پاسخ اجمالی:
موضوع شفاعت اولیاء و انبیای الهی هیچ منافاتی با توحید ندارد و موجب شرک نمی گردد؛ زیرا اولا شفیع فقط واسطه ای در طلب بخشش است نه اینکه خودش گناهکاری را ببخشد و ثانیا به تصریح آیات قرآن این شفاعت به اذن و رضایت خداوند صورت می گیرد. انکارهایی هم که در آیات قرآن درباره موضوع شفاعت ذکر شده، مربوط به ادّعاهای بت پرستان در شفیع شدن بتها می باشد و ارتباطی با شفاعت انبیاء و اولیای الهی ندارد.
پاسخ تفصیلی:
شفاعت در لغت به معناى «ضميمه كردن چيزى به چيز ديگر و جفت نمودن آن» است(1) و در اصطلاح مذهبى به معناى كمک كردن اولياى خدا (پيامبران، امامان و مردم صالح و درستكار) براى نجات افرادى است كه در طول زندگى مرتكب لغزش هايى شده اند.(2) بدین معنا که اولیای الهی ـ تحت شرایطی ـ برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت الهی و دست گیری و نجات آنان از عذاب جهنّم واسطه می شوند.(3)
هنگامی که صحبت از «شفاعت» به میان می آید ممکن است این سوال به ذهن برسد که چگونه این موضوع با اصل «توحید» منافات نمی یابد؟ چگونه می توان پذیرفت که یک نبی یا یک ولی از انبیاء یا اولیای الهی بتواند در نظام جزا و پاداش و عقاب و عذاب خداوند دخالت کند و برای سعادتمند شدن عده ای از بندگان خدا شفیع و واسطه شود؟!
به خصوص اینکه در قرآن مجید، آیات متعددی وجود دارد که ظاهرا پذیرش چنین شفاعتی را برای انبیاء و اولیاء الهی نفی می کند. برای مثال در آیه 4 سوره سجده می بینیم که موضوع شفاعت منحصر در خداوند شده و گفته شده که (هیچ سرپرست و شفاعت کننده ای جز خدا نیست)؛ «مَالَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لَا شَفِيعٍ» و در آیه 44 سوره زمر نیز در بیانی مشابه، همین موضوع مورد تأکید قرار می گیرد: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَميعا»؛ (بگو: تمام شفاعت از آن خداست).
علاوه بر این آیات، دسته ای دیگر از آیات قرآن نیز وجود دارند که شریک ساختن هر موجودی غیر از خداوند را در موضوع شفاعت ردّ می کنند. برای مثال در آیه 43 سوره زمر کسانی که غیر از خدا کسی را به شفاعت گرفته اند با این بیان نکوهش می شوند که: (آيا آنان غير از خدا شفيعانى گرفته اند)؛ «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاء» و یا می بینیم در آیه 18 سوره یونس موضوع طلب شفاعت از غیر خداوند در کنار موضوع شرک در عبادت قرار می گیرد و گفته می شود: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»؛ (آنها غير از خدا چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند و نه سودى مى بخشد و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند!).
در پاسخ به این سوال، قبل از هر چیز توضیحی راجع به «ماهیت شفاعت» می دهیم و ابعاد آن را به دقت و روشنی بیان می کنیم:
ماهیت شفاعت، وساطت در بخشش است نه بخشش مستقل.
شفیع کسی را نمی بخشد، بلکه از خدا تقاضا می کند که بنده ای دیگر را ببخشد. معتقدان شفاعت هم نمی گویند که شفیعان آنها را ببخشند بلکه از شفیعان تقاضا می کنند که نزد خداوند واسطه بخشش باشند؛ به عبارت دیگر برای شفاعت طلبان استغفار کنند. استغفار هم یک دستور قرآنی است؛ چنانکه خداوند در آیه 64 سوره نساء می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»؛ (ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به اين منظور كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند [و فرمانهاى خدا را زير پا مى گذاردند] به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند).
اين آيه پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را نوعی شرك مى پندارند روشن مى کند؛ زيرا اين آيه صريحا مى گويد كه آمدن به سراغ پيامبر(صلی الله علیه و آله) و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهى است. اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پيامبر(ص) شرك بود، چگونه ممكن بود كه قرآن چنين دستورى را به گنهكاران بدهد! البته افراد خطاكار بايد نخست خود توبه كنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پيامبر(ص) نيز استفاده كنند. بديهى است پيامبر(ص) آمرزنده گناه نيست، او تنها مى تواند از خدا طلب آمرزش كند.(4)
بعداز روشن شدن معنای دقیق «شفاعت»، تفسیر صحیح آیاتی را که از آنها مخالفت با شفاعت برداشت شده، بیان می کنیم.
جواز شفاعت غیر خدا، با اذن الهی
درباره آیه 4 سوره سجده که در آن بیان شده که «هیچ سرپرست و شفاعت کننده ای جز خدا نیست» می گوییم: «شفاعت» هر چند از ناحيه پيامبران و اولياء الهى باشد، اما باز هم به ذات پاک پروردگار برمى گردد؛ زیرا با اذن خداوند صورت می گیرد. جواز چنین شفاعتی در سومین آیه از سوره يونس بیان شده است که می فرماید: «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»؛ (هيچ شفاعت كننده اى جز بعد از اجازه او نخواهد بود).
با این بیان مشخص می شود که شفاعت اولیاء و انبیای الهی که به اذن خداوند صورت می گیرد به هیچ وجه اشکالی ندارد. آنچه اشکال دارد اعتقاد به شفاعت مستقلانه و بدون اذن الهی است که ما نیز آن را باطل می دانیم.
نفی شفاعت بتهای فاقد شعور
درباره آیات 43 و 44 سوره زمر نیز که به طلب شفاعت بت پرستان از بتها اشاره شده است، سخن از انحراف مشركان در مساله شفاعت به ميان آمده تا به آنها ثابت شود که مالک شفاعت همان مالک مرگ و حيات آدمى است؛ نه بت هاى فاقد شعور. زیرا يكى از بهانه هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها اين بود كه مى گفتند: (ما آنها را به خاطر اين مى پرستيم كه شفيعان ما نزد اللَّه بوده باشند)؛ «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى».(5)
به هر حال، شفاعت اولا فرع بر درک و فهم و شعور است و ثانيا فرع بر قدرت و مالكيت و حاكميت. در آیه 43 در پاسخ مشرکین و بت پرستان تصریح می شود که: (به آنها بگو: آيا از آنها شفاعت مى طلبيد هر چند مالک چيزى نباشند و حتى درک و شعورى براى آنها نباشد)؛ «قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ». خطاب این آیه به مشرکان و بت پرستان است و به آنها می گوید: اگر از بت هاى سنگى و چوبى شفاعت مى طلبند آنها نه مالكيت و حاکمیتی دارند، و نه عقل و شعوری. آنها باید رو به سوی کسی آورند که مالكيت و حاكميت تمام عالم هستى براى او است و تمام خطوط به او منتهى مى گردد. لذا در آيه 44 اين موضوع مورد تصریح قرار می گیرد که (بگو تمام شفاعت از آن خدا است)؛ «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعا». به این خاطر که (مالكيت و حاكميت آسمان ها و زمين از آن او است و سپس همه شما به سوى او باز مى گرديد)؛«لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».(6)
با این توضیحات روشن می شود که بیان این آیات از «انحصار شفاعت نزد خداوند» و نکوهش کسانی که به دنبال شفیعی مستقل غیر از خدا هستند، تا چه اندازه ناظر به موضوع شفاعت اولیاء و انبیای الهی است!
آیه 18 سوره یونس نیز ناظر به بى ارزشی شفاعت بت ها است که با عبارت «لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» بدان اشاره شده است. به طور کلی اعتقاد به شفاعت بت ها يكى از انگيزه هاى بت پرستى بود و چنان كه در تواريخ آمده هنگامى كه «عمرو بن لحى»، بزرگ عرب، براى استفاده از آب هاى معدنى شام و مداواى خويش به آن منطقه رفته بود وضع بت پرستان نظر او را به خود جلب كرد. هنگامى كه دليل اين پرستش را از آنها پرسيد به او گفتند اين بت ها سبب نزول باران و حل مشكلات و شفاعت در پيشگاه خدا هستند و او نیز كه يک مرد خرافى بود، تحت تاثير قرار گرفت و خواهش كرد بعضى از بت ها را در اختيار او بگذارند تا به حجاز بياورد و به اين طريق بت پرستى در ميان مردم حجاز رواج يافت. قرآن در این آیه در پاسخ اين پندار می گويد (آيا شما خداوند را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمان ها و زمين سراغ ندارد)؛ «قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ». كنايه از اينكه اگر خدا چنين شفيعانى مى داشت، در هر نقطه اى از زمين و آسمان كه بودند از وجودشان آگاه بود زيرا وسعت علم خداوند چنان است كه كوچكترين ذره اى در آسمان و زمين نيست مگر اينكه از آنها آگاهى دارد.(7)
به هر حال این توضیح به خوبی نشان می دهد که نفی شدن موضوع «شفاعت» در این آیه هیچ ربطی به شفاعت انبیاء و اولیای الهی که به اذن خداوند صورت می گیرد ندارد.
ملاک جواز شفاعت اولیاء الهی
به طور کلی منظور از آیاتی که «شفاعت» را نفی مى كنند، آن نوع از شفاعت است که بت پرستان ادّعا می کردند؛ امّا شفاعتی که به اذن پروردگار و توسط انبیاء و اولیای الهی صورت می گیرد به هیچ وجه در قرآن انکار نشده است. زيرا شفاعت در اصل از آن خداست و آن انبیاء و اولیاء با اذن و اجازه خدا از اين حقّ مطلق استفاده مى نمايند و بدیهی است که این اذن به کلی شائبه «شرک» و «استقلال» آنها در شفاعت را زائل می کند.
این اذن و اجازه در شفاعت موضوعی است که در بسیاری از آیات قرآن مورد تصریح قرار گرفته است. آیاتی چون آیه 3 سوره یونس:«ما مِنْ شَفيعٍ الّا مِنْ بَعْدِ اذْنِهِ»؛ (هيچ شفاعت كننده اى نيست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار)، یا آیه 255 سوره بقره یعنی: «مَنْ ذَا الَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ الّا بِاذْنِهِ»؛ (كيست كه در نزد او شفاعت كند جز به فرمان او)، یا آیه 28 سوره انبیاء که: «يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ الّا مَنْ اذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلًا»؛ (در آن روز شفاعت هيچ كس سودى نمى بخشد جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضى است). آیات دیگری نیز از قرآن مجید بر این حقیقت گواهی می دهند.
لازم به ذکر است که افرادی مورد شفاعت شافعین قرار می گیرند که غالب اعمالشان مورد رضایت پروردگار باشد و الّا از نعمت شفاعت محروم خواهند شد. در همین راستا امام صادق(علیه السلام) نیز در توصیه ای به شیعیان درباره موضوع شفاعت می فرماید: (آگاه باشید، هيچ كس حتی ملك مقرّب و پيامبران و افراد پايين تر از آنها نمى تواند از شما در مقابل پروردگار دفاع كنند، پس هر کس می خواهد به شفاعت شافعین برسد باید آن را در رضایت الهی جستجو نماید و بدانید احدی از خلق الله نمی تواند به رضایت الهی برسد مگر با فرمان برداری از او ...)؛ «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ يُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ شَيْئاً لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَنْ دُونَ ذَلِكَ فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ تَنْفَعَهُ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَطْلُبْ إِلَى اللَّهِ أَنْ يَرْضَى عَنْهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ لَمْ يُصِبْ رِضَا اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِه...».(8)
پس برای شفاعت قرار گرفتن باید برای اصلاح نفس و انجام اعمال خیر کوشش کنیم.
از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم، مسأله شفاعت، وسيله مهمّى است براى تربيت افراد و بازگرداندن گنهكاران به راه راست و تشويق به پاكى و تقوا و احياى اميد در دل آنان. چرا كه مسأله شفاعت تنها در مورد كسانى است كه شايستگى آن را داشته باشند؛ يعنى آلودگى آنها در حدّى نباشد كه رابطه خود را با شفيعان به كلّى قطع كرده باشند. مسأله شفاعت به گنهكاران هشدار می دهد تمام پل ها را پشت سر خود خراب نكنند و راهى براى بازگشت براى خود بگذارند و لياقت شفاعت را از دست ندهند.(9) به عبارتی، شفاعت نه تنها شرک نبوده بلکه شرک ستیز است. زیرا خداوند تصریح نموده است که اگر هر گناهی ـ با توبه یا شفاعت ـ بخشیده شوند، شرک بخشیده نخواهد شد.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.