پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) درخواست معاويه را براي تحويل قاتلان عثمان رد كرده مي فرمايد: «من در اين امر انديشيدم و صلاح نمى دانم كه قاتلان عثمان را به تو يا به ديگرى تسليم كنم، به جانم سوگند اگر دست از گمراهى و نفاق افكنى برندارى، بزودى كسانى را كه تو از قاتلان عثمان مى شمرى خواهى شناخت كه در تعقيب تو بر مى آيند و به تو زحمت نمى دهند كه براى دسترسى به آنان در صحرا و دريا و كوه و دشت به جستجوى آنها برخيزى؛ ولى بدان تعقيب آنها نسبت به تو چيزى است كه يافتنش براى تو ناراحت كننده و ديدارى است كه ملاقاتش هرگز تو را خوشحال نخواهد ساخت و سلام بر آنان كه اهل آنند».
پاسخ تفصیلی:
معاويه در نامه خود از امام علي(عليه السلام) درخواست كرده بود كه قاتلان عثمان را به وى تحويل دهد، درخواستى بى معنا و دور از منطق؛ زيرا اگر کسی بايد به خاطر كشتن انسان بى گناهى قصاص شود اين كار بر عهده امام مسلمين و خليفه آنهاست و با موافقت ارباب دم ـ نه فردى شورشى كه ولى دم او نيست ـ آن هم در صورتى كه ثابت شود كه مقتول بى گناه بوده و قاتلان گنهكار، لذا امام(عليه السلام) در بخشی از نامه 9 «نهج البلاغه» در برابر اين درخواست معاويه مى فرمايد: (اما آنچه از من خواسته اى كه قاتلان عثمان را به تو بسپارم، من در اين امر انديشيدم و صلاح نمى دانم كه آنان را به تو يا به ديگرى تسليم كنم [؛ زيرا ارتباطى به تو ندارد نه ولىّ دم آنها هستى نه حاكم اسلامي])؛ «وَ أَمَّا مَا سَئَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ إِلَيْكَ، فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هَذَا الْأَمْرِ، فَلَمْ أَرَهُ يَسَعُنِي(1) دَفْعُهُمْ إِلَيْكَ وَ لَا إِلَى غَيْرِكَ».
به يقين مسئله خونخواهى عثمان بهانه اى بيش نبود، بهانه اى براى بيعت نكردن و شورش بر امام مسلمانان. اين مسئله از نظر تاريخى به قدرى روشن است كه در ميان مردم به صورت ضرب المثلى در آمده و هنگامى كه مى خواهند بگويند فلان كس بهانه جويى مى كند و فلان موضوع را بهانه مخالفت خود قرار داده مى گويند: «او فلان مطلب را پيراهن عثمان كرده». به يقين اگر امام علي(عليه السلام) افرادى را به او تحويل مى داد معاويه قناعت نمى كرد و باز افراد ديگرى را مى طلبيد و همچنان بهانه جويى را ادامه مى داد تا پايه هاى حكومت خود را در شام محكم كند و اين نهايت ناجوانمردى در برابر امام مسلمين بود.
از اينكه بگذريم دلايل بسيارى در دست است كه معاويه حق نداشت چنين تقاضايى كند و امام(عليه السلام) هرگز نمى بايست به چنين تقاضايى اعتنا كند. از اين گذشته هرگز اين كار عملى نبود؛ زيرا شورش مسلمانان بر ضد عثمان شورشى عام بود. شاهد اين سخن داستانى است كه بحرانى در «شرح نهج البلاغه» خود آورده است، او مى گويد: «ابوهريره و ابو درداء نزد معاويه آمدند و گفتند: چرا با علي جنگ مى كنى؟ حال آنكه او به دليل فضيلت و سابقه اى كه در اسلام دارد به امر حكومت از تو سزاوارتر است. معاويه در پاسخ گفت: من هرگز ادعا ندارم كه از او برترم؛ من براى آن مى جنگم كه قاتلان عثمان را به من تسليم كند. آن دو نفر [كه هر دو از افراد ساده ذهن بودند، بى آنكه از او سؤال كنند تو چه كاره اى كه قاتلان عثمان را به تو تسليم كند؟ رييس حكومتى يا ولىّ دم]، از نزد او خارج شده و به خدمت علي(عليه السلام) آمدند و عرض كردند: معاويه معتقد است كه قاتلان عثمان نزد تو و در ميان لشكريان توست آنها را به او تحويل بده و بعد از آن اگر با تو جنگ كرد مى دانيم او ستمكار است. امام(عليه السلام) فرمود: روز قتل عثمان حاضر نبودم تا قاتلانش را بشناسم اگر شما آنها را مى شناسيد به من معرفى كنيد. آنها گفتند: به ما چنين رسيده است كه محمد بن ابى بكر، عمار ياسر، مالك اشتر، عدى بن حاتم، عمرو بن حمق و فلان و فلان از جمله كسانى بودند كه بر عثمان داخل شدند. امام(عليه السلام) فرمود: اگر چنين است برويد و دستگيرشان كنيد. اين دو نفر ساده لوح نزد آن بزرگواران رفتند و اظهار داشتند شما از قاتلان عثمان هستيد و اميرالمؤمنين دستور دستگيرى شما را داده است. در اين هنگام فرياد آنها بلند شد و بيش از ده هزار تن از ميان لشكر امام علي(عليه السلام) برخاستند در حالى كه شمشير خود را كشيده در دست داشتند و مى گفتند ما همه او را كشته ايم. ابوهريره و ابو درداء از اين جريان مبهوت و حيران شدند و نزد معاويه بازگشتند در حالى كه مى گفتند: اين كار سرانجام و پايانى نخواهد داشت و داستان را براى معاويه نقل كردند».(2)
آيا وقتى قاتلان عثمان و مدافعان آنها به اين كثرت باشند امام(ع) مى تواند همه يا يكى از آنها را تسليم معاويه كند به فرض كه معاويه وليّ دم عثمان باشد و خونخواهى در دست او قرار گيرد.
از آنجا كه معاويه در پايان نامه اش امام را تهديد به جنگ كرده بود، براى اينكه اين تهديد بى پاسخ نماند امام(عليه السلام) نيز در پايان نامه خود او را با جمله هاى كوبنده اى كه آميخته با انواع فصاحت و بلاغت است تهديد مى كند و مى فرمايد: (به جانم سوگند اگر دست از گمراهى و نفاق افكنى برندارى، بزودى كسانى را كه تو از قاتلان عثمان مى شمرى خواهى شناخت كه در تعقيب تو بر مى آيند و به تو زحمت نمى دهند كه براى دسترسى به آنان در صحرا و دريا و كوه و دشت به جستجوى آنها برخيزى؛ ولى بدان تعقيب آنها نسبت به تو چيزى است كه يافتنش براى تو ناراحت كننده و ديدارى است كه ملاقاتش هرگز تو را خوشحال نخواهد ساخت و سلام بر آنان كه اهل آنند)؛ «وَ لَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيِّكَ(3) وَ شِقَاقِكَ(4) لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يَطْلُبُونَكَ، لَا يُكَلِّفُونَكَ طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ، وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ، إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ يَسُوءُكَ وِجْدَانُهُ، وَ زَوْرٌ(5) لَا يَسُرُّكَ لُقْيَانُهُ(6)، وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ». امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه خود به معاويه يادآور مى شود كه قاتلان عثمان آنچنان كه تو فكر مى كنى [به فرض كه در لشكر من باشند] يكى دو تا نيستند بلكه گروه عظيمى هستند كه بزودى به سراغ تو مى آيند. لازم نيست زحمت جستجوى آنها را بر خود هموار كنى. آرى در آينده نزديك تو را ملاقات خواهند كرد؛ اما ملاقاتى ناخوشايند، آميخته با ضربات شمشير و نيزه و اين بهانه احمقانه را از دست تو خواهند گرفت.
براستى هم چنين شد و اگر ساده لوحى جمعى از فريب خوردگان توطئه عمرو عاص به هنگام بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها نبود كار معاويه و حكومتش در شام يكسره شده بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.