در زمان خلیفه سوم جلسه ای با حضور چهره های برجسته مهاجرین و انصار برگزار شده بود و هر کدام از حضار در بیان فضیلت خود و قبیله اش و البته بیشترشان در مقام امتیازات و برتری های قبیله قریش سخنانی را ایراد کردند. در آن جلسه حضرت علی(علیه السلام) در ابتدا سکوت می کند و بعد از اینکه سخنان همه حضار تمام می شود، در ذکر مناقب و شایستگی های خود مناقبی را می فرمایند که تصریح به مقام امامت و زعامت شان دارد. آن حضرت در فرازی از آن سخنان با احتجاج به آیه 55 سوره مائده می فرماید: «قَالَ فَأَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ أَ تَعْلَمُونَ حَيْثُ نَزَلَتْالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ قَالَ النَّاسُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ خَاصَّةٌ فِي بَعْضِ الْمُؤْمِنِينَ أَمْ عَامَّةٌ لِجَمِيعِهِمْ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيَّهُ أَنْ يُعَلِّمَهُمْ وُلَاةَ أَمْرِهِمْ وَ أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَايَةِ مَا فَسَّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ حَجِّهِمْ فَنَصَبَنِي لِلنَّاسِ عَلَماً بِغَدِيرِ خُم»(6)؛ (شما را به خدا سوگند آیا می دانید هنگامی که آیه «انّما ولیّکم اللّه و...» نازل شد، مردم از رسول خدا(ص) پرسیدند: آیا این آیه به عده ای از مؤمنان اختصاص دارد یا شامل همه مؤمنان می شود؟ پس خداوند پیامبر را مأمور کرد که متولیان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همان طور که نماز، زکات و حج آنان را برای ایشان بیان کرده است ولایت را نیز شرح دهد. در پی این مسائل پیامبر مرا در غدیر خم به عنوان راهنما برای مردم منصوب کرد). این حادثه را حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، محدث حنفی مذهب نقل می کند.(7)
احتجاج حضرت علی(علیه السلام) راجع به امامت شان فقط شامل این موارد نمی شود و می توان نمونه های بسیار زیاد دیگری را نیز برشمرد.
در یکی از مواردی که حضرت علی(علیه السلام) در آن به محق بودن خویش برای امامت تصریح می کند، جایی است که شخصى به حضرت شان جسارت می کند و ایشان را متهم می کند که بر امر خلافت حریص است.(8) پاسخ صریح و مستدل و دندان شکن آن حضرت چنین است: «بَلْ أَنْتُمْ وَ اللّهِ لأَحْرصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ، وَ إِنّما طَلَبْتُ حَقّاً لِى وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِى وَ بَیْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهى دُونَهُ»(9)؛ (به خدا قسم شما حریص تر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحى و جسمى نزدیک ترم. من حق خود را طلب کردم و شما مى خواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید). آیا آن که حق خویش را مى خواهد حریص تر است یا آن که به حق دیگران چشم دوخته است؟ در ادامه همین حدیث امام علی(ع) در خلال دعا و مذمتی علیه قریش به گونه دیگری مسأله حقانیت خود در امامت را مورد اشاره قرار می دهد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی»(10)؛ (بار خدایا از قریش و تمامى کسانى که یاری شان کردند به پیشگاه تو شکایت مى کنم. زیرا قریش پیوند خویشاوندى مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در ربودن حقی که برای من بود با یکدیگر هم داستان شدند).
مواردی نیز وجود دارند که اگرچه امام به صورت اثباتی درباره مسأله امامت خود پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سخن نگفته اند، اما با تصریح به سلب شدن حق شان بعداز حضرت رسول(ص) در واقع مساله امامت خود را مورد اشاره قرار می دهند. مثلا ایشان می فرمایند: «فَوَ اللّهِ ما زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقّى مُسْتَأْثَراً عَلىَّ مُنْذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِیَّهُ(ص) حَتّى یَومِ النّاسِ هذا»(11)؛ (به خدا سوگند از روزى که خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است).
امام علی(علیه السلام) در نامه خود به مردم مصر ضمن ترسیم وضعیت دوران بعداز وفات حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و تشریح چرایی عدم مطالبه شان در احقاق حق امامت خود به حق خود در زعامت جامعه مسلمانان تصریحی می کند و مى نویسد: «فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی وَ لا یَخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ لا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إِلَّا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَان یُبَایِعُونَهُ فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّد فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّام قَلَائِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ»(12)؛ (به خدا سوگند باور نمى کردم و به ذهنم خطور نمى کرد که ملت عرب این چنین به توصیه هاى رسول اکرم پشت پا زده و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد. تنها نگرانى من روى آوردن بدون حساب مردم به طرف ابوبکر بود ولى من زیر بار این چنین بیعتى که شاخصه هاى دینى نداشت نرفتم تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام برگشته و براى نابودى دین محمد(ص) کمر همت بسته اند و ترسیدم اگر به یارى اسلام و مسلمانان بر نخیزم، باید شاهد رخنه جبران ناپذیرى در دین باشم و یا نابودى آن را نظاره کنم که این مصیبت بر من دشوارتر از رها کردن حکومت بر شماست که کالاى چند روزه دنیاست و به زودى ایّام آن مى گذرد چنان که سراب ناپدید شود و یا چونان پاره هاى ابر که زود پراکنده مى گردد. پس در میان آن همه آشوب و غوغا بپا خواستم تا آنکه باطل از میان رفت ودین استقرار یافته و آرام شد).
حضرت علی(علیه السلام) در خطبه معروف شقشقیه نیز نکته بسیار مهمی را مورد اشاره قرار می دهد و آن هم آگاهی خلیفه اول به حقانیت حضرت شان برای تصدی مقام خلافت بود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در اوائل این خطبه معروف می فرماید: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ»(13)؛ (به خدا سوگند! فلانی(ابوبکر) جامۀ خلافت را بر تن کرد در حالى که مى دانست جایگاه من در حکومت اسلامى چون محور سنگ هاى آسیاب است [که بدون آن آسیاب حرکت نمی کند] او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد).
علاوه بر موارد فوق، می بینیم که ابن قتیبه دینوری، مورخ و عالم سنی مذهب، در کتاب خود الإمامة و السیاسة در چند مورد به احتجاجات امام علی(علیه السلام) مبنی بر امامت خود، تصریح می کند. یکی از آن موارد جایی است که واکنش امام علی(ع) را در قبال درخواست بیعت اجباری برای ابوبکر بیان می کند: «ثُمّ إنّ عَلِیّا کَرّمَ الله وَجهَه أَتَى بِه إِلَى أَبِی بَکر وَ هُوَ یَقُولُ: أَنَا عَبدُالله وَ أَخُو رَسُولِه، فَقِیلَ لَهُ بَایِع أُبَابَکر فَقَالَ: أَنَا أَحَقّ بِهَذا الأَمر مِنکُم، لَا أبَایِعَکُم وَ أَنتُم أَولَى بِالبَیعَة لِی»(14)؛ (هنگامی که علی(ع) را نزد ابوبکر آوردند فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص) هستم. گفتند: با ابوبکر بیعت کن. فرمود: من از همه شما برای خلافت شایسته ترم. با شما بیعت نمیکنم بلکه سزاوار این است که شما با من بیعت کنید).
اما یکی از دقیق ترین بیاناتی که امام علی(علیه السلام) در استدلال بر امامت خود بیان می کنند، بیانات آن حضرت در نقض استدلال اصحاب سقیفه در غصب خلافت است. «و من کلام له(ع) قالوا لما انتهت إلى أمیر المؤمنین(ع) أنباء السقیفه بعد وفاة رسول الله(ص) قال(ع) ما قالت الأنصار قالوا قالت منا أمیر و منکم أمیر قال(ع): فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَیْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَصَّى بِأَنْ یُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَ یُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ قَالُوا وَ مَا فِی هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ فَقَالَ(ع) لَوْ کَانَ الْإِمَامَةُ فِیهِمْ لَمْ تَکُنِ الْوَصِیَّةُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ(ع) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَیْشٌ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ(ص) فَقَالَ(ع) احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ»(15)؛ (وقتى خبر ماجراى سقیفه را به امام رساندند پرسید: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند که انصار گفتند: رهبرى از ما و رهبرى از شما مهاجرین انتخاب گردد. پس امام فرمود: چرا با آنها به این سخن رسول خدا استدلال نکردید که حضرت درباره انصار سفارش فرمود: با نیکان آن ها به نیکى رفتار کنید و از بدکاران آن ها درگذرید. پرسیدند چگونه این حدیث انصار را از زمامدارى دور می کند؟ پاسخ داد: اگر زمامدارى و حکومت در آنان بود، سفارش کردن درباره آن ها معنایى نداشت. سپس پرسید: قریش در سقیفه چه گفتند؟ جواب دادند: قریش مى گفتند ما از درخت رسالتیم. امام(ع) فرمود: به درخت رسالت استدلال کردند اما میوه اش را ضایع ساختند).
حاصل همه این سخنان تجلی این حقیقت است که حضرت علی(علیه السلام) در تمام سال های بعداز رحلت حضرت رسول(صلوات الله علیه وآله) و حتی طی مدت 25 سال خانه نشینی، حتی یک لحظه این حقیقت را از نظر دور نداشتند که مسئولیت امامت و خلافت و زعامت جامعه اسلامی مأموریت و جایگاهی الهی بوده که به جناب شان تفویض شده و فقط طی دوره ای خاص به خاطر مهیا نبودن جامعه و شرایط اجتماعی به فعلیت نرسید.
عناوین بیشتر برای مطالعه:
احتجاج نکردن علی(ع) به حديث غدير در سقيفه!
احتجاج امیر المؤمنین(ع) و اهل بیت ایشان به حدیث غدیر، بر خلافت؟
علی بن ابی طالب(ع)، حریص به حکومت!!!
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.