پاسخ اجمالی:
اراده خداوند به امور محال که ذاتا ناشدنی هستند تعلق نمی گیرد. خلق نشدن چنین پدیده هایی نه از محدودیت قدرت خداوند که از محال بودن پدید آمدن خود آنهاست. خداوند خالق چنین سنگی و محیط و مسلط بر آن است و لازمه اینکه عاجز از حرکت دادنش باشد این است که در عین محیط بودنش، بر آن محیط بر آن نباشد و این اجتماع نقیضین است، که در فلسفه و علوم عقلی ثابت شده امری محال و ناشدنی است.
پاسخ تفصیلی:
در باور خداپرستان، خداوند بر همه چيز قادر و تواناست. بر این اساس ممکن است این سؤال مطرح می گردد که: «آیا خداوند می تواند سنگی را خلق کند که از بلند کردن و جا به جایی آن عاجز باشد؟!» اگر بگوييم: «نمى تواند»، چگونه او را بر همه چيز قادر بدانیم؟! و اگر بگوييم: «مى تواند»، قدرت خداوند را محدود کرده ایم چرا که نمی تواند چنین سنگی را بلند کند! و در دو صورت این گزاره که «خداوند بر همه چیز قادر و توانا است» غلط خواهد بود.
خلاصه ترین پاسخ برای این قبیل سوالات اینست که: قدرت هر چه هم نامتناهى و نامحدود باشد به اموری تعلّق مى گيرد كه «شدنی» باشند و عقل امكان وقوع شان را تصديق كند امّا اموری كه امكان ذاتى ندارند و در نزد عقل از امور ممتنع و محال شمرده مى شوند یا پدید آمدن شان مستلزم محال است، هرگز «قدرت» به آنان تعلّق نمى گيرد.
عقل هر انسانى درک مى كند كه محال است يک چيز در يک لحظه هم موجود باشد و هم نباشد و مثلا يک لامپ در يک آن هم خاموش باشد و هم روشن؛ و يا ظرفى هم پر باشد و هم خالى. امتناع و محال بودن اين نوع موضوعات از بديهيّات عقل است.
امور این چنینی از قلمرو قدرت هر کسی حتی قدرتمندترین قدرتمندان خارج بوده، و همواره قدرت بر امور ممكن كه قابليّت وجود و هستى را دارند تعلّق مى گيرد.
خلقت چنین سنگی نیز محال است زیرا مسلتزم تناقض است. «تناقض» به حکم عقل امری محال به شمار می آید؛ و امور محال و آنچه مستلزم محال اند نیز، از قلمرو قدرت خداوند بيرون است.(1)
بیان محال بودن خلقت چنین سنگی نیاز به توضیحی کوتاه دارد. وقتی می پرسیم: «آیا خداوند می تواند سنگی بیافریند که از بلند نمودن آن عاجز باشد؟!» فرض گرفته ایم که خداوند، خالقِ چنین سنگی است. خالق و پدید آورنده یک شئ از آن جا که بر همه شئون و جزئیات و ابعاد مخلوق خود تسلط و احاطه دارد می تواند بدون هیچ محدودیتی، هنگام آفرینش و بعد از آفرینش، هر گونه دخل و تصرف و حرکتی در مخلوق خود بکند. زیرا آن مخلوق به خاطر مخلوق و معلول بودنش، کاملا تابع دخل و تصرفات علت خویش است. به تعبیر علامه طباطبایی هر چيزى كه «اول» و پیش از همه فرض شود، خدا قبل از آن چيز بوده. پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است. منظور از چنین اوّليتی اين است كه او محيط به تمام اشياء است؛ به هر نحوى كه شما اشياء را فرض و به هر صورت كه تصور کنید. اصولا اوّلیت شاخه و فرعی از نام «محيط» است و محيط هم شاخه اى از اطلاق قدرت خداوند است. چون قدرتش محيط به هر چيز است.(2)
حال به فرض سؤال برمی گردیم که می گوید: «آیا خداوند می تواند سنگی را بیافریند که نتواند آن را بلند کند؟». ما اعتقاد داریم که چنین فرضی محال عقلی است؛ چون مستلزم این است که آن سنگ در عین حال که مخلوق و تابع اراده خالق خود است، در عین حال از این اراده تخلف کند و تابع نباشد و این نوعی تناقض است و از اموری است که عقل آن را محال می داند.
به هر حال، كارى كه قدرت خداوند به آن تعلق می گیرد بايد امكان تحقّق داشته باشد و چيزى كه ذاتا محال يا مستلزم محال باشد مورد تعلّق قدرت واقع نمى شود. قدرت داشتن خداوند بر هر كارى بدين معنا نيست كه فى المثل بتواند امری ناممکن و محالی را عملی کند.(3) بله، هیچ کسی نمی تواند انکار کند که قدرت الهی نامتناهى است؛ امّا محالات ذاتى از دايره امکان و قدرت خارج اند.
بنابراین، سوال از اينكه: «آيا قدرت الهى به آنها تعلّق مى گيرد يا نه؟»، سوال صحیحی نیست.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.