پاسخ اجمالی:
هنگام بحث های علمی گاهی به مسائلی برمی خوریم که به تعبیر دانشمندان، «صورت مسأله» آنها غلط است. بی جواب ماندن این گونه سؤالات نه از جهل دانشمندان که از جواب نداشتن آن پرسش هاست. این مسأله نیز چینن است. یعنی عقلا محال و ممتنع است و این امتناع نه از اين جهت كه قدرت پديدآورنده ناقص و نارساست، بلكه از این جهت که خود آن ذاتا امكان پذيرش هستى را ندارد.
اگر بگوییم «خدا جسمى را بسازد» منظورمان این است که آن جسم «مخلوق» باشد و طبعا هر مخلوقی «محدود و فناپذیر» است. اما وقتی مى گویيم «نتواند آن را از بین ببرد»، مفهومش اين است كه آن جسم «نامحدود و فناناپذیر باشد». بنابراين صورت سؤال به اين شكل در مى آيد كه آيا خداوند مى تواند جسمى را بسازد كه هم «محدود» باشد و هم در عین حال «نامحدود» باشد؟! اين همان جمع ميان دو نقيض است و اجتماع نقیضین امری محال است. همچنین هرگاه فرض كنيم كه اين موجودی که توسط خدا خلق شده، فناپذير نباشد در اين صورت بايد فرض كنيم كه او «واجب الوجود» است و نتيجه آن اين است كه يک شئ در يک آن هم «ممكن الوجود» و هم «واجب الوجود» باشد. به عبارت ديگر، از این جهت كه «مخلوق» خداوند است بايد «ممكن الوجود» باشد؛ ولى از اين جهت كه فناناپذير است ناچار بايد «واجب الوجود» باشد.
به هر حال قدرت الهی با همه اطلاقش، شامل «محال ذاتی» نمی شود؛ و البته اين به معنای محدوديت قدرت الهی نيست. زيرا خروج «محال ذاتی» از قلمرو قدرت الهی حاصل كاستی و نقصان در قدرت خداوند و فاعليت او نيست؛ بلكه نقص و اشكال در «محال ذاتی» است که قابليّت تحقق ندارد و امری ناشدنی است.
پاسخ تفصیلی:
چالشی در قدرت الهی!
قرآن مجید حداقل در آیاتی(1) به قدرت مطلق خداوند متعال تصریح کرده است؛ و او را قادر بر انجام هر کاری معرفی می کند. با این حال، آیا خداوند می تواند موجودی را پدید آورد که خود عاجز از نابود کردنش باشد؟! اگر پاسخ به امکان آفرینش چنین موجودی مثبت باشد، قدرت بی نهایت خداوند را محدود کرده ایم! و از طرف دیگر، اگر پاسخش منفی باشد باز هم مطلق بودن قدرت خداوند را با عدم توانایی اش بر آفرینش چنین موجودی ـ به گونه ای دیگر ـ نقض کرده ایم.
اجتماع نقیضین محدود و نامحدود
در پاسخ به این سوال و به عنوان مقدمه، مثالی را مطرح می کنیم. در مسائل رياضى گاهى به مسأله اى برخورد مى كنيم كه مى گويند «صورت مسأله غلط است» يعنى مسأله اصلا پاسخ ندارد. مثلا اگر كسى بگويد ده متر پارچه داريم كه مى خواهيم آنها را ميان پنج نفر تقسيم كنيم به طورى كه به هر كدام حداقل 5 متر برسد فورا مى گویيم صورت مساله غلط است و اول و آخر آن ضد و نقيض است. زيرا در آغاز مى گویيم: «ده متر پارچه بيشتر نداريم» و در آخر مى گویيم: «بيست و پنج متر داريم». بديهى است چنين مسأله اى اصلا جواب ندارد.(2)
اصولا هنگامى كه ما افكار و انديشه هاى خود را با خارج مى سنجيم آنها را دو نوع مى یابيم:
نوع اوّل: انديشه هايى كه عقل براى وجود و هستى آنها مانعى نمى بيند و در پوشيدن لباس هستى جز قدرت به چيز ديگرى نياز ندارند؛ مانند جهان آفرينش با آن وسعت و گنجايش و تمام پدیده هایش كه وجود یافتن همگی شان ذاتا امر ممكنی بوده و در پرتو قدرت نامتناهى خداوند لباس هستى پوشيده اند.
نوع دوم: موضوعاتى است كه در سنجش عقل و خرد، ايجاد آنها محال و ممتنع بوده و در نظر عقل امكان هستى براى آنها نيست. نه از اين جهت كه قدرت پديدآورنده ناقص و نارساست بلكه از این جهت که خود آنها ذاتا امكان پذيرش هستى را ندارند. به عبارت روشن تر هنگامى كه عقل آنها را در ترازوى داورى مى گذارد، درک مى كند كه براى چنين موضوعاتى، میزان قدرت خالق، تاثیری ندارد و به اصطلاح قصور و نارسايى در خود آنهاست. امورى كه طبعاً محال و ممتنع است و از قلمرو قدرت خارج بوده و به كار بردن لفظ «قدرت» در اين موارد غلط و ناصحيح مى باشد. زیرا همواره قدرت بر امور ممكن كه قابليت وجود و هستى را دارند تعلق مى گيرد.(3)
سوال طرح شده درباره قدرت پروردگار بر آفرینش چنین موجودی عينا همين گونه است. در آغاز كه مى گویيم «خدا جسمى را بسازد» يعنى آن جسم مخلوق باشد و طبعا هر مخلوق بالأخره محدود و فناپذیر است. اما در آخر كه مى گویيم «نتواند آن را از بین ببرد» مفهومش اين است كه آن جسم نامحدود و فناناپذیر باشد. بنابراين صورت سؤال به اين شكل در مى آيد كه آيا خداوند مى تواند جسمى را بسازد كه هم «محدود» باشد و هم در عین حال «نامحدود»؟!(4)
اجتماع نقیضین ممکن الوجود و واجب الوجود
تناقض ذاتی و درونی چنین سوالی که موجب محال بودن تصور آن می شود جنبه دیگری نیز دارد؛ هر موجودی که برای به وجود آمدنش به موجود دیگری نیاز دارد «ممکن الوجود» است و موجودی که برای به وجود آمدنش بینیاز از موجودات دیگر است «واجب الوجود» نامیده می شود و در جای خود و در بحث از اثبات واجب الوجود(5) ثابت شده که تنها وجودِ «واجب الوجود» در پهنه هستی خداست و مخلوقات خداوند از ممكنات(6) هستند. هر موجود ممكن الوجودی در ذات خود قابل فنا و نيستى است. زيرا وجودش از خودش نبوده و از ناحيه ديگرى است و آن دیگری هر وقت که بخواهد مى تواند وجود را از آن موجودِ ممکن بگيرد. بنابراين هر موجودى را كه خداوند به وجود آورد، در ذات خود امكانِ عدم را داراست.(7) یعنی می توان فرض کرد که تحت شرایطی وجود نداشته باشد. بنابراین مشخص شد چنين موجودى از آنجا که مخلوق و آفريده خداست بايد ممكن باشد و هر امر ممكن ذاتا فناپذير است.
با این توضیح می گوییم هرگاه فرض كنيم كه اين موجودی که توسط خدا خلق شده، فناپذير نباشد(فرض سوال این بود که خداوند نتواند آن را از بین ببرد) در اين صورت بايد فرض كنيم كه او واجب الوجود است و نتيجه آن اين است كه يک شئ در يک آن هم «ممكن» و هم «واجب» باشد. به عبارت ديگر، از این جهت كه مخلوق خداوند است بايد ممكن باشد؛ ولى از اين جهت كه فناناپذير است ناچار بايد واجب الوجود باشد. (یعنی در آن واحد هم واجب باشد و هم واجب نباشد؛ و از سوی دیگر در آن واحد هم ممکن باشد و هم نباشد) اين همان جمع ميان دو نقيض است(8) و در جای خود ثابت شده است که اجتماع نقیضین امری محال است.
در بیانی دیگر می گوییم هر مخلوقی از این جهت که توسط خدای توانا خلق شده، مقهور قدرت اوست. زیرا چنین مخلوقی، زمانی وجود نداشت و با قدرت خدا آفریده شد بنابراین امکان دارد که وجود داشته باشد یا نداشته باشد و نابود گردد. همان طور که پیش از این نیز توضیح دادیم به چنین موجودی ممکن الوجود می گویند. خوب با لحاظ این نکته می گوییم اگر موجودی حتی در یک لحظه چنین خصوصیتی داشته باشد که ممکن الوجود و ممکن الفنا و العدم باشد و در عین حال – طبق فرض سؤال - قابل معدوم شدن و نابودی نیز نباشد در این حال تناقض پیش می آید. یعنی یک موجود هم خاصیت واجب الوجود (ماندگاری ذاتی ابدی) داشته باشد هم خاصیت ممکن الوجود.
نتیجه:
به هر حال قدرت الهی با همه اطلاقش، شامل «محال ذاتی» نمی شود؛ و البته اين به معنای محدوديت قدرت الهی نيست. زيرا خروج «محال ذاتی» از قلمرو قدرت الهی حاصل كاستی و نقصان در قدرت خداوند و فاعليت او نيست؛ بلكه نقص و اشكال در «محال ذاتی» است که قابليّت تحقق ندارد و امری ناشدنی است.(9)
درباره آياتی نیز كه خداوند را بر هر چيزی توانا می دانند، باید گفت این آیات با اموری که ذاتا محال اند تخصيص و تقييد نمی خورد؛ زيرا مراد از «شئ» در اين آيات امور ممكن و تحقق پذير است و «محال ذاتی» تخصّصا از دايره اين آيات خارج است.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.