پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) برای خاموش کردن فتنه معاویه در بصره، نامه اي تند و كوبنده با پيكي به سوي آنها فرستاد: «... بعد از جنگ جمل، مجرمانِ شما را عفو و شمشير از فراريان برداشتم و كسانى را كه به جانب من آمدند پذيرفتم، [و دستور دادم که] فراريان را تعقيب نكنيد و مجروحان [بى دفاع] را نكشيد، آنكه به خانه خود بازگردد و در خانه را ببندد در امان است و آن كس كه اسلحه بر زمين بگذارد در امان است. حال اگر افكار مُهلك و آراء ضعيف و منحرف از مسير حقّ، شما را به ستيزه جويى و مخالفت با من بكشاند من همان مرد ديروزم. سپاه من آماده و اسب ها را زين كرده و جهاز بر شتران گذارده ام، و اگر مرا مجبور به حركت به سوى خود كنيد حمله اى به شما بياورم كه جنگ جمل در برابر آن بسيار كوچك باشد».
پاسخ تفصیلی:
يكي از نامه هاي «نهج البلاغه»، نامه 29 آن است. اين نامه مربوط به فتنه اى است كه معاويه در بصره به راه انداخت و ماجراى آن به طور فشرده چنين بود: بعضى از اطرافيان معاويه بعد از اشغال مصر به دست عمرو بن عاص و كشته شدن محمد بن ابى بكر به او گفتند: فردى را به بصره بفرست تا آنجا را نيز از تحت حكومت حضرت علي(عليه السلام) خارج سازد. معاويه اين پيشنهاد را پذيرفت و با عمرو بن عاص مشورت كرد او نيز روى موافق نشان داد، سرانجام يكى از فرماندهان لشكر خود، به نام ابن حضرمى را روانه بصره كرد و اين در حالى بود كه عبدالله بن عباس والى بصره براى تسليت به امير مؤمنان(عليه السلام) در مورد شهادت محمد بن ابى بكر به كوفه رفته بود و زياد بن ابيه را به جاى خود گماشته بود. معاويه به ابن حضرمى دستور داده بود كه از احساسات خونخواهى عثمان و كينه اى كه گروهى از جنگ جمل در دل داشتند بهره گيرى كند و از قبايل مختلف بصره براى اين هدف کمک بگیرد.
عبدالله بن عباس به سرعت به بصره برگشت و جريان فتنه را براى امام(عليه السلام) گزارش داد. امام (عليه السلام) يكى از مردان خود را به نام اعيَن كه در بصره نفوذ داشت مأمور كرد تا به بصره برود و مردم را از اطراف ابن حضرمى پراكنده سازد. اعين تا حد زيادى در كار خود موفق شد؛ ولى چون به دست گروهى از خوارج به شهادت رسيد و خبر شهادت او به امام علي(عليه السلام) واصل گشت، حضرت فرد نافذ الكلمه ديگرى را به نام جارية بن قدامه همراه نامه مورد بحث كه در واقع تهديدى است براى شورشيان و متمرّدان بصره، به سوى بصره گسيل داشت و دستور داد نامه را براى عموم مردم بخواند.
امام(عليه السلام) در اين نامه كوتاه و پر معنا و بسيار حساب شده براى خاموش كردن آتش فتنه معاويه در بصره بر دو اصل تكيه مى كند: نخست تهديد بسيار كوبنده اى نسبت به پيمان شكنان دارد و به آنها يادآور مى شود كه اگر دست از فتنه گرى بر ندارند با لشكرى انبوه به سراغ آنها مى آيد و چنان آنان را در هم مى كوبد كه جنگ جمل را فراموش كنند. سپس بر اصل رحمت و عطوفت نسبت به كسانى كه وفادارند يا از كرده خود پشيمانند تكيه مى فرمايد و به آنها بشارت مى دهد كه جان و مال و عِرضشان محفوظ خواهد بود.
در آغاز مى فرمايد: (پراكندگى شما [از اطراف من] و دشمنى و پيمان شكنى شما [در آستانه جنگ جمل] چيزى نبود كه شما از آن آگاه نباشيد؛ ولى من مجرمانِ شما را عفو كردم و شمشير را از فراريان برداشتم و كسانى را كه به جانب من آمدند پذيرفتم [و از تقصيرشان در گذشتم])؛ «وَ قَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ(1) وَ شِقَاقِكُمْ(2) مَا لَمْ تَغْبَوْا(3) عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ، وَ رَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ، وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ».
در واقع امام(عليه السلام) با اين سخنان خود، سمپاشى معاويه و گروه طرفداران او را خنثى مى كند. او تصميم داشت با يادآورى خاطره جنگ جمل، آنها را بر ضد امام(عليه السلام) بشوراند؛ ولى امام(عليه السلام) با يادآورى خاطره آن جنگ مى خواهد آتش فتنه و فساد را خاموش كند مى فرمايد: شما پيمان شكنى كرديد و بر ضد من قيام كرديد؛ ولى پس از شكست نه فرمان قتل عام دادم و نه اجازه تعقيب مجرمان؛ فرمان عفو عمومى صادر كردم و مجرمان شما را بخشيدم و كسانى كه به سوى من آمدند آنها را پذيرفتم و گذشته آنان را به فراموشى سپردم، بنابراين حق شناس باشيد و با دشمنان من طرح دوستى نريزيد. در بعضى از روايات آمده كه امام(عليه السلام) بعد از پيروزى در جنگ جمل دستور داد منادى با صداى رسا ندا در دهد: «لَا تَتْبَعُوا مُوَلِّياً وَ لَا تُجِيزُوا عَلَى جَرِيحٍ»(4)؛ (فراريان را تعقيب نكنيد و مجروحان [بى دفاع] را به قتل نرسانيد). نيز دستور داد منادى ندا دهد: «مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ»(5)؛ (آن كس كه به خانه خود بازگردد و در خانه را ببندد در امان است و آن كس كه اسلحه بر زمين بگذارد در امان است). اين دستور شبيه فرمان عفو عمومى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به هنگام فتح مكّه است. آن گاه براى خاموش كردن اين آتش، سخن از شدت عمل در برابر افراد خيره سر و لجوج به ميان مى آورد و فرمود: (حال اگر افكار مُهلك و آراء ضعيف و منحرف از مسير حقّ، شما را به ستيزه جويى و مخالفت با من بكشاند من همان مرد ديروزم. سپاه من آماده و اسب ها را زين كرده و جهاز بر شتران گذارده ام)؛ «فَإِنْ خَطَتْ(6) بِكُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَ سَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَةِ إِلَى مُنَابَذَتِي(7) وَ خِلَافِي، فَهَا أَنَا ذَا(8) قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي(9) وَ رَحَلْتُ(10) رِكَابِي». آن گاه امام(عليه السلام) مى افزايد: (و اگر مرا مجبور به حركت به سوى خود سازيد حمله اى به شما بياورم كه جنگ جمل در برابر آن بسيار كوچك باشد)؛ «وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِي إِلَى الْمَسِيرِ إِلَيْكُمْ لَأُوقِعَنَّ بِكُمْ وَقْعَةً(11) لَا يَكُونُ يَوْمُ الْجَمَلِ إِلَيْهَا إِلَّا كَلَعْقَةِ لَاعِقٍ». اشاره به اينكه در جنگ جمل عِدّه و عُدّه و جمعيّت و آمادگى من بسيار كم بود؛ ولى امروز لشكر من منسجم و انبوه است و هرگونه وسيله اى در اختيار آنان قرار دارد، بنابراين اگر جنگى رخ دهد قابل مقايسه با آن نخواهد بود و آن محبت هاى جنگ جمل نيز در آن محلّى ندارد، چرا كه آن محبت ها را فراموش كرديد و گويا سبب جرأت و جسارت شما شد.
عبارت «لَعْقَةِ لَاعِقٍ» با توجّه به اينكه لعقه (بر وزن قهوه) به معناى ليسيدن و لعقه (بر وزن بقعه) مقدار چيزى است كه در يك قاشق جاى مى گيرد، كنايه از شىء بسيار كم است و در فارسى در اين گونه موارد مى گوييم قطره اى است در مقابل دريا؛ ولى براى اينكه مبادا دشمن از اين سخن سوء استفاده كند و تصور نمايد امام(عليه السلام) با اين سخن همه اهل بصره را تهديد مى كند و مى گويد خشك و تر را با هم مى سوزانم و بى گناه و گناهكار را كيفر مى دهم اضافه مى فرمايد: (در عين حال از فضل و برترى مطيعان شما آگاهم و حقّ ناصحان را به خوبى مى شناسم و هرگز به جهت وجود متهمى، شخص بى گناه را كيفر نمى دهم و وفادار را به خاطر پيمان شكن مجازات نمى كنم)؛ «مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ، وَ لِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِيٍّ، وَ لَا نَاكِثاً إِلَى وَفِيّ».
در بعضى از روايات آمده است: «زياد بن ابيه كه از معاونين ابن عباس، فرماندار بصره بود و به هنگام مسافرت ابن عباس به كوفه براى تسليت شهادت محمد بن ابوبكر خدمت امام(عليه السلام)، زمام امور بصره را در دست داشت، خطبه داغى خواند و طى آن تهديد كرد كه من ميان گنهكار و بيگناه تفاوت نمى گذارم و پدر را به خاطر فرزند و همسايه را به جرم همسايه كيفر مى دهم و همه را در هم مى كوبم مگر اينكه به راه راست در آييد».(12)
احتمال دارد اين سخن به گوش امام(عليه السلام) رسيده باشد و حضرت مى خواهد با بيان نورانى خود كه عدل اسلامى در آن موج مى زند گفتار زياد بن ابيه را اصلاح كند.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.