پاسخ اجمالی:
چيزى كه ذاتا محال يا مستلزم محال باشد مورد تعلق قدرت واقع نمى شود و فرض چنین خدای مخلوقی نیز از این قسم محالات است. زیرا این خدای دوم در عین اینکه به اعتبار مخلوق بودن باید «ممکن الوجود»، «محدود و متناهی» و «متأخر» از خدای اول باشد، اما به اعتبار اینکه خداست لازم است «واجب الوجود ، اول و نامتناهی» باشد و چنین فرضی منجر به تناقض است.
ضمن اینکه ممکن نیست که جهان چندین خدا داشته باشد و براهین مختلفی در صدد اثبات این موضوع هستند که خدای جهان یکی است و نمی تواند خدایان متعددی وجود داشته باشند؛ چون خدایی که توسط خدای اول آفریده شده از آنجا که باید مثل خدای آفریدگار اولی باشد، لازم می آید که در کنار خدای آفریدگارش خدایی کند؛ این چندگانگى بر مخلوقات و نظام حاکم بر جهان اثر مى گذارد و نتیجه آن تضارب خدایان و عدم وحدت نظام آفرینش خواهد بود و باعث نابودی نظام هستی می شود.
پاسخ تفصیلی:
چالشی در صفات «قدرت» و «توحید» الهی
برخی معاندان و مخالفان توحید و خداپرستی در مناقشه هایی که با خداپرستان دارند از آنها می پرسند اگر خداوند همان طور که در آموزه های وحیانی معرفی می شود قدرت مطلق است و در کتاب مقدس مسلمانان این گونه معرفی شده است که: (نه چیزی در آسمان ها و نه چیزی در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت او دانا و توانا است)؛ «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَليماً قَديرا»(1) با این اوصاف آیا چنین قدرت مطلقی می تواند موجودی همانند خود، یعنی «خدایی دیگر» خلق کند؟!
اگر بپذیریم خداوند قادر بر آفرینش چنین پدیده ای می تواند باشد، عملا برای او شریک قائل می شویم و به وادی شرک می افتیم! و از سوی دیگر اگر برای فرار از افتادن در تله شرک، خداوند را ناتوان از آفرینش چنان مخلوقی معرفی کنیم، برخلاف ادعای اولیه، مطلق بودن قدرتش را و مضمون آن آیه مبارکه را نقض کرده ایم.
معمولا در پاسخ این سؤال گفته می شود كارى كه متعلق قدرت قرار مى گيرد بايد امكان تحقق داشته باشد و چيزى كه ذاتا محال يا مستلزم محال باشد مورد تعلق قدرت واقع نمى شود. «قدرت مطلق الهی» بدين معنا نيست كه فى المثل بتواند امری ناممکن و محالی را ممکن کند.(2) هیچ کسی نمی تواند انکار کند که قدرت الهی نامتناهى است؛ اما محالات ذاتى از دايره مقدورات خارج است؛ و سوال از اينكه: آيا قدرت الهى به آنها تعلّق مى گيرد يا نه، سوال اشتباهی است.(3)
محال بودن خلقت خدایی دیگر به خاطر پدید آمدن تناقض در وجود و امکان
گفتیم که عدم امکان آفرینش «خدایی دیگر»، نه به خاطر محدویّت قدرت الهی است؛ بلکه خلقت چنین خدایی مستلزم تناقض است و تناقض به بداهت عقلی دارای استحاله ذاتی است؛ يعنی ذاتا امكان تحقق ندارد و باطل است؛ به همين لحاظ مورد تعلق قدرت الهی قرار نمی گيرد.
در بحث های مربوط به «خداشناسی» ثابت شده که خداوند متعال «واجب الوجود»(4) است. حال اگر ما فرض کنیم که خداوند همانند خودش را آفریده، آن خدای دوم از این لحاظ که خداست و باید صفات خدا را داشته باشد، «واجب الوجود» است؛ اما از این لحاظ که توسط آن خدای اولی پدید آمده است و ابتدا وجود نداشته «ممکن الوجود»(5) است. یعنی در آنِ واحد هم «واجب الوجود» است و هم «ممکن الوجود»؛ و بدیهی است که چنین فرضی مستلزم تنافض است و محال.
محال بودن خلقت خدایی دیگر به خاطر پدید آمدن تناقض در تقدم و تاخر وجودی
مفهوم دیگری که «تناقض» پدید آمده از تصور مخلوقی همانند خداوند را روشن تر می کند، مفهوم «اول بودن» خداوند است. در آیه 3 سوره حدید می خوانیم: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ»؛ (اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست). علامه طباطبایی در تفسیر این صفت می فرماید: هر چيزى كه فرض شود اول باشد، خدا قبل از آن چيز بوده. پس او نسبت به تمام ماسواى خود اول است. منظور از چنین اوّليتی اين است كه او محيط به تمام اشياء است؛ به هر نحوى كه شما اشياء را فرض و به هر صورت كه تصور کنید. اصولا اوّلیت شاخه و فرعی از نام «محيط» است و محيط هم شاخه اى از اطلاق قدرت او است. چون قدرتش محيط به هر چيز است.(6)
حال بیایید چنین تصوری را به آن خدای مخلوقی که می خواهد مثل خدای اصلی باشد و در عین حال توسط او نیز خلق شده باشد تسرّی دهیم! می بینیم آن خدای دوم از این لحاظ که خداست و باید صفات خدا را داشته باشد اول است اما از این لحاظ که توسط آن خدای اولی پدید آمده است، از وی متأخر است و در نتیجه نمی تواند اول باشد. یعنی در آنِ واحد هم باید اول باشد و هم اول نباشد و بدیهی است که چنین فرضی مستلزم تنافض و محال است.
محال بودن خلقت خدایی دیگر به خاطر ضرورت یگانگی (توحید) برای خداوند آفریگار
براهین مختلفی در صدد اثبات این موضوع هستند که خدای جهان یکی است و نمی تواند خدایان متعددی وجود داشته باشند؛ یعنی ممکن نیست که جهان چندین خدا داشته باشد. به طور کلّی تمام «دلایل توحید» ضد این فرض(خلق خدایی چون خود خدا) است؛ یعنی ممکن نیست خدایان متعددی وجود داشته باشد؛ چه اینکه ازلی باشند یا مخلوق دیگری. یکی از این براهین توحید «برهان تمانع» است.
برهان تمانع كه گاه از آن به برهان «ممانعت» يا برهان «وحدت و هماهنگى» تعبير مى كنند از دو مقدّمه تركيب يافته است: نخست انسجام و وحدت و هماهنگى در جهان آفرينش، و ديگر اين كه اگر بر اين عالم دو يا چند قدرت حاكم باشد موجب بروز اختلاف و ناهماهنگى مى گردد.(7) در توضیح بیشتر از برهان تمانع می گوییم: خدایی که توسط خدای اول آفریده شده از آنجا که باید مثل خدای آفریدگار اول باشد، لازم می آید که در کنار خدای آفریدگارش خدایی کند، این چندگانگى بر مخلوقات و نظام حاکم بر جهان اثر مى گذارد و نتیجه آن عدم وحدت نظام آفرینش خواهد بود. از این گذشته، هر موجودى خواهان تکامل است، مگر آن وجودى که از هر نظر کامل بوده و تکامل در او مفهوم ندارد، و اگر براى خدایان قلمروهاى جداگانه فرض کنیم، هیچ کدام داراى کمال مطلق نیستند و طبیعى است که هر کدام در صدد تکامل خویش باشد و بخواهد عالم هستى را دربست در قلمرو خود قرار دهد، که لازمه آن برترى طلبى هر یک بر دیگری و از هم پاشیدن نظام هستى است.(8)
در برخی از بیانات معصومین(علیهم السلام) نیز به این برهان(تمانع) اشاره شده است. برای مثال در حديثى كه هشام بن حكم از امام صادق(عليه السلام) نقل شده چنين مى خوانيم كه امام(عليه السلام) در پاسخ مرد بى ايمانى كه سخن از تعدد خدايان مى گفت فرمود: «اين دو خدایى كه تو مى گویى يا هر دو قديم و ازلى و نيرومندند و يا هر دو ضعيف و ناتوان يا يكى قوى و ديگرى ضعيف؟ اگر هر دو قوى باشند چرا هر كدام ديگرى را كنار نمى زند و تدبير جهان را به تنهایی بر عهده نمى گيرد و اگر چنين گمان كنى كه يكى قوى و ديگرى ضعيف است توحيد خدا را پذيرفته اى زيرا دومى ضعيف است و ناتوان بنابراين خدا نيست. و اگر بگویى آنها دو تا هستند از دو حال خارج نيست يا از تمام جهات متفق اند يا مختلف. اما هنگامى كه ما آفرينش را منظم مى بينيم و كواكب آسمان هر كدام در مسير ويژه خود سير مى كنند و شب و روز با نظم خاصى جانشين يكديگر مى شوند و خورشيد و ماه هر يك، برنامه ويژه خود را دارند اين هماهنگى تدبير جهان و انسجام امورش دليل بر اين است كه مدبّر يكى است. از اين گذشته، اگر ادعا كنى خداوند دوتا است لا بد در ميان آنها بايد فاصله اى باشد تا دوگانگى درست شود در اينجا آن فاصله خود به عنوان «موجودی سوم» ازلى خواهد بود و به اين ترتيب خدايان سه عدد مى شوند! و اگر بگویى سه هستند بايد ميان آنها دو فاصله دیگر باشد در اين صورت بايد به پنج وجود قديم ازلى قائل شویم و به همين ترتيب عدد بالا مى رود و سر از بى نهايت در مى آورد».(9)
بنابراین تصور وجود خدایی دیگر (چه وجودش بدون خالق تصور گردد و چه بگوییم توسط خدای اول آفریده شده باشد) منتفی می گردد.
بعداز بیان این استدلال ها، روشن می شود که محال بودن تصور چنین خدای مخلوقی واضح تر از آن است که نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد چرا که دیدیم چنین خدایی نمی تواند خصوصیات خدای اول را در «واجب الوجود» بودن و ازلیت و احاطه و قدرت و... داشته باشد و در نتیجه دیگر خدا نخواهد بود و مقهور خدای آفریدگار ازلی می گردد، ضمن اینکه وجود خدایان چندگانه باعث نابودی نظام هستی می شود و یگانگی ضرورت خداوندی آفریدگار هستی است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.